بایگانی دسته: یک شعر از یک شاعر

یک شعر از: مراد قلی‌پور

                مراد قلی‌پور   به ما گفتند آمار بدهیم بعد از جمهوری چند برگ به زمین افتاده است ما گفتیم به روی چشم به ما گفتند آمار بدهیم وقتی پاهای چپ‌مان را جلوتر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یک شعر از یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یک شعر از احمد شاملو

  پيش از تو صورتگران  بسيار  از آميزه برگ‌ها  آهوان برآوردند؛ يا برشيب كوهپايه‌اي رمه‌اي كه شبانش در كج و كوج ابر و ستيغ كوه نهان است؛ يا به سيری و سادگی  در جنگل پرنگار مه‌آلود گوزنی را گرسنه كه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یک شعر از یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یک شعر از علی‌رضا نوری

منتشرشده در یک شعر از یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یک شعر از: غلامحسین نصیری‌پور

غلامحسین نصیری‌پور   کمی نم به تاريخ بزنيد گرد و خاکش چشم همه را می‌سوزد هنور هم تمام جنگل‌های جهان برگچه‌ام را در پی يابش خود می‌گردند کجايی‌ام را از چگونگی چه خبری پرس و جو می‌کنم سرشارم از مرگی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یک شعر از یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یک شعر از احمد شاملو

    حمّالان پوچی مرزهای دشوار تحمل را شکستند. تکبیر برادران!   همسرایان وحدت با حنجره‌های بی‌اعتقادی حماسه‌های ایمان خواندند. تکبیر برادران!   کودکانِ شکوفه افسانه‌ی دوزخ را تجربه کردند. تکبیر برادران!   ما با نگاه ناباور فاجعه را تاب … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یک شعر از یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یک شعر از علیشاه مولوی

  علیشاه مولوی . اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ‌هاي دوﻟﺘﯽ         ﺷﻴﺸﻪ‌ﯼ ﺑﺎﻧﮏ‌ها ‫ ﭘﻴﺸﺎﻧی‌ی ﭘﺎﺳﺒﺎن‌ها        ﻗﻨﺪاق ِ ﺗﻔﻨﮓ‌ها              ‫ ‫ﭘﻞ‌هاﯼ ِ ﭘﺸﺖ ِ ﺳﺮ و ‫دل‌هاﯼ ِ ﻋﺰﻳﺰان‌ﻣﺎن را ﺷﮑﺴﺘﻪ‌اﻳﻢ ‫ﺗﺎ ‫ﺑﻪ اﻳﻦ‌ﺟﺎ رﺳﻴﺪﻩ‌اﻳﻢ ‫ از ﻣﺴﻴﺮ ِ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یک شعر از یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یک شعر از: آرمان میرزانژاد

  علی رغم همه چیز به پایان جهان فکر می‌کنم، علی رغم همه چیز به روزنامه‌های صبح تهران  تردید می‌کنم! علی‌رغم همه چیز مخالف‌خوانِ موج‌های دست‌ساز ِ مردمی هیجان دوستم! علی‌رغم همه چیز، حرمت آن را که کار می‌کند و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یک شعر از یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یک شعر از مانا آقایی

مانا آقایی پدر بزرگم  با تفنگ رضاخان کشته شد سوار بر اسبی پیشانی سفید در گوشه‌ای برفی وقتی که پشت‌اش به‌آفتاب بود پدرم را انقلاب پنجاه و هفت کشت نوشتن از نرگس شیراز دل‌کندن از کاج‌های سوزنی که ریشه‌ای سست … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یک شعر از یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یک شعر از: بکتاش آبتین

  ما اهالی رنج بودیم و در کارخانه با پیراهن‌هایی پر شور عرق می‌ریختیم. ما نقاط مشترک فراوانی داشتیم و فقر در سفره‌های باریک‌مان پهن بود. اما راز بین اعداد و کلمات را می‌شناختیم پس جدای‌مان کردند تعدادی از ما … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یک شعر از یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یک شعر از: علی‌رضا نوری

علی‌رضا نوری   چه پرنده‌هایی چه پرنده‌هایی توی هوا‌خوری صدای مرا چشم‌های مرا می‌برند که روزی این چشم‌ها و صدا دوباره به زمین برگردد زمین خسته است ساعت چند است چند ساعت از آغاز زمین گدشته است آن شور پنهان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر دیگران, یک شعر از یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید: