- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18814
-
واژگان خانگی
یک شعر از: رضا سهانی
دیدنِ با تو
نبرد با مرگ منظرههاست
وقتی در حافظهی استخوانهایمان
یک برگ
میتواند
سالها در افتادنش بماند
یک شعر از رسول یونان
با شعر و سیگار
به جنگ نابرابریها میروم
من، دون کیشوتی مضحک هستم
که جای کلاهخود و سرنیزه
مدادی در دست و
قابلمهای بر سر دارد
عکسی به یادگار از من بگیرید
من انسان قرن بیست و یکم هستم
ادامهی خواندن
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهتان را بنویسید:
فریاد آن هزاران چشم تبریزی
حسین آتشپرور
از: حسین آتشپرور
من، چند براهنی میشناسم و دیگران شاید چندین براهنی و یا از آن چندین، چند تایشان را.
اولین براهنی که شناختم در «قصه نویسی» بود که حرفهای تازهای میزد؛ منتقدی خلاق و با انرژی. دومین براهنی شاعر بود؛ با «مُصیبتی زیر آفتاب» ش دیدم. درشت و چهار شانه و چشمانی با نفوذ. موهای سرش از وسط ریخته بود. به «طلا در مس» که داخل شدم چشمم به شخصیت دیگری افتاد؛ شخصیتی با نظریههای تند و جسورانه. گفتم: سلام آقای براهنی.
یکی از براهنیهایی که میشناسم دبیر بخش ادبی «مجله فردوسی» و سردبیر «جهان نو» بود. براهنی بعد را در «روزگار دوزخی آقای ایاز» دیدم. و براهنی دیگر در «تاریخ مذکر» قدم میزد. براهنی بعد را که به خاطر میآورم مترجم است. از روی «پلی بر رودخانه درینا» ش گذشتهام. یکی از براهنیها را که دیدم به یاد دارم از بنیانگذاران «کانون نویسندگان ایران» است. و براهنی بعد «استاد دانشگاه تهران» بود. براهنی دیگری را که میشناسم در ترکیه درس خوانده است. براهنی بعد تبریزی و آذری زبان است. و براهنی دیگر و دیگر و دیگر…
کیمیا و خاک. رازهای سرزمین من. آواز کشتگان. چاه به چاه. بحران رهبری نقد ادبی. قابلهی سرزمین من. آزاده خانم و نویسندهاش. بعد از عروسی چه گذشت و… اگر باز هم بخواهم بنویسم براهنیهای بی شماری را به یاد خواهم آورد – و شما هم به خاطر خواهید داشت – آنقدر که از این صفحات سر ریز خواهند شد.
و همهی این براهنیها در هم جمع میشوند و میشود دکتر رضا براهنی متولد ۲۱/ ۹ / ۱۳۱۴ تبریز که یکی از خلاقترین چهرهها، و پر کارترین نویسندگانی که در تمام زمینههای ادبی از سالهای ۱۳۴۰ تا کنون مطرح بوده است. او محیط ادبی ایران را با دیدگاههای نو و نظریههای تازه و جنجالیاش، در داستان، شعر، مقالات، ترجمه و گفتگوهایش، از خود متاثر کرده است.
منتشرشده در مقاله, نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
نیـما یوشیج و معضلی به نام شــــعرنو
احمد افرادی
——–
داوری غیر منصفانهی آقای هوشنگ ابتهاج در مورد «زبان شعرهای نیما»، اعتراض برخی دوستان را در پی داشت. من، در «پست» قبلی، در چند کامنت، ضمن توضیحی در ربط با «انقلاب ادبی نیما» و موانع و محدودیتهایی که بر سر راه او قرار داشته است، داوری آقای ابتهاج را بیوجه و ناشی از بیاطلاعی و سهلانگاری ارزیابی کردهام.
عطف به قولی که در پست پیشین به برخی دوستان دادهام، در اینجا میکوشم (در حوصلهی یک پست فیسبوکی) به «معضل انقلاب ادبی نیما» بپردازم.
نیما در ربط با ایرادی که مدعیان به «زبان» برخی از شعرهایش (شعرهای مربوط به مرحلهی آغازین و میانهی انقلاب ادبی او) میگیرند، پاسخی هوشمندانه میدهد:
«…من خودم به عيبي که در فورم اشعار من ممکن است وجود داشته باشد اعتراف دارم. از دورهی انتشار مجلهی “موسيقي” گذشته، خيلي ورزش در اين کار کردهام. من هر روز مشغولم براي اصلاح خود. اما يک جواب به مدعي ميدهم. انقلاب را به نظم و متانت نگاه نميکنند، هرچند اساس آن نظم و متانت است. من ويرانکننده و سازندهام. من نديدهام که بنايي را آرايش کنند، پس از آن پي بريزند».
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
گذشتهای که همچنان با ما راه میرود
– هفتادمین زادروز منیرو روانیپور
برای هفتاد سال قدمهای منیرو روانیپور
حسین آتشپرور – «سرخپوست تنها»، نوشته منیرو روانیپور از این جهت مهم است که نویسنده با جسارتی کمنظیر آینه را به دست انسان معاصر به خصوص خاورمیانهای میدهد که در چه دنیای عفنی زندگی میکند، و جهان چگونه گندابی برای زیست ما شده. در داستانهای کتاب ما با تجاوزی نمادین به زنان روبرو میشویم. پیامد آن: آوارگی و دربدری.
مجموعه داستان «سرخپوست تنها»، نوشته منیرو روانیپور یک تجریهی ادبی است که از داستانهای زیرشکل گرفته:
۱- زن عراقی
۲- تمام روزت با من گذشت
۳-چشمان جموش جاشوا
۴-این حلزون است یا اژدها
۵-صحنه آخر
۶-نیلوفر مرداب.
«سرخپوست تنها»، از این جهت مهم است که نویسنده با جسارتی کمنظیر آینه را به دست انسان معاصر بخصوص خاورمیانهای میدهد که در چه دنیای عفنی زندگی میکند. و جهان چگونه گندابی برای زیست ما شده. او به ما میگوید که مدرنیسم با تمام خدمتی که به بشریت کرده و میکند، چگونه او را آواره و سلاخی میکند و محیط زیست او را در جهنم آوارگی با بزکی به ظاهر در آرامش نشان میدهد.
داستان کوتاه زن عراقی در ابتدای کتاب و نیلوفر مرداب در آخر کتاب، از نظر فرم دو قطب واقعیتی است که دیگر داستانهای کتاب و شخصیتها و رخدادها در میان این دو زندگی میکنند؛ اگر در زن عراقی ما سفری تاریخی- اجتماعی در بیرون داشته باشیم، در نیلوفر مرداب سفر از درون به بیرون میکنیم تا پازل این جغرافیای داغ و درد، را کامل کرده باشیم.
در داستانهای کتاب ما با تجاوزی نمادین به زنان روبرو میشویم. تجاوزی که باعث آوارگی و دربدری میشود. چقدر محیط زندگی یاید برای آنها نا امن شده باشد که به استخری در آمریکا بدنبال آرامش پناه ببرند. و بقول شخصیت اصلی داستان زنِ عراقی حالا رویای او خلاص شدن از تنهایی باشد و دوستی و خاطرات جزو داراییهای او به حساب آیند.
موضوع دیگر اینکه طبق روایتهای هولناک زن مهاجر خاورمیانهای (یا ایرانی)، بهای مهاجرت و رسیدن به “آزادی” گزاف بوده است، اما آنها در نهایت به “آزادی” نرسیدهاند و در “سواد آزادی” به سر میبرند زیرا با افکار جرواجر از تجاوز جنسی و ذهنی به حیات در جغرافیای تازه رسیدهاند.
زن عراقی
شکل و ساخت داستان زن عراقی
زن عراقی نمادی است از زندگی زنان در ایران، عراق، سوریه، و لبنان و یمن و افغانستان. اروپا. حتا زن جهانی که به او تجاوز میشود. زنی که در آمریکا برای رسیدن به آرامش به استخر میرود. استخری پر از کابوس که از آن سرریز میکند به خیابانهای نوادا. تگزاس. و… همینطور میرود به اروپا و لهستان. ایران و عراقِ خاورمیانهای و میشود نیروهای ائتلاف در عراقِ زنِ خاورمیانهای.
درست است که روایتگر از نظر زمان و مکان در آمریکا زندگی میکند، اما زمان و مکان گذشتهی خاورمیانه مثل پوست به تن او چسبیده است. ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد داستان
دیدگاهتان را بنویسید:
سرفصلهاى موسيقى ايران «نامهی چهاردهم»
استاد مرتضی محجوبی
هلن شوکتی در هر شماره به معرفی آلات موسیقی و یا نخبگان موسیقی ایرانی میپردازد که از نظرتان میگذرد.
فصل سیزدهم
هلن شوکتی
غزل بانوی ایران!!!! زنده یاد، سیمین بهبهانی که این روزها ۲۸ تیرماه همزمان با سالروز تولد او میباشد.
او در خانوادهای فرهنگی و متمول با پدری روزنامه نگار، نویسنده و مترجم و مادری اهل شعر و موسیقی و مطالعه و مدرس در تهران به دنیا آمد.
مادر سیمین فخر عظما از خاندان فرهنگ دوست خلعتبری بود و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را زیر نظر یک مربی سوییسی آموخته بود.
سیمین بهبهانی از ۱۴ سالگی شروع به سرودن شعر کرد و اشعارش را در شبهای شعر و ادب در حضور شاعران و نویسندگان٫ مطرح آن دوران میخواند.
اولین کتاب شعر سیمین به همراه برگزیدهای از نثر داستانی او با عنوان «تار شکسته» در اسفند ماه ۱۳۲۹ منتشر شد.
شعرهای او از موضوعاتی مانند: عشق به وطن، زلزله، جنگ، فقر، آزادی بیان، و حقوق برابر زنان سخن میگوید و سرودن غزلهای فراوان لقب « نیمای غزل » را به او داده است.
در سال ۱۳۹۰ زندگینامه خود را در کتابی با عنوان. «مادرم همراه» منتشر کرده است. او در طول زندگی پربارش بیش از ۶۰۰ غزل سروده که در بیست کتاب منتشر شدند. اشعار سیمین بهبهانی علاوه بر ریتم و وزن شعری از محتوا و مظمونی برخوردار است که در ذهن آهنگساز ملودیهای خوبی را تداعی میکند، که میتواند دستمایه آهنگها و ترانههای تازه شود. ادامهی خواندن
منتشرشده در سرفصلهای موسیقیی ایران
دیدگاهتان را بنویسید:
تهران – خیابان آشیخ هادی
نگاهی به «نامههای احمد شاملو، به ع. پاشایی»
شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴ – ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۵
احمد افرادی
«آیدا»، به جز همنفسی و همدلی و همراهی با شاملو، یار و مددکار او، در پیشبُرد ِکار « کتاب کوچه» و دیگرْ آفریدههای ادبی بوده است. «آیدا»ی امروز ، دیگر تنها آن زن ِ اثیری ِ الهام بخش ِ شاملو در خلق عاشقانه هایش نیست. سالهای بلند ِ اُنس و اُلفت و مصاحبت ِ آیدا با شاملو (و همکاری تنگاتنگ با او ،در زمینههای ادبی) از آن «اِلهه»ی دیروز،ادیب ِ سخن سنجی آفرید،که (به باور من) بیش از هر کسی، توان و قابلیت به پایان بردن «کتاب کوچه» را دارد.
—————————————————–
کتاب «تهران، خیابان آشیخ هادی»[۱] ، مجموعۀ نامههای زنده یاد احمد شاملو به آقای عسکری پاشایی است.
درهمین آغاز گفته باشم که آقای پاشایی ،از دوستان بسیار نزدیک زنده یاد شاملو بود. در آن حد که (طبق وصیت شاعر) در کنار ِ«آیدا سرکیسیان»، سرپرستی آثار او را پذیرا شد و به علاوه، در حل و فصل مشکلات عدیدۀ آیدا (از گرفتاریهایی که پسران شاملو، در ربط با ماتَرَک شاعر، برای او آفریدهاند [۲]، تا سنگاندازیهای ناشر کتاب کوچه در کار ِچاپ و نشر مجلدات دیگر آن) در کنار آیدا بوده است و از این رهگذر، مسئولیت معنوی همهی دوستداران شاملو و شعرش را، یک تنه به عهده گرفته است.
شرح آشنایی آقای پاشایی با زنده یاد شاملو را، در مقدمهی کتاب مذکور میتوان خواند.
بگذریم و به کتاب «تهران، خیابان آشیخ هادی» بپردازیم .
نامهها (به شرحی که در زیر خواهد آمد) در دو مقطع ِ زمانی ِاقامت شاملو در خارج از کشور (پیش و پس از انقلاب) نوشته شده است و تنها یکی از نامهها (نامه ی تاریخ ۵۲/۱۱/۱) از تهران برای آقای پاشایی ارسال شد.
شاملو ، در سال ۱۳۵۶ / ۱۹۷۷، به دعوت مشترک ِ انجمن قلم آمریکا و دانشگاه پرینستون، به آن کشور سفر کرد. آقای پاشایی (در سالشمار شاملو ،مندرج در کتاب ِ «زندگی و شعر احمد شاملو»[۳] ) این سفر را، « تَرک ایران، به عنوان اعتراض به سیاستهای رژیم پهلوی » تعبیر می کند. همین استنباط، در مقدمه ی آقای پاشایی بر کتاب «تهران، خیابان آشیخ هادی» نیز آمده است. مضمون برخی نامهها نیز، ناظر بر درستی نظر آقای پاشایی است. ادامهی خواندن
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
از دفتر خاطرات*
یک شعر از: غلامرضا بلگوری
غلامرضا بلگوری
بعد از آنکه دستت از دستم جدا شد،
سایهام از من گریخت
و داشتم از راه دور چشمانت را رصد میکردم
که در انبان دل برایش ترانهای بسرایم
اما ما گلهای خندان نبودیم
حتی در کتابهای سالهای دور و دراز
که به تقلید بر دفتر و دیوار مدرسه مینوشتیم
وزیرش طرح مختصری از خندههای تو
که سرانجام در آتش آفتاب کم رنگ شد
خُب فرض کن من خیلی خوش خیالم
و حافظهام از جنس بارانهای نیامده بیشتر است
اما از تو چه پنهان هنوز قاب عکس دیواریام
همان قاب عکسی است که تو بوسه میزدی
بر رخسار آهو
هو
هو . . .
نه خندهدار ست وَ نه چون شاخ نبات که ایستادهای
در بَر من بر مزار
که بیایی از سر دستان مرا بدست بگیری
سایهام را به من باز گردانی
ودر حول و حوش درختان جنگلی به جستجوی
درخت گلابی برویم
تو سرا پا آدم خوبی بودی
و من نسبتأ آدمی بدوی و اهل ترس
ولی نترس که از زیر بوتهی گل ِسرخ سر برآوردهام
ودر سطرهای موازی کلمات را از عطر گیسوانت
ناخنک میزنم ولابلای سفیدیهای دفتر شعرم
میگنجانم
وقتی که شعر معطر شد
عالم برای من زیباتر است.
عنوان شعر از: رسانه
زیبایی
منتشرشده در شعر دیگران
دیدگاهتان را بنویسید:
خوانش تحلیلی شعر گاری از رضا براهنی / یداله شهرجو
آمده درمجله جنزار
ای کاش میآمدند و ما را هم میبردند
خوانش تحلیلی شعر گاری از رضا براهنی
یداله شهرجو
«گاری»
در را از جایش کندند، بلند کردند
در را به روى گارى انداختند، بردند
حالا فضاى خالى در، چون دهان سگى،
تشنه و تنها در زیر آفتاب له له زنان است
اتاقها را بردن
با سطح شیشههاى تیز و شکسته،
دیوارهاى خالى و مغبون پنجرهها تنها مانده است
دیدى که خانهی ما را هم بردند
احساسهاى ما حالا زنبورهاى سرگردانى هستند
که تک تک دنبال کندوى گمشدهشان مىگردند
آنگاه نوبت سبلان آمد
ما بچهها اطراف کوه حلقه زدیم تماشا کردیم
بىاعتنا به ما مشغول کار خود شده بودند
فارغ شدند، و بعد: هنهنکنان سبلان را انداختند روى گارى بردند
و آسمان پرستارهی تبریز را کندند انداختند روى گارى
از روى گارى صدها هزار چشم درخشان تبریزى فریاد مىزدند:
ما را بردند
و بردند
گلهاى باغچههاى تبریز میگریستند
وقتى که ارگ علیشاه را انداختند روى گارى بردند
حالا از موریانهها نشانهى خورشید را مىپرسیم
اما تو نیستی
زیرا که آمدند و تو را انداختند روى گارى بردند
ما در غیاب تو در اینجا در این جهان خاکى ویران چه مىکنیم؟
از دوردستهاى زمان غرش صدها هزار گارى را حتى در خواب نیز مىشنویم
ای کاش مىآمدند ما را هم مى بردند
«رضا براهنی»
شعر «گاری» از «رضا براهنی» گرچه گزارهی معنا را به عنوان عنصر محوری در خود مستتر دارد، اما بهرهگیریاش از زبان، به ویژه ظرفیت نهفته آن نیز از نظر دور نیست. شعر با روایتی داستانگونه آغاز میشود. روایتی که هم در طول، کشش و جاذبهی آن به چشم میآید و گاهی نیز در سطرهای افقی، مخاطب روایتی را که میتواند فضایی مستقل داشته باشد میبیند، اما چنین فضاهایی نیز در خدمت روایت طولی شعر قرار دارند.
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
یک شعر از مهرداد عارفانی
آخ اگر مصدق زنده بود
میآمد دم مجلس و
ما هم میرفتیم و شما را روی دوشهامان میآوردیم
آخ اگر ستارخان اینجا بود
تف میکرد به غیرت ما
میآمد و
اوین را باز میکردیم ٬ شما را روی اسب میبردیم
میرزا کجاست؟
میگویند : رفته تنگستان با علی دلواری
نشسته نقشه میکشد
میگوید:
همین روزها میآییم و
خدا را چه دیدی
یک پادگان بوسه و تفنگ میآوریم
و میرقصیم و پلههای اوین
پر از شکوفه و ترانه میشود
*
منتشرشده در شعر دیگران
دیدگاهتان را بنویسید:
روایت یک فروپاشی
از این شماره برای چند ماه تحت عنوان روایت یک فروپاشی علل سقوط حکومت پهلوی از نظر اشخاصی چند که در آن نظام نقش داشتهاند را در هر شماره از یک تن به نظر خوانندگان گذاشته میشود که امیدوارم چیزی تازه از آن آموخته باشیم.
شماره اول
*********
ادامهی خواندن
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
عکس روز «مادران جهان»
از سری تصاویر «عکس مادران جهان» که مجموعهی گویاییست از سختکوشی و عشق بیپایان مادران ملل مختلف به فرزندانشان و اینکه چگونه از کودکان خود حتی درعین انجام کارهای سخت روزانه پرستاری میکنند. این عکسها را که از صورتکتاب عزیزم «بیژن اسدیپور»وام گرفتهام در هر شماره برایتان میآوریم.
شماره ۷
منتشرشده در عکس روز
دیدگاهتان را بنویسید: