- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18795
-
واژگان خانگی
یک شعر: از واهه_آرمن
خوابم نمیبّرد
به طنابیکه
پای تنها درختِ این شعر افتاده است
فکر میکنم
به سوگواری پیران
پیش از واقعه
و شادمانی کودکان
پیش از جشن
یک شعر از: محمد خلیلی
«نمیخواهیم»
نه، نمیخواهیم
و میگذریم
از هر چه که، شما!
و میخوانیم
نان را و آزادی را
و دوست داشتن را
که لفظِ شما نیست.
و میپوییم
تا آنکجا که بودهگیها
تقسیم میشود و عشق …
و میسراییم
لبخندهها را
که بابِ شما نیست.
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهتان را بنویسید:
نامههای خاموشان
با تشکر از دوست فرهیختهام منوچهر برومند که این مطلب را از صورتکتاب او وام گرفتهام.
کتاب «نامههای خاموشان» جلد اول (حرف آ–ب) از نامههای ناموران فرهنگی و ادبی ایران به ایرج افشار است که در سال ۱۳۹۰ به کوشش محمد افشینوفایی و شهریار شاهیندژی به چاپ رسیده است. کتابی که عنوان آن توسّط ایرج افشار انتخاب شده و عوامل متعدّدی از جمله روابط وسیع پدر او، دکتر محمود افشار با بزرگان ایران زمین، ادارۀ مجلههای مختلف، ایرانشناسی و ایرانگردی و دانش و تخصّص ایرج افشار یزدی سبب وسعت دامنۀ این مکاتبات با او شده است. (افشینوفایی، محمد و شاهیندژی، شهریار، ۱۳۹۰: ۱۳-۱۴)
کتاب مفصّل «نامههای خاموشان» با چهار نامه از ایرج افشار که آنها را از آمریکا برای تدوینکنندگان این اثر نوشته است آغاز میگردد و طی آن نامهها دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با الفاظی چون استاد، رفیق شفیق و عزیزم یاد میشود. (همان: ۲۳ الی۲۹)
مهدی آذر یزدی نیز در نامهای به تاریخ ۱/۲/۱۳۸۰ به ایرج افشار مینویسد: جای شکر است که برای همسفر بسیاردان و درستفهم شما، شفیعی کدکنی تا کنون مسأله نساختهاند مگر اینکه بعداً بسازند که خدا نکند. چون که این مرد مردستان امروز یکی از اسطقسهای بینظیر در میان بزرگان حیّ و حاضر این روزگار است و در هر زمینهای هر چه از آثار ایشان میخوانیم مثقالی هفصنّار با دیگران تفاوت دارد… و خداوند شما و ایشان را از همۀ بلیّات ارضی و سماوی و آخوندی مصون و محفوظ نگه دارد. (همان: ۱۰۱)
از دیگر نکات قابل توجه در این کتاب میتوان به نامههای سید جلالالدین آشتیانی و احترام ویژۀ او به ایرج افشار اشاره کرد. نامههایی که آشتیانی در سال ۱۳۶۵ و ۱۳۷۴ به او نگاشت و در آن افشار را استاد دانشمند و حضرت مستطاب دانشمند بزرگوار خطاب کرد. (همان: ۱۵۹;
و یا نامۀ ابوالقاسم انجوی شیرازی در سال ۱۳۵۹ که در آن دکتر زریاب خوئی را ملحدِ ذهنیِ با نمک خواند و در ادامه خطاب به ایرج افشار نوشت: به پاس محبتهای انسانی و روح کریم و منیع تو این نامه را با هزاران بوسه برایت میفرستم. (همان: ۴۵۳-۴۵۴)
اما در میان نامههای متعدّد این کتاب، خواندن نامههای مهدی آذر یزدی، نویسندۀ متخصّص ادبیات کودکان و پایهگذار مکتب نوین داستاننویسی برای کودکان، طعم دیگری دارد. آذر یزدی در نامهای به تاریخ ۱۷/۱۲/۱۳۶۵ ضمن آنکه ایرج افشار را جناب سرور عزیز ارجمند میخواند، پرده از ساختگی بودن برخی از کتابها برمیدارد و در ادامه توضیح میدهد که گاهی برخی از نویسندگان به خاطر دلایل مختلفی مانند دلیل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و غیره به ساختن و سرهمکردن کتابهایی میپردازند که مؤلّفان آنها وجود خارجی ندارند. (همان: ۸۰-۸۳-۸۴-۸۵)
بندۀ ناقابل هم که اهل قلم حساب نمیشوم و در میان مؤلّفان محترم هیچی نبودم چند تا کتاب ساختگی با اسامی عجیباً غریبا ساختهام تا چه رسد به مؤلّفان محترمی که کارشان اصولاً کتاب ساختن است. یک کار که بنده با نام مستعار مرتکب شدم یک کتاب دستور طباخی بود که آقای جعفری میخواست و سفارش کرد و با ۶۰۰ تومان حقالتألیف که آن روزها من به آن احتیاج داشتم کتابی ساخته شد که ۱۶ بار تجدید چاپ شد و نوشته بودیم تألیف هنرستان خانه و خانهداری: مؤسسهای که اصلاً وجود خارجی نداشت. البته کتاب بدتر از بسیاری کتب دیگر نبود ولی طبّاخی عملی نبود و از روی کتابهای دیگر فارسی سرهمبندی شده بود و فقط فرم آن جالب بود که الفبایی و تنظیم شده بود. (همان: ۸۳ الی۸۵)
موضوع خوشمزهای که برای من پیش آمد ان بود که چند سال بعد به مادرم گفتم یک کتاب طبّاخی نوشتهام. گفت خوب بود شولی یزدی هم تویش بنویسی! گفتم همین کار را کردهام. گفت بخوان ببینم. شرح مربوط به شولی یزدی را خواندم. مادرم گفت: خوبه، خوبه، شولی را که بیست سی سال خوردی غلط غولوط نوشتی وای به خوراکهایی که هرگز نه ما بلد بودیم بپزیم نه تو هرگز چشیدی! دنیای عـجیبی است. نیست؟ ولی ضـمناً خوشمزه هم هست. (همان: ۸۵)
مهدی آذر یزدی در یکی دیگر از نامههای خود به تاریخ ۲۸/۷/۱۳۶۴ مینویسد: میدانم که سواد درست و حسابی ندارم، میدانم که اهل هیچ فنّی و مطّلع از اصطلاحات هیچ هنری نیستم. اما این را هم میدانم که در میان همۀ آنچه برای کودکان این مملکت سرهم کردهاند چیزی مناسبتر و سالمتر و مفیدتر از همین دورۀ قصّههای خوب کسی نساخته است؛ به استثنای دو کتاب از یارشاطر دیگر هر چه بازنویسی کردهاند بدتر بوده است. با وجود این هیچوقت هیچکدام از ناشرین حقوق آن را نشناختند و ندادند. آقای جعفری با تهدید و گردن کلفتی و تحمیل یک قرارداد غلاظ و شداد که شبیه و نظیری در میان دو هزار قرارداد دیگر مؤسسه ندارد آنها را به خودش منحصر کرد و بعد هم که قدری حاضر شد تعدیل کند و عمل کرد حاضر نشد آن را بنویسد. از سال ۵۴ به بعد سالی پنج هزار تومان به من میداد ولی این هم بعد از تحویل و تحول از میان رفت. (همان: ۷۵-۷۶)
در واقع سه دستگاه رسمی عریض و طویل دست به یکی کردهاند که مرا بچزانند و حتی جواب نامههایم را نمیدهند. از طرف دیگر کتابها را مجانی پخش کردهاند. در بازار نفروختهاند و شخصی از باسمنج تبریز به من نوشته که کتابها را به بعضی میدهند و به بعضی نمیدهند و میگویند اول ثبت نام کنید برای نمیدانم رفتن به کجا… و قلب آدم فشرده میشود. یعنی من کتابها را برای خواندن و فهمیدن زندگی نوشتهام ولی حالا دارم با آن آدم میکشم و امیرکبیر وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی است و من وابسته به گرسنگی و دارم با صدقۀ دیگران زندگی میکنم. و این سرگذشت «قصّههای خوب برای بچههای خوب» است و ما بارگه دادیم تا به قصر ستمکاران چه رسد. (همان: ۷۶-۷۷)
آذر یزدی همچنین طی نامهای به تاریخ ۲۰/۷/۱۳۷۰ متعرّض دکتر محمد استعلامی شده و اذعان میکند که بنده تا کنون در سن ۴۸ سالگی مثنوی مولوی را نخوانده بودم. در این اواخر که کار واجبتری نداشتم به فکر افتادم یک دوره مثنوی را با حواس جمع بخوانم و ببینم دنیا دست کیست. این بود که رفتم و چند چاپ مختلف مثنوی و چند کتاب دیگر که مربوط به بحث دربارۀ مولوی و مثنوی بود خریدم و یکی از آنها هم مثنوی شش جلدی تصحیح دکتر استعلامی، چاپ زوّار به قیمت ۱۸۰۰ تومان بود. (همان: ۸۶)
در جریان کار به یک اشتباه لُپی و افتضاحی برخوردم که آقای استعلامی مرتکب شده و آن این است که ایشان چند سال پیش در مصاحبهای در کیهان فرهنگی [و همچنین در اول و پایان مقدمۀ گزیدۀ مثنوی] ادّعا کرده بودند که تمام مثنویها غلط است و من صحیحترین چاپ مثنوی را تهیه کردهام و حالا معلوم شد که این صحیحترین مثنوی پایه و مایۀ تصحیحش بر روی نسخهای از مثنوی است که آقای استعلامی معتقد است در سال ۶۶۸ کتابت شده و چون چهار سال پیش از مرگ مولوی نوشته شده از همه نسخههای کهن صحیحتر است و ۵۳ بیت هم بیش از مثنوی نیکلسن دارد و آنها را هم ایشان وارد متن کردهاند و میگویند مثنوی نیکلسن ناقص است و من تعجب کردم که چگونه کسی که نشسته و مثنوی را در شش جلد با مقدّمۀ مفصّل و تعلیقات مفصّلتر آمادۀ چاپ کرده چگونه خبر نداشته که نیکلسن خود این نسخه را دیده و در مقدمۀ دفتر سوم مثنوی از این چاپ چهار جلدی دکتر پورجوادی که مقدّمهاش ترجمه شده در صفحۀ هشت میگوید در این نسخۀ قاهره تاریخ تحریر ۶۶۸ مخدوش و مجعول است و نسخه در سال ۷۶۸ یعنی ۹۶ سال بعد از مولوی نوشته شده و طبعاً آن ابیات اضافی هم بعد از مولوی الحاق شده. (همان: ۸۶-۸۷-۹۰)
با این ترتیب تمام ادّعاها و منممنمها و خودستاییهای دکتر استعلامی مانند بادکنکی که یک سنجاق به آن بزنند بادش خالی میشود. عجب العجاب این است که آقای استعلامی عکس صفحۀ آخر تاریخدار این نسخه را هم در پایان مقدمۀ خودشان چاپ کردهاند و این عکس هم به روشنی نشان میدهد که تاریخ تحریر دستکاری شده و سبعمائه را به ستمائه تبدیل کردهاند… بعد از اینکه به این افتضاح پی بردم به نکات دیگری برخوردم و معلومم شد که این آدم اصلاً از تشخیص صحیح و سقیم عاجز است و از همهجا هم بیخبر است. (همان: ۸۷)
برای مثال در صفحۀ ۸۳ مقدّمه جلد اوّل خودشان نوشتهاند که تا کنون فقط دو نفر در تصحیح مثنوی در بند درستی کار بودهاند و بقیه هیچکس کار درستی انجام نداده؛ این دو نفر یکی عبداللطیف عبّاسی و یکی اسماعیل آنقروی است. و عجب این است که این دو نفری که آقای استعلامی آنها را مصحح درستکار میداند دو نفری هستند که بیش از همه مثنوی را به لجن کشیدهاند. زیرا عبداللطیف مولوی عبّاسی کسی است که آن نسخۀ ناسخۀ مثنوی را تهیه کرده که میگوید با ۴۸ نسخه مقابله کرده امّا این نسخۀ ناسخه بیش از ۲۰۰۰ بیت الحاقی دارد و اصلاً قابل اعتماد نیست و نیکلسن هم در صفحۀ ۲۹ مقدمۀ دفتر اوّل میگوید مراجعه به نسخۀ عبداللطیف مایۀ اتلاف وقت است و آن را مسخره کرده بود… اما اسماعیل آنقروی همان کسی است که اوّلینبار دفتر هفتم را پیدا کرد و معرفی و تأیید کرد و برای آن شرح نوشت و نشان داد که اصلاً زبان مولوی را نمیشناسد. (همان: ۸۷-۸۸)
یک نمونۀ دیگر از سهلانگاری و بیخبری آقای استعلامی این است که مرحوم فروزانفر در تعلیقات جلد دوم معارف بهاء ولد در صفحات ۱۸۷ و ۱۸۸ در دو صفحه با سند و شاهد و بحث و تفصیل نشان داده که حمزه نام گیاهی است زبانگز مانند ترهتیزک که صوفیان خوردن آن را سنت میدانستند و هم مولوی و هم بهاء ولد و هم شمس تبریزی از صوفی حمزهخوار نام بردهاند… ولی آقای استعلامی که مثنوی را تصحیح و تعلیق میکند حتّی معارف بهاء ولد را نخوانده و در ص ۴۱۴ سطر ۱۷ جلد ششم و ص ۳۸۸ سطر ۲۹ جلد پنجم صورتکتاب: منوچهر برومند
مثنوی خودشان حمزه را آش بلغور معنی کردهاند. (همان: ۸۸)
و یک آدمی با این مایه معلومات غلط در مقدمۀ مثنویاش آنقدر منممنم کرده که دل و رودۀ آدم بههم میخورد و اتفاقاً این دو کلمۀ بدون خودستایی را هم خودش به کار برده؛ میگوید بدون خودستایی من از همه بهتر مثنوی را تصحیح کردم و هیچکس دیگر هیچچیز نمیداند. ضمناً تعلیقاتی هم که آقای استعلامی در آخر جلدهای مثنوی سرهمبندی کرده است همهاش تحقیقات فروزانفر در شرح شریف و زندگینامه و حرفهای جلال همائی در مولوینامه و حرفهای دکتر زرینکوب در سرّ نی است. هر چه حرف درست است از این کتابها سرقت کرده و هر چه خودش توضیح داده غالباً غلط و اشتباه و حاکی از نادانی است. (همان: ۸۹-۸۸)
و در صفحۀ اول مقدّمه میگوید «مولوی بر قلب من نور تابانده و جای خواننده خالی» یعنی مولوی تا حالا بر قلب دیگر شارحان و مصحّحان نور نتابانده و همۀ نورها را جمع کرده و حالا یکجا آن را به آقای استعلامی تابانده. درست مثل کشف و کراماتی که افلاکی در مناقبالعارفین به شخصیّتهای مورد علاقهاش نسبت میدهد و آن وقتها مردم را با این حرفها خر میکردند امّا امروز دیگر صحبت از نور تاباندن مولوی حاکی از نوعی شارلاتانی برای گول زدن آدمهای سادهلوح و بیخبر است. (همان: ۸۹)
افشینوفایی، محمد و شاهیندژی، شهریار (۱۳۹۰). نامههای خاموشان: نامههای ناموران فرهنگی و ادبی به ایرج افشار، تهران: سخن.
منتشرشده در مقاله, نقد کتاب
دیدگاهتان را بنویسید:
کتاب “نیشگویههای” صادق هدایت
کتاب “نیشگویههای” صادق هدایت
این کتاب به کوشش جهانگیر هدایت و توسط انتشارات ” دید” چاپ شده است.
صادق هدایت در اکثر آثارش جملاتی را آورده که فارغ از ارتباط با موضوع داستان خود معنا و مفهومی مستقل و فوقالعاده زیبا و عمیق دارد. این نیشگویهها گویای آن احوال و افکار و عقایدی است که در نظر او جلوه خاصی داشته به همین جهت در خلال نوشتههایش آورده است.
این نخستین بار است که نیشگویههای صادق هدایت به طور مستقل چاپ میشود.
نمونههایی از نیشگویهها:
*در زندگي زخمهايي هست كه مثل خوره روح را آهسته در انزوا ميخورد و ميتراشد.
* ميترسم كه فردا بميرم و هنوز خودم را نشناخته باشم.
* تصميم گرفتم بنويسم فقط براي اينكه خودم را به سايهام معرفي بكنم.
* زندگي من تمام روز ميان چهار ديوار اتاقم ميگذشت و ميگذرد؛ سرتاسر زندگيام ميان چهار ديوار گذشته است.
منتشرشده در معرفی یک کتاب
دیدگاهتان را بنویسید:
فوران انرژی و سرکوب شدن توسط دستگاههای ایدئولوژیک
نقدی بر” نافرمانی بدنی” اثری از علیرضا آدینه
فوران انرژی و سرکوب شدن توسط دستگاههای ایدئولوژیک
امیرحسین بریمانی
پیش از هرچیز میباید موضع اتخاذی خود در این نوشتار را نسبت به مسئله نقد ادبی روشن کنم تا در پرتو آن گزاره ها متعین گردیده و ارتباط متن با مجموعه شعر” نافرمانی بدنی” به صورتی هرچه واضح تر شکل بندی شود. در این نقد، همسو با تونی بنت که عقیده داشت تاثیر سیاسی یک متن ادبی در رابطه ی آن با ایدئولوژی که در پیوند با این متن بوده نهفته نیست، بلکه عملکردهای نقادی ست که اثرات یک متن را شکل می دهد. در اینجا قصد دارم توسط نقد، کتاب مذکور را بازتولید کرده و با بدخوانی (یا خوانش افراطی) آن، روایت دیگری از روابط متن را شکل بندی کنم. برخلاف عقیده ی آلتوسر که باور داشت “هنر واقعی”، خود روابط ایدئولوژیک را برای دیدن در دسترس قرار می دهد، قصد دارم تا در این نقد، آنچه علیرضا آدینه در اشعارش نتوانسته است بیان کند را هویدا کنم. این مجموعه شعر، مجمو عه ای از کوشش های ناموفق سوبژکتیویته فرد (در اینجا علیرضا آدینه) برای ورود به سامانه نمادین است. شاعر (و نه راوی) از امر نمادین رانده شده و در ملغمه ای از رانه های انرژی و عواطف غوطه ور است و متداوما تلاش او برای نمادین سازی این نشانه یا همان ورود رانه ها به زبان، ناکام می ماند. بسیاری از عواطف در حوزه ی زبانی او نگنجیده اما این مسئله چون چیزی انضمامی به متنیت ارتقا بخشیده است و همین عدم تواناییِ شاعر است که این اشعار را تحت تاثیر قرار داده اند و منبع تغذیه متن در اخلال گری های مناسبات بیرون متنی قرار دارد. به عنوان مثال در شعر بیست و هفت هجمه ای از چند عنصر قرار دارد که هرکدام در وضعیتی قرار رفته و عامل وحدت بخشی روابط را منسجم نکرده است. در سطر سه و چهار و پنج و شش، سه ابژه صرفا فدای ایجاد نوعی تشدید القائات می شوند و سرانجام این اندوهِ القا شده در سطر هفت و هشت در وضعیتی قرار می گیرند که تا آنجا مورد تعریف قرار نگرفته و سپس در سطر نهم نیز مجددا از وضعیت تصویر شده فاصله گیری می شود و همین روند در مابقی شعر ادامه می یابد و هیچ کدام از وضعیت ها با عناصر درون متنی به هم پیوسته نمی شوند؛ چراکه در این شعر همواره وضعیت ساخته شده، توسط وضعیت بعدی به تمسخر گرفته شده و به ایستایی نمی رسد، که البته همین ناایستایی مانع از معناسازی این شعر می شود. در این شعر، تضادها به نوعی اغراق آمیز به کار بسته شده اند تا مفهوم شعر را از لحاظ بنیان های خود بر پایه ی عقلانیت، دچار تزلزل کنند. درواقع این شعر از طریق براندازی پایه های منطقی خود، به باورپذیری می رسد چراکه در نُرم تفکر منطقی، وضعیت های این شعر منطقی نیستند و علیرضا آدینه نیز به تشدید نامنطقی بودن این وضعیت می پردازد اما در نظر دارد که این موقعیت را باورپذیر سازد و آن را نمود یک آشوب در جهان واقعی بداند: ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
نامهای از یداله رویایی به منصور خورشیدی
متن تایپ شدهی نامهی شاعر گرامی یداله رویایی را که با نظارت و بازبینی شخص ایشان تهیه شده است در این شماره باز انتشار میکنیم.
با تشکر از دوست عزیز دیرناماندهام منصور خورشیدی و سپاس فراوان از توجهی جناب رویاییی عزیز که اخیرأ شدند.
یداله رویایی: سنگ خورشید
از مجموعه «هفتاد سنگ قبر»
“شرح خود را پیدا کن
اگر میجوئی
باید که بنشینی
ای دیگر ای خجل
در تَرکِ اسم
در شکستن نام از نام”
———————–
شاعر: منصور خورشیدی
برای: یداله رویایی
هوش میرود
وقتی تو نام مرگ را
مرگ نام من میکنی
حیات در فراز
فرودی دیگر میگیرد ادامهی خواندن
منتشرشده در نامه
دیدگاهتان را بنویسید:
سرفصلهاى موسيقى ايران «نامهی هیجدهم»
هلن شوکتی در هر شماره به معرفی آلات، نخبگان و یا مقولات مربوط بهموسیقی ایرانی میپردازد که از نظرتان میگذرد.
فصل شانزدهم
هلن شوکتی
به یاد کسانی که برای این سرزمین شجاعانه جنگیدند
آزادی من به من لبخند زد همچون گردابی که در آن جز تصویر خویش باز نتوان دید
آزادی به بالها میماند به نسیمی که در میان برگها میوزد و بر گلی ساده آرام میگیرد
آزادی به خوابی میماند که در آن ما خود رویای خویشتنیم
کسانی از سرزمینمان سخن به میان آوردند
من اما به سرزمینی تهیدست میاندیشیدم
به مردمانی از خاک و نور
به خیابانی و دیواری و به انسانی خاموش
ایستاده در برابر دیوار – و به آن سنگها میاندیشیدم که برهنه بر پای ایستادهاند
در آب رود
در سرزمین روشن و مرتفع آفتاب و نور.
«اکتاویو پاز»
نگاهی به سیر تصنیف در دوران تاریخی و مشروطیت در موسیقی ایران
هر زمان که شور و شعف و عشق به آزادی در وجود مردمان جوانه میزند، این موسیقی است که به کمک شعر،،،،(دریچههای امید را به روی انسان میگشاید).
دوران قاجار را دوران گسترش موسیقی دستگاهی به شیوهٔ فعلیاش میدانند. در آن دوران تصنیف خوانان و ضربی خوانان بسیاری مانند:
حبیب الله سماعحضور، عبدالله دوامی،. حسینخان اسماعیلزاده،. حسین تهرانی، ملوک ضرابی فعالیت میکردند. اما سه تن از بزرگترین تصنیفسازان دوران معاصر:
علیاکبر شیدا
عارف قزوینی
محمدعلی امیرجاهد
بودند که بسیار در سرودن اشعار ناب انقلابی و موسیقی تأثیر گذار در شرایط دوران جامعه!!! نقش تنگاتنگی داشتند.
علی اکبر شیدا ۱۲۸۵-۱۲۲۲
علیاکبر شیدا مهمترین تصنیفساز معاصر ایران است و صاحب تصانیفی دارای مضامین عاشقانه و عارفانه، آن گونه که اگر بتوانیم دوره ای را به عنوان دوره معاصر موسیقی ایران بدانیم بیگمان علیاکبر شیدا، از پیشگامان این دوران است.
او به همراه میرزا عبدالله که واسطه انتقال مدون ردیفهای موسیقی دستگاهی ایران است، تحولی عظیم در موسیقی ایران دارد.
تا قبل از او معمولأ الفاظ غیرهنری و ناشایست در تصنیفها وجود داشت و شیدا با سرودن تصانیف عاشقانه و تهیجانگیز، باعث گسترش این شیوه شد که تا پیش از آن نمیتوان به کسی اشاره کرد.
از شیدا میتوان بعنوان موسیقیدانی تصنیفساز نام برد..
شیدا تحولی در این زمینه پدید آورد که همچنان تأثیراتش را پس از گذشت حدود یک قرن، در آثار او تازگی و زیبای خود را حفظ کرده که هنوز هم اجراء و عرضه میشود. او در تصانیفاش به نوعی آزادی رسیده بود و در حالات روحی و استفاده از واژگان چنان از خود رهایی نشان میداد که تا پیش از او نمیتوان مشابهی برای آن یافت.
اگر چه مضمون بیشتر تصانیف او عاشقانه است، اما در برخی از تصانیفاش نیز روایتهای تاریخی و اجتماعی را بیان کرد،،،.
«روحالله خالقی » در باره آثاری که شیدا آفریده نوشته است:
آهنگ و اشعار او بسیار مطلوب و دلنشین است و ساخته شدن هریک دارای ماجرایی است. او سپس داستان نگارش تصنیف « الا ساقیا از راه وفا به شیدای خود جفا کم نما» و «ای که به پیش قامتت سرو چمن خجل شده» را آورده است.
شیدا به زبان سعدی تمایلی وافر داشت و گاهی مصرع ای از او را در ابتدای سرودههایش تضمین میکرد. او موسیقیدان ، شاعر و تصنیفساز ایرانیای بود که تصانیف او در قلب مردم جای داشت و عارف او را بر خود مقدم میدانست.
شیدا مردی درویش و وارسته بود. او مختصر سه تاری میزد و خط نستعلیق را هم خوش مینوشت.
از شیدا تقریبأ ۲۲ تصنیف باقی مانده که سالها بعد با همت ««استاد فرامرز پایور»» گردآوری و تألیف شد.
عارف قزوینی ۱۳۱۲-۱۲۵۹
«اگر من خدمتی دگر به موسیقی و ادبیات نکرده باشم وقتی تصنیفهای وطنی ساختم از هر ده هزار یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چه»
این ها را «عارف قزوینی» یک از مهمترین تصنیف سرایان معاصر ایران گفته است.
منتشرشده در سرفصلهای موسیقیی ایران
دیدگاهتان را بنویسید:
نقد کتاب «حافظ از نگاهی دیگر»
احمد افکاری
نقد کتاب « حافظ از نگاهی دیگر»
شمارههای پیشین مجلهی وزین « نگاه نو» و همین طور « انتقاد کتاب نگاه نو» (ضمیمه ی این مجله) را تورق میکردم که نقد آقای علی میرزایی سردبیر و صاحب امتیاز این نشریه بر کتاب «حافظ از نگاه دیگر»، تحقیق دکتر علی حصوری، نظرم را جلب کرد.
حیف دیدم که دوستان را از خواندن این نقد کوتاه و در عین حال جامع بینصیب کنم.
——————————————————————–
حافظ «عارف» بود یا نبود؟ حصوری در «حافظ از نگاهی دیگر» میگوید، نبود. او حافظ را روایتگر تاریخ و گزارشگر رویدادهای اجتماعی ایران در قرن هشتم هجری (از ۷۲۲ تا ۷۹۵) میخواند (ص ۱۰۵)
شاعری که در غزلهایش «گذشته از این که عشق زمینی و شادخواری و خوش باشی را میستاید ، فراوان به پیشامدهای زمان و پیآمد کارهای سیاسی و اجتماعی میپردارد. (ص ۱۰۶) و در جای دیگر : «من بر این باورم که حافظ همچون شاعری اجتماعی، معترض و طغیانگر […] نمیتوانست عارف باشد. (ص ۱۰۹) دکتر علی حصوری (۱۳۱۶) استاد پیشین دانشگاه، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران، در کتاب پیش رو در پی آن است روشن کند که دست مایه ی اندیشه ی حافظ چیست(ص ۲۰) و به خواننده کمک کند تا به آسانی در برابر فرض های نادرست تاریخی سر فرود نیاورد.(همان)
منتشرشده در نقد کتاب
دیدگاهتان را بنویسید:
یداله رویایی، شعر حجم را دوست ندارد!
یداله رویایی، شعر حجم را دوست ندارد!
یکشنبه, ۲ام خرداد, ۱۳۹۵
منبع این مطلب روزنامه نوآوران
نویسنده مطلب: امیرحسین بریمانی
گفتگو با حمید عرفان
گففتوگوگر امیرحسین بریمانی
انتشار در روزنامه نوآوران-سی اردبیهشت
شعر دیگر را به جرات میتوان مهمترین جریان شعر مدرن فارسی تلقی کرد. دو دلیل عمده برای این مدعا وجود دارد. اول اینکه جز معدود جریاناتیست که همنشینی افراد آن، منجر به صادر شدن بیانیه نشده است! دلیل دوم را باید در وضعیتی دانست که بر حال و احوال آن روزهای شعر حکمرانی میکرد؛ یعنی جریان شعر سیاسی. چنانچه در این گفتگو به صورتی مفصل بدان پرداخته شده، شعر سیاسی این دوران، هرگونه جریانی به غیر از خود را طرد میکرد و حتی وجودیت امر شاعرانه را در آن، به کلی منکر میشد. در چنین وضعیتی، شعر دیگریها، صدای ادبیات مستقل محسوب میشدند. البته طرف مقابل نیز چنین داعیهای داشت اما عملا تنها تفاوتی که با ادبیات دولتی داشت، تفاوت در مضمون بود. این نسل از شاعران، بعدها حتی به کودکان نیز رحم نکردند! ادبیات کودکان نیز مبدل به صحنهای شد که گفتمانهای سیاسی، عقاید خود را در آن به رخ میکشیدند و تنها لطفی که به کودکان روا داشتند، پس نشاندن مضامینِ سمت و سو دار به ساحت استعارهها بود. دیکتاتوری در ارائه معنا، در شعر دیگر، تماما به کناری نهاده شد و جای آنرا بها دادن به دموکراسی در شنیدن صداهای مختلف متن بدل کرد. در این گفتگو قصد داشتیم روایتی تازه از موانع شعر دیگریها ارائه دهیم.
شعر دیگریها، در زمان خودشان آنطور که شاید اقبال انتشار نیافتند. دلیل این امر، عدم دسترسی به امکان نشر بوده است یا خودشان تمایلی نداشتند؟ ادامهی خواندن
منتشرشده در مصاحبه
دیدگاهتان را بنویسید:
سه برداشت از کارکرد شاعرانه و شعر نیما یوشیج
مسعود فرح
نوشته: مسعود فرح
۱
نیمای اندیشمند از باورها و دریافتهای خود، هوشمندانه یک ساختار پا بر جا؛ یک بلندا برای نگرش و دیدار پیراموناش را فراهم آورده است. این است که چشمانداز شعر او به شدت واقعی است و از این رو تاثیر آن ماندگاراست.
شعر نیما، از آن رو که دریافتی واقعی از دوران خود دارد، هوشمندانه است. دریافت او از آرمانهای اجتماعی، دریافتی هیجانزده و دورهای نیست. او به شدت چشم به فردا دارد . این است که بخشی از شعرهای برجستهی او در پیشانی فرهنگ اندیشه و هنر این سرزمین قرار میگیرد. به لحاظ نظری نیما هنوز بزرگترین نظریه پرداز شعر نو و پیشرفته پارسی است. نظریه انقلاب نیما در شعر پارسی (که بر دیگر زمینههای هنری و ادبی هم به شدت اثرگذار بوده است) که شعر ما را از دنیای بسته و فرتوت کهن رهانید و در گامهای آغازین با ارائه شعر موزون نیمایی چشمانداز شعر پارسی را بسیار گسترده ساخت، در درون خود این استعداد و زمینه را به روشنی نشان میداد که روند گسستن بندهای عروض سنتی از دست و پای شعر و ارائه عروض نیمایی که میدان بسیار فراختری را در پیش رو میگسترد؛ به گسستن هر بندی از دست و پای شعر خواهد و به شعر چند وزنی آزاد و فروغ و آتشی و .. انجامید؛ شعر بیوزن آهنگین که شاملو آغازگرش بود؛ شعر حجم رویایی و …. و نیز شعر سپید بیوزن که مهمترین ارائهکنندگانش احمد رضا احمدی و شاعران موج نو بودهاند در روند گسترش شعر نیمایی قابل درک و دریافت است. در تمام نوشتهها و یادداشتهای باقی مانده از پیروان نیما نمیتوان به نظرگاهی هوشمندانهتر از دیدگاههای نیما دست یافت. بخش مهمی از این نوشتهها شرح و بسط دریافتهای نیما است. و پارهای نیز بازگویی و برگردان نظرات دیگران و به ویژه نظریهپردازان اروپایی است.
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
عکس روز «مادران جهان»
از سری تصاویر «عکس مادران جهان» که مجموعهی گویاییست از سختکوشی و عشق بیپایان مادران ملل مختلف به فرزندانشان و اینکه چگونه از کودکان خود حتی درعین انجام کارهای سخت روزانه پرستاری میکنند. این عکسها را که از صورتکتاب عزیزم «بیژن اسدیپور»وام گرفتهام در هر شماره برایتان میآورم.
شماره ۱۰
منتشرشده در عکس روز
دیدگاهتان را بنویسید: