- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18789
-
واژگان خانگی
یک شعر از: غلامرضا بلگوری
رشد مجدّد ِ لبخند را
ازکنارپنجره برمیچیند ،
نوک پرندهای که درضلع شب
اتراق کردهست
و گیاه از خون کلروفیل تهی
وقتی پاییز یرقان درد میشود
تا به دالان برف فرود آیم که کبک را
سرنبریده در مطلع اذان
به دار آویزند
که طیّ ِ حیات ازعصب سنگ
به دره ریزد
دره حلول مرگ
و مرگ دره در آروارهی سوال
تاریخ را برکتیبهی زخم مینویسد
و دیوار را در شعار ملامت به یک دیکتاتور
یک شعر از : سریا داودی حموله
ای خفته در خواب کهنهی گلسنگها
اندوه
اندوه تنفس کدام گیاه بود؟
هر چه گشتیم
آن آواز سرخ را پیدا نکردیم
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهتان را بنویسید:
یاد یار مهربان
دکتر روحانی
۱۵ فوریه اولین سالگشت سفر دوست صادق، آگاه و وطنپرستِ آزاده دکتر فضلاله (یا آنطور که خودش ترجیح میداد خطاب شود مازیار) روحانی است. انسان فرهیختهای که چندین کتاب شعر و مقاله تألیف کرده و در طول زندگیی پربارش بهجز راه مردم را پیشه نکرد. به یاد این عزیز گرامی یک شعر از او را در زیر برایتان میآوریم.
منتشرشده در یاد بعضی نفرات
دیدگاهتان را بنویسید:
تاملی بر مجموعه شعر «کسی از شنبههایمان عکس نمیگیرد»
نوشته: سعید نصار یوسفی
تاملی بر مجموعه شعر «کسی از شنبههایمان عکس نمیگیرد» سرودهی ناهید عرجونی
تجدد طلبی و دغدغهی برتافتِ شعر با متر و معیارهای پیشرو و پیشنهاددهنده در دو دههی گذشته، همواره در دستور کار شاعران مختلف قرار داشته و به نمودِ نحلههای مختلفی نیز انجامیده است. در نحلهبندی شعر معاصر اما؛ آنچه شاخص قرار گرفته و میگیرد «زبان» است. نمود مولفهها و مشخصههای از پیش موجود و نوظهور و متعاقبن رد یا قبول ژانری از زبان توسط مخاطب و منتقدان، همواره سویهایی خاص از زبان تحت اشتیاق و تبانی، ساپورت و یا در ذائقه و غضب طیفی از مخاطب و منتقد، بایکوت شدهاند . و شعر، در تدبیر و اشتیاق شاعر و یا شاعرانی کانالیزه، و در سبک و نحلهایی خاص جهت یافته است. وجه ممیزهی نحلههای موجود اما در همین وجه «زبان» و افتراق کیفی آن است. صرف نظر از وجه نوآوری و تجددطلبی در زبان و شعر، نمود عناوین و اصطلاحات دهن پُر کنی نظیر «رادیکال» و «آوانگارد» عمومن بر همین وجهِ زبان، ساختمندی و برخورداری از مولفهها و صناعات نوپدید شعری دلالت دارد. سویهشدگی شعر زبان، وفق متر و معیارها و وجه رادیکالیتهی شعر هفتاد، در دو دههی گذشته خود شاهد بسندهایی براین مدعاست. اقبال آثار ادبی اما در گروِ قریحه و تبلور مصادیق شعور و شعریت و نیز شگردهای خلاقه و قدرت نوعی و «کاریزماتیک» شاعر در نمود و ایجاد ارتباط با جامعهی مخاطب است.
بروزِ خلاقه و خردورزانهی «ناهید عرجونی» در مجموعه شعر «کسی از شنبههایمان عکس نمیگیرد» بُرشی تازه از «آوانگاردیسم» به منصهی ظهور میرساند. بُرشهای مخیل و بعضن منتزع از زبان، که در موتیفهای مختلف اجتماعی، بخصوص تمهای «جنسیتمدار» و قابل تعمیم به جامعهی زن، بروز و بسط یافته است، عصیان ستیهندهیِ شاعر علیه حاکمیتِ جنسیتِ مذکر و فرهنگِ مردسالارانه و همانطور دیالوگ اثر بخش و خلاقهی شاعر با معبود، در کنشکرد زبانی که در بستری همعرض، دغدغههای جنسیتی را به شگردهای خاص زبانی منضم ساخته است، وجهِ تاویلمندی از «معنا» را بر بسترِ عناصری بصری، تعبیه و توسعه داده است:
منتشرشده در نقد شعر, نقد کتاب
دیدگاهتان را بنویسید:
محمد امینی پژوهشگری صادق و دقیق
پیام بیژن اسدیپور برای جلسهی بزرگداشت خاطرهی محمد امینی که به تازهگی ما را ترک کرد.
محمد امینی– پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، به گمان من (به عنوان دوست و خواننده آثارش) پژوهشگری صادق و دقیق و درست کردار بود. در تحقیقات وپژوهشهایش و تجزیه و تحلیلهایی که ارایه میداد کاملا منصف و بیطرف بود.
او از خانوادهی ایراندوست و خوشنام امینی بود. پدرش (نصرتالله امینی) از رجال شاخص و برجسته دوران پهلوی و از یاران نزدیک و صمیمی مرحوم دکتر مصدق و وکیل ایشان بود که، برای مدتی هم شهردار تهران شد.
—————————–
آشنایی من با محمد امینی بر میگردد به دهه ی ۱۹۸۰ میلادی – زمانی که انتشارات «ایرانزمین» را داشت .
میخواست کتابهایی از کارهای هنرمندان ایرانی خارجنشین را چاپ و انتشار دهد. با من تماس گرفت و گفت میخواهد کارهایی از من و اردشیر محصص را به چاپ برساند. بعد از چند نوبت صحبت و پایین بالا کردن بالاخره دو مجموعه از من، با عنوانهای: «وقایع روزمره» (طرحهای انقلاب) و «با تقدیم احترام» (مجموعهای از ۲۴ کارت پستال) را منتشر کرد و از اردشیر محصص هم کتاب «عاق والدین» را چاپ و پخش نمود.
کارهای انتشاراتی امینی، پاک و پاکیزه و تر و تمیز ارایه میشد و خودش هم انسانی بسیار خوش قول و درست کردار بود.
اصلا وقت رفتنش نبود متاسفانه بسیار نابهنگام و زود ما را ترک کرد.
یادش گرامی، به خانواده محترم امینی و همه مردم ایران و شما عزیزان حاضر در این جلسه تسلیت میگویم.
با سپاس از آقای رضا گوهرزاد که این امکان را به من دادند که در این جلسه بتوانم در خدمتتان باشم.
با احترام – بیژن
منتشرشده در یاد بعضی نفرات
دیدگاهتان را بنویسید:
نگاهی کوتاه به «خلع قاجار» و «نصب رضاخان»
نگاهی کوتاه به خلع « قاجار» و نصب «پهلوی»
احمد افرادی
———————————-
به کرّات گفته شد که ما ایرانیها حافظهی تاریخی نداریم. شاهداش، تطهیر روز افزون رضا شاه و چشم داشتن به خروج سواری از میان غبار (با همان شنل آبی و همان چکمهی تاریخی )، برای نجات ایران…
در این حرفی نیست که، عصر رضا شاه، ایران را از قرون وسطای تاریخیاش بیرون آورد. به علاوه، دست کم من منکر تحولات دورانساز تاریخ بیست سالهی حکومت رضا شاهی نیستم. اما، رضا شاه تنها در راه آهن و دانشگاه و دادگستری و زیرساختهای اقتصادی و امنیت اجتماعی و …خلاصه نمیشود. آن سوی توجیهناپذیر نظام رضاشاهی را هم باید دید:
تعطیل قانون اساسی مشروطیت، غیبت امنیت قضایی و اقتصادی (پیش رو داشتن ولع سیریناپذیر رضا شاه به زمینخواری) نبود آزادیهای سیاسی، بسته شدن باب تفکر انتقادی، و خاک مرگ، که در دورهی بیست سالهی حکومت خودکامهی رضاشاه بر سر تا سر ایران پاشیده شده بود.
اساساً، نحوهی قدرت گرفتن رضاخان سردار سپه (صرف نظر از پیامدهایش) نوعی دهن کجی به آزادی و هتک حرمت انسانی بود.
در اینجا، در چند برش تاریخی، به واقعیتهای نه چندان آشکار مربوط به «خلع قاجار» و «نصب پهلوی» میپردازم:
مجلس پنجم و مجلس مؤسسان (که به تغییر سلطنت و پادشاهی رضاخان رأی داد) از طریق اِعمال نفوذ نظامیان و هواداران سردار سپه آن زمان و رضاشاه بعدی، تشکیل شد.
در واقع اینجا هم عامل زور و سرنیزه و تهدید و تطمیع، در ایجاد مجلسی با اکثریت هوادار «سردار سپه» کارساز بود.
یرواند آبراهامیان، در کتاب « ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، نشر نی، تهران ص ۱۶۷ » میگوید:
«یزرگان اصناف تبریز هم به تشویق فرماند هی نظامی محل، در بازار دست به اعتصاب زدند و ضمن ارسال تلگرافی اعلام کردند که اگر مجلس، رضاپهلوی را جانشین احمدشاه نکند، آذربایجان را از ایران جدا میکنند.»
همو در ص ۱۶۸ همین منبع مینویسد:
«رضا خان با بهرهگیری از مقام وزارت جنگ و داخله، مجلس مؤسسان را از طرفداران خود در حزب تجدد و اصلاح طلبان پر کرد. بنا براین، شگفتیآور نبود که اکثریت قاطع مجلس، واگذاری سلطنت به خاندان پهلوی را تصویب کنند.»
و باز برای روشنگری بیشتر و برای آن که بتوانیم جو سیاسی آن روزها را پیش رو داشته باشیم، ابتدا قولی از آقای داریوش همایون را نقل میکنم و سپس به خاطرهای از یحیی دولتآبادی اشاره خواهم کرد:
داریوش همایون میگوید:
«انتخابات مجلس پنجم که به برچیدن سلسله ی قاجار رأی داد، کمابیش، همان اندازه ناسالم بود که مجلس پیش از آن و انتخابات مجلس مؤسسان از آن نیز ناسالمتر بود.» (تلاش، دورهی جدید، شماره ۳، ص ۴)
در همین معنا، یحیی دولتآبادی، در کتاب “حیات یحیی، جلد چهارم، صص ۳۸۱-۳۸۲ ” مینویسد:
« روز هشتم آبان ۱۳۰۴، کارکنان سردار سپه در مجلس میخواهند اطمیان کامل داشته باشند که فردای آن روز در موقع رأی گرفتن بر خلع قاجار و نصب سردارسپه، اکثریت کامل خواهند داشت، چون که رای مخفی گرفته میشود و معلوم نخواهد شد کْی رأی مثبت داد و کْی رأی منفی، از این رو میخواهند از نمایندگان امضاء بگیرند که آنها رأی مثبت خواهند داد.
شب است، ساعت ِ ده درِ حیات ِ منزل را میزنند. صاحب منصبی است، میگوید که از طرف حضرت اشرف (رضاخان) آمدهام، شما را احضار فرمودهاند.
نصف ِ شب به منزل سردار سپه میرسیم. یکی از نمایندگان مجلس از کارکنان سردار سپه، مانند قراول ایستاده. از او میپرسم حضرت اشرف کجا هستند؟ میگوید بروید زیر زمین. آن جا تکلیف شما معین میشود.
میفهمم، این تدبیری بود که از طرف کارکنان سردار سپه به کار رفته. ناچار میروم به اطاق زیر زمین. جمعی از نمایندگان و صاحبمنصبان نظام و نظمیه در اطراف نشسته، میزی در وسط است و روی میز ورقه ایست. به محض نشستن، یاسایی نمایندهی سمنان ورقه را به دست من داده میگوید، امضاء کنید. ورقه را میخوانم و میفهمم مطلب چیست و میبینم که مابین شصت – هفتاد نفر از یکصد و بیست نفر نماینده، آن را امضاء کردهاند. ورقه را روی میز میگذارم . نمایندهی سمنان با تشدد میگوید: امضاء کن.جواب میدهم اگر رأیی داشته باشم، در مجلس شورای ملی خواهم داد، نه در این سردابه.
میگوید اگر امضاء نکنید بد خواهد شد. این جا من صدای خود را بلند کرده میگویم مرا تهدید میکنید؟…»
ادامهی خواندن
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
سرفصلهاى موسيقى ايران «نامهی بیستم»
هلن شوکتی در هر شماره به معرفی آلات، نخبگان و دیگر مقولات مربوط بهموسیقی ایرانی میپردازد که از نظرتان میگذرد.
فصل هیجدهم
هلن شوکتی
من متاسفم ، اما نمیخواهم امپراتور شوم، این کار من نیست..
به کسانی که صدای مرا میشنوند میگویم نا امید نشوید. رنجی که امروز ما میکشیم نتیجه حرص و طمع آدمیزاد است. اما بدانید که نفرت آدمی میگذرد و دیکتاتور ها میمیرند و قدرتی که از مردم میگیرند به مردم بر خواهد گشت و تا زمانی که انسانهای واقعی هستند، آزادی نابود نخواهد شد.
چارلی چاپلین « دیکتاتور»
شروهخوانی (موسیقی جنوب ایران)
شروه در یک جمله مهمترین آهنگ و سوز و ساز جنوب ایران است واین سرود از دل برخاسته و در بیشتر مواقع در مایه دشتی یا شوشتری یا ترک و نواخوانده میشود.
اگر چه نمیتوان منکر شد که در سراسر کشور شروه را به نام جنوبیها میشناسند، ولی در سدههای اخیر، این واژهی ارجمند از کرانههای خلیج فارس به گوش دیگر هموطنان هم رسیده است.
شروه را مؤمنانهترین، نجیبترین و پر زخمهترین آوای سراسر جنوب میشمارند. منطقه دشتی– این سرزمین سرشار از آفتاب- مرکز محور و شروه به شمار میآید و در این راستا کلمه «جلیل دشتی» است که اتفاقأ در فرهنگ موسیقی ایران زمین جایگاهی ویژه داشته و یکی از پرمایهترین «مایههای موسیقی اصیل ایرانی است» .
منتشرشده در سرفصلهای موسیقیی ایران
دیدگاهتان را بنویسید:
چرا تاریخِ سیاستورزی و حکمرانی ما ناموفق است؟
با تشکر از دوستم از ایران که این مطلب را برایم ارسال کرد.
(مقدمهی چاپ جدید کتاب اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی)
به قلم: دکتر محمود سریعالقلم
دکتر محمود سریعالقلم
*نشر:* گاهنامه
■در بسیاری از حرفهها و تخصصها مانند معماری، هنر، مهندسی، پزشکی، ادبیات، فلسفه، صنعت و کارآفرینی، ایرانیان نه تنها در داخل کشور بلکه در سطح بینالمللی، عملکرد قابل احترامی را کسب کردهاند. اما هم چنانکه تاریخ پرتلاطم آنها نشان میدهد، در یک حرفه و تخصص ناکامیهای فراوانی داشتهاند: سیاستورزی و حکمرانی.
□اگر فقط تُورقی در کتابِ روزگاران دکتر عبدالحسین زرینکوب (انتشارات سخن، ۱۳۷۴) انجام پذیرد، روشن میشود که تاریخ سیاست در ایران عموماً با خشونت، حذف، تبعید، انحصار، ثروتاندوزی، تیول داری، حیلهگری، دروغ، بی ثباتی و تحریف همراه بوده است. در کتاب اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار این نویسنده (چاپ چهاردهم ، ۱۳۹۹) آمده است (صص ۱۰۲ – ۱۰۰):
▪︎آقا محمدخان قاجار از بیرحم ترین رجال سیاسی جهان به شمار میرود….در مدت شانزده سال توانسته بود در شرق، شمال و شمال غرب کشور، تمامی مدعیان قدرت و سلطنت را با نهایت خشونت از میان بردارد و در نهایت….بقیه مدعیان را نیز با بیرون آوردن چشم آنها به زانو درآورد. او پس از جلوس به سراغ شاهرخ و نادر میرزا از بازماندگان افشاریه رفت. به دستور آقا محمدخان قاجار، حلقهای از خمیر بر سر شاهرخ درست کردند و سرب گداخته در آن ریختند….میل آقا محمدخان به غلبه، عشق به قدرت و حرص در جمعآوری ثروت در وی به صورت شهوتی دیوانهوار در آمده بود و برای تحقق آنها، هرکس و هر چیز را در مقابل خود مییافت خُرد میکرد و به شدت در هم میشکست. او سوءظن و بیاعتمادی عمیقی نسبت به همه اطرافیان خود داشت. ▪︎آقا محمدخان قاجار در سن شصت و سه سالگی توسط عدهای از فراشان خود در سال ۱۱۷۰ شمسی کشته شد.
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
«گوش محرمانه نیست»
احسان مهدیان
«گوش محرمانه نیست»
وقتي خورشيد به كوه نرسید تكليف تخم مرغهاي اين آبادي معلوم نميشود
یکسر به تو نگاه ميكنم وشنیدم گوش محرمانهای ندارد
القثه به فكر كوچهاي هستم كه احتمالا شب بود و برق نبود و من از كنارت رد شدم تا شقيقهات تير بكشد
اصلا من با تو در فنجان کافه در فالی بافتهام که دندانت به سر عقل بگوید بدون اجازه خیابان مال من شو!
به جوخهاي كه بدون سلام شليك ميكند راه ميدهم
برو!
واین فیلتر شکنهای لعنتی نه گرم میکند نه باران میرسد
همینطور منتظرم و ایستگاه چطور اینهمه صبر دارد
مرا ببوس تا در تمام شعارهای کف کرده بترکم و تو بخند
(راوي به اينجا كه ميرسد سرفه ميكند و آب ميخواهد)
ميتواني به درياي اين نزديكي نزديكتر شوي
و قصهي دريانورد تنها را در ساحل روي ماسهها بنويسي
راه رفتن هم نسل به نسل عوض ميشود تا اينكه بتواني مثل مرغابيها مهاجرت كني
مثل لاك پشت وسط چوب دستي را بگيري ولي حق نداري حرف بزني
حرف كه مي زني احتمالا افتادي وسط حرف دو نفر
دو نفر كه مي گويند دوستت دارم يا ندارم
بعد توي خواب آسايشگاهي كه به سكوت بيشتر از نان شب بي نيازم
راه ميروي /با كفشهايي كه پاشنهي بيادهروهاي شهر را كنده است
(حالا و در همين لحظه راوي سكوتش را ميشكند)
قهوهات سرد شد و تهران ديگر تهران قديم نيست
و توي اين اطلس هيچ شهري را تلآويو نميگويند
اما زلزله در سرنوشت زمين حك شده است
مثل من كه دستكش ليلا را به دست ميكنم
منتشرشده در داستان
دیدگاهتان را بنویسید:
مگر این چشمها چه میدیدهاند؟
نویسنده: آرمان میرزانژاد
مگر این چشمها چه میدیده اند؟ (در باب نابینایی رودکی سمرقندی)
وقتی بحث از هزینهی اجتماعی یا تاوانِ سیاسی فرد برای توسعه یک کشور میشود، ما گروندگان به ادبیات، گروهی از شاعرانی را در ذهن خود تجسم میکنیم که در طول تاریخ، قربانی ساختار استبدادی و نامعطف حاکمان دوران خود شدهاند. بعضا کشت و کشتار شاعران آزادیخواه و ملیگرای دورهی مشروطیت در نظر ما برجستهتر از سایر دورههای تاریخی و اجتماعی جلوهگر میشود. تاریخ وانموده یا برساختی اما دوران قاجار و پهلوی را صرفا در نقش بستن این انگاره تاریخیِ حذف و سرکوب محکوم میکند، تو گویی شاعران منتقد پیش و پس از این تاریخهای معیّن، دچار عوارض دردناکی نشدهاند! بررسیهای تاریخ مبنا نشان میدهد که همواره گفتمان قدرت در جامعه ایران، در شکلبخشی به نوعی از وحدت و نظم آرمانی چه در بدنه سیاست و چه در پیکرهی اجتماعی موثر بوده و وجود هرگونه مغایرت با چنین ایدهآلیسمی را مستحق کیفر و مجازات میدانسته است. درهمآمیزی قدرت سیاسی و مشروعیتبخشیی قدسی به آن، و نه تفکیک این دو از یکدیگر، نمیتوانسته وجودِ تغییر و تفاوتِ دیدگاه و مسلک و دین را از سوی افراد دگر اندیش، شاعر و… با انعطاف پذیرا شود.
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
ساعتی در تنهایی غروب
ساعتی در تنهایی غروب شعر زهرا حیدری
نقد از: نسرین فرقانی
هر ساعت روز که باشد
اتفاق بعدی غروب است
شب به درد همین روزها میخورد
که برگردی به تخت
و سهم یک نفرش را مثل واگنی جدا کنی
و سهم خود از تاریخ جنگل را
ببری تا لبهی پرتگاه.
جهان منم
با فصلهای موازی
با شانههای تو
که آدم را به تدبیر خرسها فرو میبرد
که سنجابها زمین را احتکار کردهاند
و خشکسالی از فجایع مربوطی است
که روزها با جویدن ریشههای پتو شروع میشود
و با به دندان کشیدن استخوانهای کسی تمام …
دخترم زنگ میزند از اتاق تشریح
مامان دمای بدنت را اندازه بگیر
این که روی میز افتاده تویی!
نگران نباش عزیزم
گرمم
فقط گاهی
ترس برم میدارد
میکوبدم به دیوار کسی
و مرگ
برمیگرداندم به تنهایی.
از مجموعه شعر مات
—————————
این شعر با زمان و ساعت و غروب و روز شب شروع میشود، اما چیزی که با پیش رفتن همراه سطرهای شعر مشخص میشود این است که چیزی بیش از خود این وقتها و واحدهای اندازهگیری زمان مد نظر بوده است. شاید بشود گفت مثلا مظروف این ظرفها و رخدادها یا حالتهایی که در خلال آن ایجاد میشود؛ و یا حتی خیلی محتمل میشود فکر کرد به وجه استعاری این وقتها. به ویژه به سطرهای ابتدایی در شروع شعر که توجه میکنیم از همان اول متوجه نگاه غیر زمانی شاعر میشویم:
هر ساعت روز که باشد
اتفاق بعدی غروب است
شب به درد همین روزها میخورد
که برگردی به تخت
خروج از ترم و آشناییزدایی از زبان خودکار بطور کامل مشهود است چرا که غروب نهاییترین اتفاق روز است، نه اتفاق بعدی هر ساعت روز و گوینده با این بیان ذهن خواننده را میبرد به این مطلب که روز در نگاه وی بصورت کلی چسبیده به شب است؛ و فاصله قابل ملاحظهای با شب ندارد. با عنایت به این که “غروب” یک خط فاصله و حد میانهی بین مرز روز و شب است، شاید به شکل عادی تصور معمولی افراد این است که روز کم کم به شب تحویل میشود یا تحویل داده میشود ، اما در این شب گویا این اتفاق ارتجالی و دفعی است و روز به یک باره از مرز خودش جدا میشود (در هرساعتی باشد اتفاق بعدیاش غروب است) و به شب میپیوندند و زود تمام میشود و سهم روز و شب، نه تنها از حد تعادلی (در بهار و پاییز) فاصله دارد بلکه گویا کاملا در حالت الاکنلگی یکی بالا و یکی پایین و کاملا کفه به نفع یکی سنگین و سهم یکی (روز) در حداقل است. پس فرش و گلیم زندگی برای گوینده در شب گسترده شده است؛ و حتی شاید خیال کرد که برای وی واحد شمارش زندگی شب است چرا که به تصریح میگوید:
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
روایت یک فروپاشی
در هر شماره تحت عنوان روایت یک فروپاشی علل سقوط حکومت پهلوی از نظر اشخاصی چــند که در آن نظام نقش داشتهاند را در هر شماره از یک تن از آنها تا انتهای این مقاله به نظر خوانندگان میگذاریم که امیدوارم چـیزی تازه از آن آموخته باشیم.
شماره پنجم
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
عکس روز «مادران جهان»
از سری تصاویر «عکس مادران جهان» که مجموعهی گویـــاییست از سختکـوشی و عشق بیپایان مادران ملل مختلف به فرزندانشان و اینکه چگونه از کودکان خود حتی درعین انجام کارهای سخت روزانه پرستاری میکنند. این عکسها را که از صورتکتاب عزیزم «بیژن اسدیپور»وام گرفتهام در هر شماره برایتان میآورم.
شماره ۱۲
منتشرشده در عکس روز
دیدگاهتان را بنویسید: