یادداشت‌های شخصی(در حکایت مرغان و…!)


دوست و یاور گرانقدر رسانه جناب محسن صبا در سوگ از دست دادن رفیقی نیک نفس و ارزشمند در سوگ نشسته‌اند لذا در این شماره از داشتن یادداشتی تازه از ایشان محروم بودیم که با کسب اجازه از حضور با قدرشان دو یاداشت منتشر نشده‌ی کوتاه از او را از بایگانی رسانه انتخاب کرده‌ایم که برای علاقمندان این یاداشت‌ها می‌آوریم و برای آقای صبا سال‌ها عمر و سلامت آرزو می‌نماییم.

۱

با یکی از دوستان به مناسبتی به دیدن یکی از این مراکز تولید مرغ رفته بودیم . صف طولانی  مرغان  عظیم‌الجثه جهت ورود به مکان فرود گیوتین بی هیچ قد قدی در کمال نجابت به انتظار نوبت خود  ایستاده  بودند.  نه اعتراضی و  نه تلاشی برای رهایی . آن دوست گفت: چرا تو فکری؟ گفتم: از معمای خلقت در شگفتم. در آن روزگاران قدیم اغلب ما در حیاط کوچک خانه‌های خود مرغ و جوجه داشتیم که درشت‌ترین آن ها یک سوم این‌ها هم نمی‌شد اما وقتی از نزدیک‌شان عبور می‌کردی به اعتراض جیغی و پری می‌زدند، انگار به زبان خود می‌گفتند: مگه کوری عمو؟ امان از وقتی که مهمانی از راه می‌رسید و تصمیم مادر بر آن می‌شد که یکی از آن‌ها ضمیمه‌ی زرشک پلو شود. تمام اهل خانه باید بسیج می‌شدند و چهار گوشه‌ی حیاط را می‌گرفتند و آن جوجه از شانه‌ی یکی روی سر دیگری تا پس از چند زمین خوردن و زخمی شدن سر  آخر  چادر می‌آوردند و او را به چنگ می‌آوردند.

فکر می‌کردم اگر آن‌ها به جثه‌ی این نجبا بودند ممکن بود هر آینه خانه را تصرف کنند. دوستم لبخندی زاد و گفت: دلیل دارد، آن‌ها مثل این‌ها نبودند چون پدر و مادری داشتند که طریق دفاع کردن را از آن‌ها یاد گرفته  بودند، نه مثل این بی‌پدر و مادرها !

*

۲

همه شنیده‌اند که چند ماه پیش شهرداری مشهد در یک اقدام سریع نام بولواری را از ایرج میرزا  به جلال آل‌احمد تغییر داده است که مدت‌ها اسباب تمسخر ملت و تفریح شاعران طنز پرداز بوده است. این که چرا آل‌احمد نام مطلوبی برای نامگذاری و احتمالا جایگزینی بزرگراه‌ها، مکان‌های فرهنگی، مدارس و حالا بولوارها شده است موضوع  مناقشه‌انگیزی‌ست خارج از این یادداشت  و نقدا به همین بسنده می‌کنیم که او لااقل دارای بزرگترین اعتبار فعلی حکومت یعنی مرحوم بودن است.

سوال این جاست که  اگر نامگذاری ایرج میرزا  مربوط است  به  قبل از انقلاب  و به مناسبت حضور او  در مشهد که اسباب سرودن مثنوی استثنایی عارف‌نامه نیز بوده است پس چرا تغییر آن این همه  سال  طول  کشیده بود .  من فکر می‌کنم مسؤلان شهرداری مشهد که شناخت‌شان از ایرج میرزا در حد همان چند شعر کتاب‌های مدرسه بوده است در این مدت در کشف رمز سه نقطه‌های عارف‌نامه چنان سر گرم بوده‌اند که از ممیزی ابیات زیر به کل غافل شده بودند :

بیا عارف بکن کاری که گویم

تو با من دوستی خیر تو جویم

اگر خواهی که کارت کار باشد

همیشه  دیگ بختت  بار  باشد

دو ذ رعی   مولوی را گنده‌تر کن

خودت را روضه‌خوانی معتبر کن

عموم روضه‌خوان‌ها بی‌سوادند

تو  را  این  موهبت  تنها  ندادند

بزن  بالای  منبر   زیر     آواز

بیفکن شور  در مجلس ز شهناز

احادیث مزخرف جعل می‌کن

خران گریه خر را نعل می‌کن

بگو از همت  این هیات  ماست

که در این فصل پیدا می‌شود  ماست

ز سعی و فکر آن دانا وزیر است

که سالم تر غذا  نان  و پنیر است

ز بس داناست آن یک در وزارت

برند  اسم  شریفش  با  طهارت

از آن روزی که این عالی مقام است

تمام  آن  کثافت‌ها  تمام  است

وکیلان را بگو روح ال‌امین‌ند

ز عرش افتاده  پابند  زمین‌ند

غم ملت  ز بس خوردند، مردند

ورم کردند از بس غصه خوردند

نه دیگر حبس می‌بینی  نه  تبعید

نه دیگر  بایدت  هر سو  فرارید

خدا روزی کند عیشی  چنین  را

تمام  مومنات  و مومنین  را

روح این شاعر طنز پرداز منحصر به فرد ادبیات فارسی و زبان تکرار نشدنی اش شاد باد .

*

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یادداشت‌های شخصی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید