خاطرات فلان‌السلطنه!

معرفی کتاب (انتشاریافته در روزنامه اعتماد)

رویا صدر

عمده وقاحت است که ماشالله ما رجال دولت کم نداریم!

سال ۱۳۶۸ وقتی هنوز کتاب طنز حکم کیمیا را داشت و دایره انتشارش محدود بود، کتابی چاپ شد با عنوان: «خاطرات…السلطنه» «به کوشش» نویسنده‌ای به نام فرخ سرآمد که چندان برای اهالی ادبیات شناخته‌شده نبود. فرخ سرآمد هیچ‌گاه در مجامع و محافل ادبی ظاهر نشد، در نشریات ننوشت و آشنایی اهل ادب با او محدود شد به این کتاب و کتاب دیگری که به سبک و سیاق «چنین کنند بزرگان» نجف دریابندری نوشته بود و چند عنوان کتاب دیگر که بعدها از او انتشار یافت.

اما سخن ما بر سر «خاطرات … السلطنه» و اهمیت آن است. کتابی که علیرغم گمنامی نویسنده آن الهام‌بخش ساختن سریال موفق «قهوه تلخ» بوده، یک هنرمند معروف در فضای مجازی بازخوانی‌اش کرده، از سوی صاحب‌نظران عرصه طنز مورد استقبال قرارگرفته و دست‌آخر ویراست جدید آن (که در انتها با نمایشنامه‌ای هم همراه است) از سوی نشر کارنامه در سال گذشته با عنوان «روزنامۀ خاطرات فلان السلطنه» منتشرشده و ظرف یک سال به چاپ دوم هم رسیده است.

کتاب همان‌گونه که از عنوانش پیداست قالب خاطره‌نویسی دارد، با ادبیات قاجاری نوشته‌شده و عنوان و مضامین مطالبش مخاطب را به یاد «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه»، از رجال دربار ناصرالدین‌شاه می‌اندازد. البته بر روی جلد کتاب، نام فرخ سرآمد به‌عنوان «کوشنده» آن آمده و بر اساس توضیح مقدماتی کتاب، او فقط استخراج خاطرات را بر عهده داشته؛ خاطراتی که به نقل از توضیحِ همان ابتدای کتاب: «تاریخ خاصی ندارد و سبک و سیاق نوشته می‌تواند اثر هر سلطنه و یا مقرب درباری در هرزمانی باشد و همچنین طنز بودنش باعث می‌شود که واقعی تلقی نشود!» بنابراین ما هم استخراج این اثر طنزآمیز مجهول التاریخ و مجهول‌النویسنده را به فال نیک می‌گیریم و ضمن ارج گذاشتن بر زحمات فرخ سرآمد به خاطر استخراج این اثر خواندنی از موزۀ تاریخ بشری! بحث را هرمنوتیزه می‌کنیم و سراغ متن می‌رویم! متنی که در آن برخی شخصیت‌های آشنای دوره قاجار (ملیجک، ببری خان، کریم شیره‌ای، سفرای روس و انگلیس و …) را گرد هم آورده، آن‌ها را کنار شخصیت‌هایی که عنوان هجوآمیزشان نشان از نقش آن‌ها در دربار دارد (دستمال حضور، شقی خلوت، نسقچی باشی و…) قرار داده و در قالب خاطره‌نویسی روزانه به روایت برخورد میان آن‌ها و مقام همایونی و سایر شخصیت‌های اثر پرداخته است.

«خاطرات فلان‌السلطنه» مخاطب را در تعلیق میان طنز و واقعیت قرار می‌دهد، چراکه ازلحاظ برخورداری از ارزش طنز، دستکمی از بسیاری از فرازهای خاطرات اعتمادالسلطنه ندارد و متأسفانه همان‌قدر هم واقعی می‌نماید! اگر اعتمادالسلطنه در روزنوشت‌های خود، تصویری نزدیک از چندوچون روابط و ماجراهای دربار و عمال حکومت در دست می‌دهد تا نشان بدهد که چگونه مملکت‌داری می‌تواند در سایه بازی و بده بستان میان عوامل و نزدیکان دربار و حکومت خودکامه شکل ‌گیرد، فلان‌السلطنه هم از رهگذر ذکر خاطرات روزانه خود به‌نقد مناسبات قدرت در جامعه استبدادزده می‌پردازد تا با طنزی تلخ و هجوآمیز عمق فساد و ناراستی را در نظام‌های بسته به تصویر بکشد و به آن بعدی فرازمانی و فرامکانی بدهد. او که معمولاً خاطرات روزانه‌اش را با «الحمدالله زنده هستم» به پایان می‌برد، در جای‌جای کتاب از بی‌مایگی و جهل آمیخته با ناراستی عمال حکومت گلایه می‌کند: «در این دولت هم هرکه هوش و وقاحت باهم دارد به مقامات بالا خواهد رسید. البته هوش چندان محل اعتنا نیست، عمده وقاحت است که ماشاءالله ما رجال دولت کم نداریم.»(ص ۱۸۶) همچنین با ارجاع به کشتن معاندان بوسیله قهوه تلخ درجایی می‌نویسد: «خدا کند که مقام همایونی مرا صاحب جربزه و لیاقت نداند و اما هیچ معلوم نیست که به‌واسطه عمالش مرا قهوه گیر سازد» این است که در انتها، خاطراتش با ذکر کسالت ناشی از خوردن قهوه در دربار ناتمام می‌ماند! البته کتاب با این خاطرات ناتمام به پایان نمی‌رسد بلکه نمایشنامه «خان دماوند» ضمیمه‌اش می‌شود که گویا بنا بوده کریم شیره‌ای و گروهش آن را در دربار اجرا کنند ولی شقی خلوت مانع شده است. نمایشنامه پایان روشنی دارد و نویدبخش افول ستاره بخت ظلم و ظالم است.

نگاه نویسنده «روزنامه خاطرات فلان‌السلطنه» عمیق است، ازاین‌رو طنزش کاونده است، به لودگی نمی‌گراید و رنگی انتقادی دارد. البته در این میان گاهی به علت شدت عصبانیت از عمق فساد و تباهی، قرار از کف می‌دهد که این امر طنز اثر را کمرنگ می‌سازد. گاهی نیز شرح تفصیلی برخی صحنه‌هایی که مایه‌هایی از گروتسک دارند و یا اشمئزاز مخاطب را برمی‌انگیزند (عق زدن و…) ذهن مخاطب را (که انتظار دارد در سایه خواندن اثر طنز، لختی روحش بیاساید و آرام شود) آزار می‌دهد.

از جمله نقاط قوت اثر استفاده استادانه آن ازعناصر زبانی پرتکلف دوران قاجار است؛ امری که در برخی آثار مشابه، امتزاج زبان و ادبیات امروزی با زبان و ادبیات گذشتگان باعث یکدست نبودن زبان اثر شده است. همچنین جدا از طنز کلامی، در بخش‌های مختلف اثر می‌توان طنز موقعیت را نیز دید. شرح معالجه بواسیر مبارک! شاه از آن جمله است که آغاز آن چنین است:

صبح که به حضور رسیدم دیدم قبله عالم با سینه روی تخت خوابیده شنل سلام را پشت انداخته‌اند. عرض ادب نموده تعظیم کردم. صورت مبارک را از بالش برداشته نگاه به چاکر نمودند. دیدم خورشید روی مبارک دچار کسوف کلی گردیده طوری گرفته و گریان هستند که مافوق ندارد. من العجایب این‌که ببری خان هم ملتفت حال ذات همایونی گردیده غذایش را که کباب دل گنجشک و زبان بریان‌کرده بلدرچین باشد دست نزده. شاه فرمودند فلانی، می‌بینی این درد بی‌پیر چه طور سر به جان ما گذاشته طاقت را طاق نموده؟ عرض کردم جان ناقابل نوکرتان فدا بشود، چه افتاده؟ معلوم شد همان بواسیر کهنه شاه است که هرچند گاه قوت کرده سر به جان ایشان می‌گذارد. طوری با شدت که زالو جرئت نمی‌فرمایند بیندازند سهل است. آن‌طور که می‌فرمایند باد نفس اگر به موضع ناسور برسد مرگ را به معاینه ملاحظه می‌فرمایند. عرض کردم اگر امر بفرمایند حکما را خبر نموده حاضر کنم تا مشغول به شور گردیده بلکه درد را خفیف نمایند. اعلی‌حضرت باکمال بی‌حالی به‌طور ناله مانند چند فحش رکیک داده فرمودند حکما بعد هم خیال داری سرباز کوچه فرستاده نقاره بزنی که رعیت را به تماشای مقعد همایون ما بیاوری. عرض کردم قربانت گردم، الهی بواسیر مبارک بخورد به فرق سر چاکر، حکیم محرم است. آخر. چاره چیست؟ ثانیاً فحش داده غیظ نموده فرمود حکیم فرنگی چه سگ باشد که بواسیر ما را معاینه نماید؟ بعد هم حکماً می‌رود ولایتش روزنامه را خبر کرده تفصیل بلکه تعداد و اندازه غده‌های ما را می‌گوید بنویسند. بی‌شعور، نکند جاسوس فرنگی هستی می‌خواهی این‌طور اسرار مملکت را به دست دشمن ترقی ایران برسانی (صص ۱۷۶-۱۷۷)

یکی دیگر از مصادیق طنز موقعیت در این اثر، شرح افتادن ببری خان، گربه اعلی‌حضرت در حوض است که چگونه خاطر مبارک را مکدر می‌کند و سبب غل و زنجیر چند فراش و عمله خلوت و رفتن سپهسالار تا پای مرگ می‌شود. چندان‌که دست‌آخر نویسنده گلایه می‌کند که: گربه هم نشدیم!(صص ۱۶۶-۱۶۹)

درمجموع «روزنامۀ خاطرات فلان‌السلطنه» ازجمله نقیضه سازی‌های موفق سفرنامه‌ها و ادبیات قاجاری در چند دهه اخیراست. تصویرسازی هنرمندانه کتاب که اثر مهدی کریم زاده است به یاری ارزش ادبی آن آمده و کتابی خوش‌ساخت را فراهم آورده، اگرچه چاپ نفیس آن، بر قیمت این اثر باارزش افزوده است!

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد کتاب ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید