- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18929
-
میگویند۸۱
منتشرشده در میگویند
دیدگاهها برای میگویند۸۱ بسته هستند
واژگان خانگی
شاعران این شماره:
حامد ابراهیمپور، قباد حیدر، ناهید خرجونی، علیشاه مولوی و یک شعر از سایت اینستاگرام (باد و برگ) به مدیریت غلامرضا نصرالهی
چقدر گل بشوی، باد پرپرت بکند
چقدرگریه کنی، گریه لاغرت بکند
چقدر صبر کنی تا بزرگ تر بشوی
که دست های پدر، روسری سرت بکند
به گریه از لبِ دیوارِ پیشِ رو بپری
جهان روانه ی دیوارِ دیگرت بکند
به رازهای تنی تازه اعتماد کنی
و یک تصادفِ بی ربط، مادرت بکند
شبیه آهویی گوشه ی طویله شوی
که زندگی بکنی، زندگی خرت بکند!
لباس تا شده ای روی بندِ رخت شوی
عبورِ هر ابری روز و شب، ترت بکند
چقدر صبر کنی تا دوباره پرت شوی
که زندگی یک فنجانِ لب پَرَت بکند
فرار کن طرف مرگ، التماسش کن
فرار کن…شاید مرگ باورت بکند
**آهو در طویلهی خران -مثنوی معنوی -دفتر پنجم
از مجموعه شعر : آوازهایی از طبقه ی سوم /نشر: فصل پنجم
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهها برای واژگان خانگی بسته هستند
صورتنامه ۸۹- این شماره برای کاظم سادات اشکوری
منتشرشده در صورتنامه
دیدگاهها برای صورتنامه ۸۹- این شماره برای کاظم سادات اشکوری بسته هستند
نامهای سرشار از گلایه
کاظم سادات اشوری- کار: اردشیر محصص
بعد از سالها دیدم که دوست قدیم و ندیم از من نام برده است، آنهم چه نام بردنی! وحالا من هم پس از سالها نامهای مینویسم سرشار از گلایه!
بیژن عزیزم: آیا تاکنون از خود پرسیدهای که چرا به برخی از آدمهای هیچ کارهی پر مدعا پر و بال میدهیم؟ برای مثال همین فرهنگ فرهی. .اگر نظر من را بخواهی میگویم، آدمی بود میان مایه با قیافهی غلطاندازی که برای خود تدارک دیده بود(!) و صدایی کمی شبیه برخی از «عملیها». راستی ایشان در چه زمینهای صاحب نظر بود؟ تریبونی داشت و متوقع بود که دیگران به دستبوسی او بروند و نمیدانست سادات اشکوری فرزند کوهستان است و برای هر برنامهساز و روزنامه نگار قیل و قالپرستی تره هم خرد نمیکند.
آنروزها که او دربارۀ شعرم به اصطلاح اظهار نظر کرده بود، حتی پیشتر از آن شاید قریب سه سال قبل از آن شعرهایم درمجلۀ خوشه به سردبیری احمد شاملو چاپ میشد. لابد احمد شاملو تتشخیص نمیداد که شعرهایم ارزش چاپشدن ندارد! یعنی فرهنگ فرهی بیشتر از احمد شاملو از شعر سر در میآورد! من در جای دیگر هم دربارۀ این شخص اظهار نظر کردهام:«….فرهی که در دهۀ سی و چهل مدعی است که مدافع شعر و نثر است، به تدریج در نقش مامور رژیم در تلویزیون ظاهر میشود وبا جوانان تندرو و مبارز وسرانجام نادم آن سالها به مصاحبه مینشیند، و در تحکیم رژیم سلطنتی داد سخن میدهد….»
گمان میکنم هر کس باید از خود بپرسد که، چه کرده است. من اکنون بیهیچ تواضع و با ادعای تمام میگویم که چه کردهام. ۳۴ عنوان کتاب از من منتشر شده است که برخی از آنها درحد پایاننامه ممتاز دکتری است ازجمله « جلوههای هنر وادبیات در روزنامهها» که در سال ۱۳۹۸ منتشر شده است.
دو مجموعه افسانه حاصل تحقیق میدانی من است در دهستان اشکور و دهستان برزرود و دهها مقاله کوتاه و بلند مردمشناسی بهویژه پژوهش ناب و یگانهام در دامداری در روستای سنبلآباد رودبار الموت. از دیگر کارهایم تحقیق در دهستان اشکور است به مدت پانزده سال که در حال تنظیم آخرین مقالههای آن هستم. گمان میکنم هیچ مشابهی ندارد وهیچ کس در ایران چنین تحقیقی به شیوه علمی انجام نداده است و شاید بیش از هفتصد صفحه به قطع وزیری بشود. ده عنوان کتاب منتشر نشده هم دارم در کنگرههای تحقیقات ایرانی سخنرانی کردهام مردم شناسی وفرهنگ عامه وشعر امروز ایزان را در مدارس عالی و دانشگاهها تدریس کردهام و…اینهمه از حاصل عمرم رضایت چندانی ندارم و میگویم کاش بیش از این کار میکردم. با آدمهایی کهخودشان را سر دست گرفتهاند وخود را در هرجا عرضه میکنند میانهای ندارم. همینم که هستم و هرگز نمیخواهم مرا سردست بلند کنند و هورا بکشند. پر گفتم ببخشید. اما راستی بفرمایید فرهنگ فرهی چه کرده استکه لیلی به للالایش میگذارید.
قربانت:کاظم سادات اشکوری
______________________
منتشرشده در نامه
دیدگاهها برای نامهای سرشار از گلایه بسته هستند
ویژهنامهی اردشیر محصص۷
بقیه از شمارهی قبل
کتاب نمونه متعلق به بیژن اسدیپور طراح و طنزنویس معاصر ایران که توسط او اداره میشد در فاصله کوتاه حیاتاش که به سرعت بر اثر فشار شدید اداره ساواک شاهنشاهی به انتها رسید کتابها و جنگهای متعددی را چاپ و انتشار داد که عموما یگانه بودند. یکی از کارهای بیژن اسدیپور در کتاب نمونه انتشار جنگ ویژهنامهی اردشیر محصص بود به نام
که در آن هنرمندان زیادی شرکت داشتند. سعی دارم در هر شماره کار یک یا دو تن از این هنرمندان را برایتان بیاورم
منتشرشده در ویژهنامه
دیدگاهها برای ویژهنامهی اردشیر محصص۷ بسته هستند
نگاهی به اشعار احمدرضا احمدی
نقل از صورتکتاب غلامرضا نصراللهی
نگاهی به کتاب «طرح» و شعرهای دیداری احمدرضا احمدی
مکاشفه ی درون
مزدک پنجهای
احمدرضا احمدی شاعری است که بسیاری از عرصههای هنری را به واسطه جایگاهی که در مرتبه شغلی و هنریاش داشته تجربه کرده است. کارنامه او پر از تجربههای متعدد در حوزه شعر، داستان، موسیقی، سینما، تئاتر، ادبیات کودک و… است. در این فرصت میخواهم به کتاب «طرح» به بهانه تجدید چاپ این کتاب که نخستین مجموعه شعر او به شمار میرفته و مجددا توسط انتشارات «آوانوشت» تجدید چاپ شده است، نگاهی داشته باشم.
در بسیاری از منابع تحقیقی وقتی صحبت از «شعر دیداری» میشود، احمدرضا احمدی را یکی از پیشگامان و آغازگران اینگونه شعری قلمداد میکنند اگر چه به زعم من تحقیقات آنها دقیق نیست، چرا که پیش از احمدی و طاهره صفارزاده، ژازه تباتبایی است که از حوزه تجسمی وارد شعر شده اما براساس تاریخ انتشار کتاب، او نخستین شاعر دیداری عصر معاصر ایران به شمار میرود.
در ایران با شروع جریان شعری «موج نو» که یکی از مهمترین جریانات ادبی ایران در سال ۱۳۴۰ به بعد به شمار میآمد، احمدرضا احمدی اقدام به انتشار کتاب «طرح» در سال ۱۳۴۱ کرد.
«مهمترین کوشش شاعران موج نو، علاوه بر جداکردن کلمه از شی ء و دستیابی به معنی دور از ذهن، تصویری [دیداری] کردن شعر و ایجاد مناسبات جدید بین شکلها و اشیای واقعی بود، مهرداد صمدی هنگام طرح اصول نظری این جنبش، شعر موج نو را بیانی تصویری معرفی میکند که به جای آنکه در کلمه فکر کند، در تصویر میاندیشد».۱
احمدی درباره کتاب «طرح» میگوید: «کتاب «طرح» را با کمک دوستانم، مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان چاپ کردم. شمارگان کتاب ۵۰۰ جلد بود. این کتاب هیاهو آفرید. علی اصغر حاج سیدجوادی که سردبیر کتاب هفته بود از این کتاب استقبال کرد. کیمیایی و قریبیان، [قبلش] نصف آن را در ادارات به عنوان آب معدنی فروخته بودند. [در واقع پیش فروش کردند!] مرتضی ممیز یک شعر از این کتاب را در کتاب هفته چاپ کرد، مرتضی ممیز پدر تعمیدی این شعر بود. مهرداد صمدی کتاب را برای فروغ فرخ زاد برد».۲
آنچه کتاب طرح را که در واقع نخستین خامکاریهای احمدی بوده، در عرصه ادبیات مطرح کرده نه تنها استعداد بینظیر، پشتکار و ارتباطات گسترده ، بلکه فرم، نوجویی، فهم مدرنیته و از همه مهمتر جسارتش بوده است. جنس جسارت او با جنس جسارت فروغ فرخزاد و نصرت رحمانی متفاوت است، جسارت او جایی اهمیت میگیرد که میخواهد متفاوت از جریان شعری شاملو و نیما شعر بسراید.
شعرهای دیداری این کتاب متاثر از جریانات شعری اروپاست. شعرهای دیداری در ایران سابقهاش به قرن چهارم هجری برمیگردد اما بعد از نیما رجوع به تجربیاتی از این دست متاثر از آثار خارجی بوده است. مخاطبان باید این نکته مهم را در نظر بگیرند که احمدرضا احمدی و برخی دیگر از شاعران که اقدام به تجربه سرایش شعرهای دیداری کردهاند، هنگامی دست به این جسارت زده اند که ادبیات معاصر هنوزاهنوز درگیر دعوای شعر سنتی و نیمایی بوده است. عملا شاعران پیشرویی چون هوشنگ ایرانی و… در چنین فضایی به واسطه فراهم نبودن بسترها – زیبایی شناسی مخاطبان آمادگی پذیرش تجربیات آوانگارد را نداشت- چندان جدی گرفته نمیشدند و به گونهای پس از مدتی توسط حتی خود جامعه ادبی بایکوت میشدند. ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهها برای نگاهی به اشعار احمدرضا احمدی بسته هستند
دکتر حسین فاطمی – شهید راه وطن
۱۹ آبان ۱۳۳۳، تیرباران دکتر حسین فاطمی؛ نخستین وزیری در تاریخ ایران که تیرباران شد.
———–
«به خواهرم بفرمایید ابداً متأثر نباشد برعکس افتخار کند که برادرش واسطه و دلال فروش وطنش نشد و به احساسات و عقاید جامعه سر تعظیم و تکریم فرود آورد. تمام مردم این کشور که شرف دارند، برادر او امروز بشمار میآیند ولی در غیر این صورت یک برادری داشت که از خجلت، هیچ جا نمیتوانست خود را معرفی کند.» (از واپسین نامههای دکتر حسین فاطمی)
ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه نوزدهم آبان ۱۳۳۳، تیمور بختیار فرماندار نظامی و سرتیپ آزموده دادستان ارتش و عده دیگری به زندان رفتند و حکم اعدام دکتر حسین فاطمی را، در لشکر ۲ زرهی به وی ابلاغ کردند.
آزموده از او خواست تا اگر تقاضایی دارد بگوید و دکتر فاطمی گفته بود می خواستم با دکتر مصدق ملاقاتی داشته باشم آزموده گفته بود، غیر ممکن است، دکتر فاطمی گفته بود پس می خواهم با دو نفر از دوستانم که در اتاق مجاور من هستند(مهندس رضوی و دکتر شایگان)، خداحافظی کنم. آزموده گفته بود: این اجازه را میدهم؛ اما شما حق گفتن یک کلمه را ندارید؛ میتوانید روبوسی کنید و لاغیر.
دکتر شایگان در این باره میگوید: وقتی برای وداع پیشانیش را بوسیدم، متوجه شدم که بسیار گرم است و در آتش تبی شدید میسوزد. اعدام یک بیمار آن هم در آن حال در هیچ یک از کشورهای متمدن جهان سابقه ندارد.
مقامات نظامی در مورد روحیه وی به خبرنگاران گفتند:«…در آن موقع روحیهاش به قدری قوی بود که اگر کسی وارد اطاق میشد و از جریان اطلاع نداشت، هرگز باور نمیکرد این شخص کسی است که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود و وصیت نامهاش را نوشته است..وقتی او را سوار آمبولانس کردند، سیگار خواست و آن را با وضعی خاص گوشه لب نهاد و ثابت کرد از مرگ نمیهراسد و ابایی ندارد. هنگام اجرای حکم در حالیکه هوا به شدت سرد بود روی همان پیراهنی که بر تن داشت یک پیژامه پشمی پوشیده و با همان پیراهن و پیژامه و کفش و سرپایی که پارچه آن مخمل قهوهای بود آماده ایستاد…»
هنگامی که دکتر فاطمی را به در میدان تیر به چوبه تیرباران بستند، سه بار فریاد برآورد« زنده باد آزادی» «زنده باد مصدق» «پاینده ایران» . خبرگزاری رویترز نیز گزارش کرد در هنگام اعدام فریاد «زنده باد مصدق» سر داده بود.
دکتر حسین فاطمی در حالی که در تب ۴۰ درجه میسوخت، در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳، تیرباران شد. ۸ گلوله بر قلب و سینه او مینشیند و دژخیم دیگری به نام تیمور بختیار (نخستین رئیس اداره ساواک، سال ۱۳۳۵) برای اثبات مراتب سر سپردگیاش، تیر خلاص را بعد از اعدام به سر دکتر فاطمی شلیک میکند.
بر روی سنگ آرامگاه او این خط شعر نوشته شده است:
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه/ که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی-بهرام افراسیابی، ص ۳۳۸-۳۴۰ و ۳۵۴-۳۵۵
مصدق، دولت ملی و کودتا- عزت الله سحابی، ص ۳۴۴
زندگی نامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، نصرالله شیفته، ص ۴۰۱
منتشرشده در مقاله
دیدگاهها برای دکتر حسین فاطمی – شهید راه وطن بسته هستند
۵۰ سال عشق و شیدایی (۲)
این مصاحبه در دو شماره به نظرتان رسید
گفت و گویی با استاد جوادمجابی در زادروز او
۵۰ سال عشق و شیدایی به فرهنگ و هنر
وارد کوی نویسندگان که شدم نیاز چندانی به پرس و جو برای پیدا کردن خانهاش نبود؛ استاد جواد مجابی، مردی که سال هاست به این شهرک نقل مکان کرده و همراه با ناستین جوادی، همسر نویسنده و هنرمندش در این خانه زندگی میکنند.
مریم شهبازی
امروز سالروز تولد جواد مجابی است و جالب اینجاست که با هر یک از دوستان وی، در حوزههای مختلف برای درج پیامی در ارتباط با این روز که تماس گرفتم همگی به رغم گرفتاریهای روزانه بیهیچ درنگی از او گفتند و به نیکی یاد کردند. حتی در تماس با بهزاد شیشه گران، از هنرمندان پیشکسوت عرصه نقاشی، طراحی و گرافیک هم موفق به دریافت پرترهای شدیم که هدیه او شد به دوست قدیمیاش در سالروز ولادتش که برای نخستین مرتبه در روزنامه ایران منتشر شد. ما هم فرارسیدن سالروز تولد این هنرمند و ادیب معاصر را به وی، خانواده و تمام دوستداران فرهنگ، هنر و ادبیات این مرز و بوم تبریک میگوییم، به او که امروز، بیست و دوم مهر ماه تنها آرزویش این است که «تا وقتی زنده است ردپای فراموشی و هیچ بیماری ناتوانکنندهای به در خانهاش نرسد تا بتواند با همین شور و اشتیاق برای فرهنگ و ادب کشورش بنویسد و دست به تحقیق بزند و مرگش همچون جدا شدن برگی از شاخه، آرام باشد».
ادامه از شمارهی قبل
– انتقال قدرت خلاقه از ظرف ادبیات به هنرهایی نظیر تجسمی؟
— بله اقتضای زمان چنین ایجاب کرده و ما شاهد انتقال آن از ادبیات به هنرهای تجسمی میشویم. کما این که میبینم در چند دهه اخیر آن قدرت خلاقه موجود در شعر چطور به سینما و هنرهایی نظیر نقاشی منتقل شدهاند. ظرفیت ذهنی جامعه مرتب رو به رشد است اما این که در چه ظرف و رسانهای قرار بگیرد به تناسب شرایط هر دورهای عوض میشود. از همین رو هنرمندی نظیر کیارستمی را میتوان شاعر بزرگی دانست که به سینما پرداخته است. فرهادی هم آدمی مثل گلستان است که به جای ادبیات به سراغ کار سینمایی رفته است. شاید سینما مدتی جای شعر و داستان را بگیرد اما از آن طرف خیلی طبیعی است که این قدرت خلاقه دوباره به سمت شعر بازگردد. دوباره بعد از یک دوره رکورد توجه به شعر شکل خواهد گرفت و هیچ گاه از میان نمیرود.
– به سال ۵۸ بازگردیم، دورهای که به واسطه تعطیلی کافهها و از بین رفتن فرصت تعامل برای اهالی فرهنگ و ادب، شما در خانه تان را به -روی علاقه مندان بازمیگذارید، قرار بود خاطرات آن سالها را در قالب کتابی منتشر کنید، سرانجام این کتاب به کجارسیده؟
— کتابی که از آن پرسیدید تقریباً در مرحله صفحهبندی قرار دارد، این کتاب خیلی مفصل و در دنباله کتابی است که قبلاً درباره زندگیام منتشر شده است. دوست جوانی به مدت یک سال و خوردهای با من صحبت کرد که هم زندگی شخصی و هم خاطراتی که با دیگران داشتم را با وی درمیان گذاشتم. بخشی از این گفتوگوها منتشر شده و باقی آن که دربردارنده خاطراتم با شاعران و نویسندگان و هنرمندان است در دست چاپ است. سخن گفتن درباره برخی از این افراد واقعاً لازم است چراکه آنان جزیی از تاریخ شفاهی مان هستند.
منتشرشده در مصاحبه
دیدگاهها برای ۵۰ سال عشق و شیدایی (۲) بسته هستند
شعرخوانیی محمد مختاری
گرفته از اینستاگرام باد و برگ
به مدیریت غلامرضا نصرالهی
طرح. رضا جنگی
منتشرشده در با صدای شاعر
دیدگاهها برای شعرخوانیی محمد مختاری بسته هستند
یادداشتی بر مجموعهی شعر «با من پرنده باش»
انتشارات دوات معاصر:
📌یادداشت ایرج ضیایی بر مجموعه شعر”با من پرنده باش”مزدک پنجهای
چاپ دوم انتشارات دوات معاصر ۱۳۹۷
دادگاه رسمی است/ پنهانی زیستن نوعی دیوانگی است/ زندانیِ سلول افرادیِ معشوقهای شدن دیوانگی است
فکرش را نمیکردم/ اسارت / وطن نشناسد
شیخ گفت: آزادش کنید تا بستری شود به قانون
من تاوانِ کدام گندم نچیدهام؟ / تاوان کدام برقهای خاموش شبانه
هیس!
دادگاه رسمی است/ رسم زمانه است گویی / قضاوت را با قضاوت پاسخ گفتن / مرگ را با مرگ
معترضم. ص ۳۳
مزدک پنجهای را با کتابهای زیر میشناسیم و محک زدهایم:۱- چوپان کلمات ۱۳۸۸ –۲ بادبادکهای روزنامهای ۱۳۹۳ –۳ دوست داشتن اتفاقی نیست ۱۳۹۶
مزدک گام به گام از نوجوانی با شعر گفتن و در جوانی شعر چاپ کردن پیش آمده و اکنون در طول یک دهه 4 کتاب شعر منتشر کرده که در همین چهار کتاب هم گام به گام با رشد قابل قبولی پیش رفته و فضاهای زادبومی–زیستی، خبرنگاری، پژوهشی، منتقد شعر و داستان، مدیریت کارگاههای شعر، وکالت و ناشر شدن را در شعرهایش تجربه کرده. شاید به همین دلیل من با شعر دادگاه رسمی است به سراغ کتاب شعرش رفتم چرا که او در شعرهای پیشین هم فضای دادگاه و متهم و وکالت را تجربه کرده بود و اکنون این فضا را با روایتهایی بسیار چشمگیر در شعر دنبال کرده و چند شعر خوب در همین زمینه در کتاب چهارمش به چشم می خورد، مانند: دادگاه رسمی است. توبه نصوح. بازپرس ویژه ترس.
می گویم من تا کنون فضاهای موفقی در چنین زمینهای را شاهد نبودهام و مهر تایید را در چنین شعرهایی را به نام مزدک پنجهای زیر شعرها ثبت میکنم. شعر دادگاه رسمی است گویی در یک زمینهی خانوادگی اتفاق میافتد که با فکر نمیکردم چنین و چنان باشد و با معترضم به پایان میرسد. در شعر توبه نصوح آدم و حوا، باغبان و خانهدار، ساکن زمین هستند و شیطان اغواگری متواری است. توبه زمینهی اصلی شعر است که با دعا و استغاثه از درگاه خداوند بخشایش طلب میکنند.
ای آوازِ رهیده از گلوی سارها/ مرا اجابت کن به سمت زندگی/ مرا که سخت دوست داشتنی هستم
بخوان!/ بخوان مرا تا اجابتات شوم از این کرانهی دور/ از این رنج دشوار/ ای قادر متعال… ص 36
اما شعر” بازپرس ویژهی ترس” یکی از تکنیکیترین شعرِ رواییِ این کتاب است که در ده روز با تاریخ و تیترهای مشخص اجرا شده. اجرای این شعر بسیار موفق صورت گرفته است.
خطاب میکنم و میپرسم/ باید بنویسی آن چه را که میدانی!
– شب بود/ از نیمه گذشته بود/ در حیاط بودم و در حیات بود/ نفس ها روی چرخ، نفس میکشید/ گرگ نبود/ میشی رو به رویم/ پهن شد بر زمین/ همهاش همین!
شعر تا به انتها بند به بند با، خطاب میکنم، روایتِ یک جنایت را پیش میبرد و دو واژه “حیاط – حیات”که اولی محل وقوع حادثه است و دومی نشانهی زنده بودن است، نقش کلیدی را ایفا میکنند.
خطاب میکنم و میپرسم تو را/ شب چه شد؟
شب بود/ از نیمه گذشته بود/ حیات داشت/ در حیاط صدای چرخ میآمد، بلند/ بلند/ روبهرویم زوزه میکشید/ میش شد/ پهن شد/ او نگفت/ من نپرسیدم
حادثه با رفت و برگشتهای متعدد از اتاق به حیاط و از حیاط به اتاق روایت میشود و موقعیتهای متعدد برای صحنهسازی و تشریح صحنه به وجود میآورد. گویی قاتل را به محل جرم بردهاند تا صحنه تکرار شود.
آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان “مولوی”
شاعر با این بیت از مولوی که سرلوحه کتاب قرار گرفته، تلویحا به امر زبان در شعر اشاره دارد، زبانی که آدمیان و به ویژه هنرمندان مکتوب، پشت آن پنهان میشوند، غافل از این که همین زبان پردهای است بر روح و روان و جان و، تقلیل دهندهی آنات و حالات شعر. چه گونه میشود از سلطهی زبان گریخت و پردهی حایل بر جان را کناری زد تا ذلالیت ِ سیال بیآنکه دچار زبانبازی و شعرِ صرفا زبانگرا شود، شعری با زبان معیار و به روز با بهرهگیری از امکانات موجود در مخزن تاریخی – فرهنگیِ زبان، به وجود آورد؟
از بخت یاریِ ما است که در چند دههی اخیر شاعران بسیاری با چنین نگاه و گرایشی به شعرهای قابل قبولی رسیدهاند. و به جای زبانبازیِ شاعرانه به زبانآوری شاعرانه رویکردی توفیقآمیز داشتهاند.
از این زاویه، شعرها، بندها و سطرهایی در کتابِ با من پرنده باش، را میتوان جستجو کرد: غصهام میگیرد ازکبودیهای بیشمار آسمان /.. تعبیر شکستن دندان چه بود در خواب نیمروزی؟ / بوفی که خانه را ننشسته آواز خواند؟ ص ۱۰
به مرگ بگویید/ ترمز بریده/ – ترمز بریدیم/ به مرگ که هر بار ما را با غمهامان شریک میکند/ در کرمان/ شیراز/ تهران/ تنی از ما کم/ – مرکز! – اتوبوسی…. / تا بهار!/ پیاده راه میرویم ص ۱۲
بیا وصیتی بنویسیم/ پوزش بخواهیم از درخت/ رودخانه… ص۱۸
تو که نباشی دلم میگیرد/ نه آفتاب باش/ نه ماه/ آسمانی آبی که حضورش/ همیشگی است/ ص۲۰
این صبح که در من به پا میخیزد/ طلوع سرد زنی است/ لبخندِ زندگی که از ابر فرو میافتد/ این صبح که در من به پا میخیزد/ طلوع سرد زنی است/ لبخندِ زندگی که از ابر فرو میافتد/ اینصبح که در من طلوع میکند/ آسمانی ست به شکل شرم زنی معصوم/ به شکل سرزمینی که هر صبح/ هزاران پا از آن طاعت میگیرند/ … کنارم زنی اعتراف خواهد کرد/ آیا اوست که تنها گناه کرده است؟/ … زنی که اشک میریزد/ قربانی نطفهی کدام ابر است؟/ … سخت دلگیرم از این طلوع ناهنجار/ از حیات که هر صبح در حیاط آغاز میشود/ و طناب میگیرد از گردن/… آیا او نمیداند/ همهی این بازیها در حیاط تمام خواهد شد؟/ بعضی روزها حیاط/ رنگ حیات را نمیبیند. (سطرها و پارههایی از شعر صبح حیاط ص 25 و…
عمده شعرهای این دفتر عاشقانههایی است که از زندگی روزمره و حوادث کوچک و بزرگ آن، غافل نیست. جنبههای انتقادی و طنز و افسردگی و حرمان و سختیها و کمبودهای موجود در شعرها خود نمایی میکند و همچنان شواهد بسیاری از محاکمی که راوی وکالت آنها را به عهده میگیرد که با روحیه شاعرانهاش همخوانی ندارد مانند طلاق، جرایم ناموسی و جنایت و.. که آسیبهای اجتماعی و فردی این حوادثِ اثرگذار در شعر و اندیشهی وکیل، به خوبی نمایان است. و او همچنان از دو وازهی کلیدیِ ” حیاط – حیات” در این شعرها بهره جسته است.
در تمامی سطوح این شعرها حزن غریبی جاری است که ناشی از شرایط موجود اجتماعی است که شاعر در وضعیت تاریخیِ فعلی شاهد و نظارهگر آن است.
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
کودتای انگلیس ، علیه ابوالقاسم قائممقام فراهانی
کودتای انگلیس ، علیه ابوالقاسم قائممقام فراهانی
احمد افرادی
————————————————————————–
کودتای انگلیس در ایران، تنها به ساقط کردن دولت دکتر مصدق منحصر نمیشود. انگلیس، در دو مورد دیگر نیز، شِبهکودتاهایی در ایران ( علیه قائم مقام و امیر کبیر) تدارک دیده بود.
اگر در کودتا علیه دولت دکتر مصدق ، لوی هندرسن سفیر وقت امریکا در ایران ( در هماهنگی و کار مشترک با MI6 انگلیس) یکی از بازیگران اصلی بود، درکودتا علیه ابوالقاسم قائممقام فراهانی ، سرجان کمپبل ( وزیر مختار وقت انگلیس در ایران) به تنهایی ، کودتا و عوامل دخیل در آن ( در بار ، برخی شاهزادگان، منشیان ، بخشی از روحانیت به رهبری امام جمعه ی وقت و…) را هدایت میکرد .
اگر در کودتا علیه دکتر مصدق ( عطف به اسناد سازمان سیا ۱) آیتالله کاشانی و ایتالله بهبهانی ( و برخی روحانیان ریز و درشت دیگر) فعال مایشاء بودند، در کودتا علیه قائممقام ( روحانیت وقت) به رهبری امام جمعهی تهران نقشی تعیین کننده داشت.
سر جان کمپبل Sir Jahn Campbell« پزشک نظامی بود ، در زمرهی صاحبمنصبان انگلیسی . به زمان فتحعلی شاه از هندوستان به ایران آمد. ” حکیم کمپبل” زبان فارسی را خوب میدانست. شیوهی فکری او مانند اغلب رفقایش ، از جمله سرهنگ شیل [ وزیر مختار بعدی انگلیس در ایران ، به زمان امیر کبیر] صِرف مستعمراتی بود و به همین خاطر اهل دسیسه و دوز و کلک بود… عباس میرزا و [ میرزا ابوالقاسم ] قائممقام فراهانی ، به تجربهی بصیرانه، همواره با آمدن مأموران سیاسی انگلیس از طرف حکومت هند [ کمپانی هند شرقی] مخالف بودند و دلخوری خود را پنهان نمیداشتند. میان قائممقام و کمپبل بارها اختلاف سلیقه افتاد؛ و گاه، کار به مشاجره کشید… [ قائم مقام] حتی یک بار وزیر مختار را تهدید کرد که از روش کار او به لندن شکایت خواهد برد.» ۲
کمپبل ( در هرفرصت مقتضی) محمد شاه را علیه قائم مقام تحریک میکرد و برای کوتاه کردن دست او از تمشیت امور کشور، قدرت قائممقام را به رخ محمد شاه میکشید و موجب هراس او میشد. در یکی از گزارشهای رسمی کمپبل به وزارت امور خارجهی انگلیس امده است :
« من و وزیر مختار روس توافق کردیم که برای امنیت خاطر شاه و مملکت [ًً!!]، حتماً لازم است … به حای این که [ شاه] ، در درستی و نادرستی امری، رأی قائم مقام را بخواهند، و یا در هر مطلبی با او مشورت کند، شاه ، خود ، با قدرت و اختیاری که دارد شخصاً فرمان صادر نماید.» ۳
کمپبل ، به کاردانی و شم سیاسی قائممقام، به خوبی واقف بود و همین ویژگی، دشمنی کمپبل علیه قاممقام و قتل او را سبب شد . وزیر مختار، در تاریخ۲۰ فوریهی ۱۸۳۵ ، در همین معنا به حکومت هند مینویسد:
قائممقام ، « …در ادارهی امور بسیار داناست. و به عقیدهی من تا آنجا که سراغ دارم در سرتاسر ایران یکتا مرد کاردانی است که از عهدهی مسئولیت و کار دشواری که به گردن گرفته، بر میآید.» ۴
و در چند سطر بعد، از قول وزیر مختار میخوانیم :
«به سفیر روس گفتم : از مدتها پیش به استعداد و فراست قائممقام احترام زیاد داشتم. انتصاب او را به صدارت آنقدر ضروری میدانستم و بدان معتقد بودم که همان موضوع را در صحبت با شاه عنوان کردم. دیدم عقیده و نیت اعلیحضرت [ محمد شاه] نیز با من یکی است.» ۵
از جمله عواملی که دشمنی وزیر مختار انگلیس را ، علیه قائم مقام برانگیخت ، مخالفت قائم مقام با تأسیس کنسولگری در برخی شهرهای ایران و تحصیل آزادی بازرگانی بود . « در این باره ، بین روس و انگلیس نیز توافقی حاصل شده بود. اما قائم مقام در برابر هر دو دولت ایستادگی میکرد و در پی به دست آوردن تأمین سیاسی و دفاعی ایران بود… مخالفت بسیار جدی او در تأسیس کنسولگری روس و انگلیس از این جهت بود که آن را وسیلهی گسترش نفوذ آن دو کشورمیدانست. و خوب فهمیده بود که آزادی تجارت برای مملکتی چون ایران زیانآور است. زیرا ” ذخائر طلای ایران را ار کشور خارج میکرد”.» ۶۷۸
کمپبل ، در همین معنا مینویسد:
« هیچ استدلالی نبود که برای قانع کردم محمدشاه و وزیرش ، در اثبات منافع قرارداد بازرگانی به کار نرفته باشد . اما تمام براهین در قائممقام بی اثر ماند، جواب ما را هم نمیدهد.» کمپبل به دنبال آن میگوید : نظر شاه جوان با قائممقام یکی نیست. و استنباطم این است که هرگاه شاه در رأی خود آزاد بود، پیشنهاد را میپذیرفت»۷
کمپبل در گزارشی که ( از زبان قائممقام ) برای وزارات خارچهی انگلیس مینویسد، علت اختلاف با او را به روشنی بیان میکند:
« تأسیس قنسولخانهی روسیه در گیلان، موجب انهدام ایران به عنوان یک ملت خواهد گردید و هرکجا پای قنسول روس و انگلیس باز گردد، سلطهی ایران را از بین میبرد. نتیجه اینکه تجارت [ با آنان] وسیلهی نابودی تدریجی این مملکت فقیر و ناتوان میشود و عاقبتاش این است که بین دو شیر قویپنچه که چنگال خود را در کالبد آن فرو بردهاند، تقسیم خواهد شد. ایران به عنوان یک ملت واحد در زیر دندان یک شیر [ روس، بعد از معاهدهی ترکمنچای] جان به سلامت به در نمیبرد، چه رسید به اینکه دو شیر در میان باشند.»۸
منتشرشده در مقاله
دیدگاهها برای کودتای انگلیس ، علیه ابوالقاسم قائممقام فراهانی بسته هستند
از کلمه تا شعر
نوشته از غلامرضا نصرالهی
مهمترین وسیله و ابزار شاعری کلمه است. کلمه ها از ذهن روانهی صفحهی نوشتاری میشوند. در کنار هم مینشینند و شعر را میسازند.
کلمهها صدا و رنگ و بو دارند. جان دارند. نفس میکشند و قابلیتی دارند.
اینکلمهها هر کدام از یک مجموعه گفتمانی یا سپهر اندیشگی برخاسته و پای به سرزمین شعر نهادهاند. آنها در خانهی جدیدشان در کنار هم فضایی تازه و دنیایی دیگر را میسازند. دنیایی که در جای دیگری نمیتوان از آنها سراغ گرفت.
شاعر معمار چیرهدستی است که میتواند این مصالح را به درستی در جای خود قرار دهد و از آن همه تکههای پراکنده مجموعهای باشکوه و هنرمندانه و ساختمانی استوار و زیبا بسازد.
هوشمندی و فرهیختگی شاعر اقتضا دارد که کلمهها و ترکیبهای مناسب را انتخاب کند . از تکرار بپرهیزد و اقتصاد کلمه را رعایت کند.
آنچه که شاعر را در دست و پنجهنرم کردن با واژهها و غلبه بر آنها و سوارشدن بر مرکب کلمات و به کار گرفتن آنها یاری میکند ، مطالعه و تفکر فراوان و زیستن در میان مردمان و کسب تجربه و آگاهی از پیرامون خود است. اینجاست که کلمه ها رام میشوند و دنیای آرمانی شاعر را میسازند.
منتشرشده در مقاله
دیدگاهها برای از کلمه تا شعر بسته هستند
ماجرای یک عکس از اردشیر محصص
اردشیر محصص
هیجدهم شهریور ۱۳۱۷ ـ هیجدهم مهر ماه ۱۳۸۷
یکروز هم «اردشیر محصص» [به آتلیه] آمد. طبق روال کارم از او در چهار حالت مختلف عکس گرفتم. خودم فقط از یکی رضایت داشتم ولی او خوشش نیامده بود و اصرار داشت چند عکس دیگر بگیرم. با تشخیصی که داشتم، میدانستم عکسهای بعدی هم بهتر از آن نخواهد شد. اما او قانع نمیشد. بالاخره چندین «پُز» مختلف دیگر هم گرفتم. پس از چاپ و آماده شدن، وقتی آنها را دید گفت: «تشخیص شما صحیح بود. همان که گفتید بهترین عکس من است.»
عکس با عینک که از طرف راست صورت، سهچهارم چهره را نشان میدهد و کمی از زاویهٔ بالا گرفته شده است. این عکس در مجلهٔ سوئیسی گرافیس (Graphis) بهچاپ رسید.
برگرفته از یادداشتهای دکتر هادی شفائیه مندرج در:
دفتر هنر، ویژهٔ هادی شفائیه، شمارهٔ ۱۲، اسفند ۱۳۷۹، صفحهٔ ۱۶۴۵ [+]
* * *
بازگشت به فهرست یادگارهای ماندگار دکتر «هادی شفائیه»
* * *
منتشرشده در یادداشتهای پراکنده
دیدگاهها برای ماجرای یک عکس از اردشیر محصص بسته هستند