طنز و شوخ‌طبعی‌ی ملانصرالدین

به روایت عمران صلاحی
 
آدم
ملا از شخص زشت‌رویی پرسید:”اسمت چیست؟”
آن شخص گفت:”آدم”
ملا گفت: “خدا پدرش را بیامرزد که این اسم را روی تو گذاشت. وگرنه با این قیافه از کجا می‌فهمیدیم که تو آدمی.”

عاقل
ملا می‌خواست پسرش را زن بدهد. یکی از دوستانش گفت: :حالا زود است، بگذار کمی بزرگتر بشود بعدأ.”
ملا گفت:”اگر بزرگ شود، عاقل می‌شود و دیگر زن نمی‌گیرد.”

دست و دل بازی
یک روز پسر ملا پیش پدرش آمد و گفت:”دیشب خواب دیدم شما یک دینار به من داده‌اید.”
ملا گفت:”چون پسر خوبی هستی، آن‌را از تو نمی‌گیرم. مال خودت.”

عجیب و غریب
ملانصرالدین بالای منبر رفته بود و می‌گفت:”ایهاالناس از جمله چیزهای عجیب و غریب، خلقت رعد است.:
پرسیدند:” رعد چیست؟”
گفت: رعد فرشته‌ای است از مگس کوچک‌تر و از زنبور بزرگ‌تر.”
گفتند ” ملا اشتباه می‌کنی، لابد منظورت این است که از مگس بزرگ‌تر است و از زنبور کوچک‌تر.”
گفت:” نه، در آن صورت تعجبی نداشت.”

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در ملانصرالدین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید