یک شعر از مانا آقایی


مانا آقایی

پدر بزرگم 

با تفنگ رضاخان کشته شد

سوار بر اسبی پیشانی سفید

در گوشه‌ای برفی

وقتی که پشت‌اش به‌آفتاب بود

پدرم را انقلاب پنجاه و هفت کشت

نوشتن از نرگس شیراز

دل‌کندن از کاج‌های سوزنی

که ریشه‌ای سست

در خاک شعر فارسی دارد

مرا هم یک روز صبح زود

آرامش اسکاندیناوی خواهد کشت

جایی در قلب جنگل

که پرنده نفس در سینه حبس کرده

و دریاچه‌ی بی‌موج

آینه‌‌ای در برابر آسمان آبی گرفته است

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یک شعر از یک شاعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید