یک شعر از: آرمان میرزانژاد

 

علی رغم همه چیز
به پایان جهان فکر می‌کنم،
علی رغم همه چیز
به روزنامه‌های صبح تهران  تردید می‌کنم!
علی‌رغم همه چیز
مخالف‌خوانِ موج‌های دست‌ساز ِ مردمی هیجان دوستم!
علی‌رغم همه چیز،
حرمت آن را که کار می‌کند و از آن آینده است، حفظ می‌کنم
و با جماعت فحاش و شتاب زده کنار نمی‌آیم!
علی‌رغم همه چیز
هنوز رویابین ِ دشت‌های پر چلچله‌ی بهاری روشنم در گوشه اتاق!
علی‌رغم همه چیز
هنوز  «هدایت» را خواب می‌بینم
که با تاش قلمویش در اوین درکه،
روی نقشه‌ی گربه دارد پیرمرد خنزرپنزری را
دوباره تمدید می‌کند برای آينده‌ی ما
و بعد می‌آید حاشیه‌ی «خفیه‌نگاری خشونت»
با خط درهمی شکسته می‌نویسد
چرا  «فرزاد منفرد» را نمی‌بینند نویسندگان عالی مقام تهران!؟
و می‌پرسد«چرا صادق هدایت نمی‌میرد»
مساله‌ی مرده‌های متحرک «سرزمین آدم لتی‌ها» نیست؟!
و علی‌رغم همه چیز
فکر می‌کنم که بارت
زنده‌‌تر از «نقد و حقیقت»
است!
و هنوز در سرزمین من
نقد مولف بخت برگشته
از نقد تالیفش
خواندنی‌تر است برای مخاطب!
مولف نمرده، در موارد خاص اما
مؤلف میرانده می‌شود!
علی‌رغم همه چیز
فکر می‌کنم که ویتگنشتاین که
پرخاشگرتر از براهنی بود
اما در خلوتم، رنجارنج مصیبتی مکررم
 که چرا رضا براهنی
رگبارِ فحاشیِ متوسط‌ها و بی سوادها را بیش‌تر برانگیخت؟
علی‌رغم همه چیز
نشخوار ذهنی موروث،
مرا به سنت پدر وصل می‌کند
تا به تدریج دق کنم
زیر آوار صلح دوستی‌اش تا مرز مکتوم خود ویرانگری
یا نه سرنوشت ِ دیگری را رقم بزنم از نو
علی‌رغم همه چیز
خسته‌ام از نشخوار ذهنی موروث
و تکرار سهراب‌کشی زخم عمیق روانم  را
تشدید می‌کند
و دلم خون است از حکایت رستم‌ها
علی‌رغم همه چیز
 منتظرم که هنوز
آفتاب پیر مشروطه از کاسه‌ی سر چموش‌ترین شاعران
طلوع کند جسور
تا مرده‌های این مغاک صد ساله
یکباره دهان شوند که ما هم
روزی برای وطن مبارزه کرده‌ایم!
علی‌رغم همه چیز
دوست دارم نیما را در تجسمی عینی
یک بار دیگر در آخرین صندلی حضار
در کانون نویسندگان ببینم
که تریبون را ازو گرفته‌اند بی‌اعتنا به او
و ناگهان فریاد می‌زند آی آدم‌ها
من با تمامی معیارهای داوری شعر امروز  مخالفم!
علی‌رغم همه چیز
قاه قاه می زنم به تقسیم ِ احمقانه‌ی زندگی
که نامنصفانه توزیع می‌کند میان خلق
و برای هر کدام‌مان فقط به تساوی
یک متر قبر در انتها کنار می‌گذارد…

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یک شعر از یک شاعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید