- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18750
-
واژگان خانگی
یک شعر از: مسعود احمدی
«اولین ملاقات»
از پی هفت ماه زن را از انفرادی آوردند
مرد پارهیی ابر در زیر بغل داشت و پرندهیی بر شانه
نگهبانان هیچیک را ندیدند اما از آن به بعد گاه و بیگاه از سلول شماره صد و ده صدای باران میآمد و جیکجیک یک گنجشک جوان
یک شعر از: احمد دریس
باورش سخت است
سخت
وطنی بزرگ
به این بزرگی
در جیب های شما جا میگیرد
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهتان را بنویسید:
انسان در شعر فروغ
فروع فرخزاد: نقاشی با مرکب از محمد علی شاکری یکتا
محمد علی شاکری یکتا
*
به بهانه ی هشتم دی ماه زادروز شاعر بانوی شعر فارسی
*
انسان در شعر فروغ فرخزاد:
محوریت شعر فروغ انسان است اما نه انسان تعریف نشده ای که در شعر پاره ای از شاعران می بینیم . مثل انسان شعر نیما و اخوان مشخصه هایی دارد .انسان شعر نیما ، شکل وشمایلی طبیعی وروستایی دارد .انسان شعر اخوان موجودی آرکائیک است و انسان شعر فروغ شهروندانی اند گرفتار در چنبره ی ساختاری تودرتو و روابط ناهنجار شهرنشینی. خلاصه می گویم آدم های شعر فروغ ، خود ما هستیم با ویژگی های اقلیمی و فرهنگی مان . فقط شگرد هنرمندانه ی فروغ این است که تصویر پردازی شاعرانه ی او ، دور از شعار زدگی و سیاست زدگی ها ست. به قول زنده یاد محمد مختاری نگرش او به انسان ” نگرشی هنری است” حتی در شعر “آیه های زمینی “که ترجمان الیوت گونه ی جهان بینی فروغ است وقتی از “انبوه بی تحرک روشنفکران” ویا” گروه ساقط مردم ” ویا” اجتماع ساکت بی جان” حرف می زند فکر و ذکر ما به ناکجا آباد نمی رود.نه به یاد انسان آرکائیک اخوان می افتیم نه انسان عارف مسلک سپهری و نه انسان کلی و گاه بی شناسنامه ی شاملو. بلکه آدم های کوچه وبازار و یا جماعت روشنفکر نمای معلق از سقف ایدئولوژی وسیاست زده ای را می بینیم که گیج می زنند ، و تلوتلو خوران شعار های سیاسی پس می دهند.ونهایتا شهری را مجسم می کنیم که در آن :
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
وهیچ کس دیگر به هیچ کس نیندیشید..
بگذارید یکی از کارهای معروفش را مرور کنیم. “دلم برای باغچه می سوزد ” را باز بشکافیم.آنوقت هنرمندانه گی نگاه او بیشتر آشکار می شود.درست است که در سراسر این شعر ،راوی کل، به ظاهر روایت خود را می گوید و به اصطلاح حدیث نفس سر می دهد ،اما ژرفاکاوی شعر حکایت دیگری سرداده است.عناصری در محوریت شعر ظاهر می شوند که یک واحد کوچک اجتماع اند ، .یعنی خانواده. اما همین عنصر واحد که در سطرهایی نام های خاصی را در خود جای داده اند قابل تعمیم به جامعه ای گسترده ترند. امروزه دیگر نمی توان از متن شعری چون”دلم برای باغچه می سوزد”؛ آن هم زمانی که از خمپاره ومسلسل می گوید، تفسیرهای شبه انقلابی بیرون کشید و منظور شاعر را به شعر چریکی _که از نظر من اصطلاحی گنگ ونامفهوم است- تأویل وتفسیر کرد.اما وقتی کمی به دور وبرمان نگاه کنیم هنوز هم پس از گذر سال ها نفرت وانزجار شاعر را از خشونت وجنگ حس می کنیم ودر می یابیم که انسان صلح طلب چقدر تنها و درمانده است:
منتشرشده در مقاله, یاد بعضی نفرات
دیدگاهتان را بنویسید:
برای خاطر عمران صلاحی
نقل از: مجله فرهنگ نو
از شهناز بهارپور : ——————————
عمران صلاحی* شاعر و طنزپرداز، دهم اسفند ماه سال ۱۳۲۵ چشم به جهان گشود و با مرگ دور از انتظار خود,(۱۱مهر ۱۳۸۵) یاران و هوادارانش را مبهوت و حیران باقی گذاشت.
صلاحی* از زمره شاعرانی است که خیلی شعرش را جدی نمیگرفت. نوجوانی را اما با سرودن همان شعرهای جدی آغاز کرد. نخستین سروده او به نام” باد پاییزی ”در اطلاعات کودکان منتشر شد:
“باد پائیزی بریزد برگ گل/ بلبلان آزردهاند از مرگ گل”
او در پایان این مثنوی میسراید:
“ای خدا راضی مشو این باد بد/ برگ گلهای مرا پرپر کند”
باد بد اما کار خودش را میکند و گوشش به حرف هیچکس هم بدهکار نیست.
صلاحی* در پانزده سالگی از داشتن پدر محروم میشود:
“میرفت قطار و مرد میماند/ این بار قطار ماند و او رفت”
هر کس سرگذشتی دارد.
صلاحی* اما معتقد است که او چند سرگذشت دارد. اولی/ که به سبک جیمز تربر* طنزنویس و داستانسرا نوشته شده سرگذشت خصوصی اوست:
“سرگذشت خصوصی من چندان جالب و پر ماجرا نیست.
البته میتوانم آنرا هیجانانگیز کنم.
مثلا از مبارزاتی حرف بزنم که نکردهام ,
و از کسانی شاهد بیاورم که در قید حیات نیستند,
و از عشقهایی بگویم که هیچ موردی ندارد.
اما چه کاری است.
در این مملکت همین طوری هم به آدم وصله میچسبانند.”
صلاحی *گویا به نام کوچکش هم خیلی مفتخر بوده است.
نامی که عمویش از سوره آل عمران برگرفته بود.
کتابی هم دارد با عنوان “مرا به نام کوچکم صدا بزن”.
احمد شاملو* شاعر نامدار میگوید:
نامش عمران* بود ولی همه جا باعث خرابی بود!
عمران* هم مانند بسیاری از طنزپردازان ,
در همان دوران جوانی کارش را با روزنامه توفیق آغاز کرد.
بچه جوادیه، زرشک و ابوطیاره از جمله اسامی مستعاری است ,
که در زیر طنز نوشتههایش به چشم میخورد.
طنزهایش برای همه آشنا بود و سبک و سیاق خودش را داشت.
پس از سرودن بچه جوادیه بیش از همیشه نامش بر سر زبانها افتاد.
محلهای که مدت زمانی از عمر خود را در آن سپری کرده بود,
و از دردها و رنجهای بچههای تنگدست این مکان آگاهی داشت:
“من بچه جوادیهام/ من هم محل دزدانم/
دزدان آفتابه/ من هم محل دردم/
این روزها دیگر چون بشکههای نفتم/
با کمترین جرقه/ میبینی ناگاه تا آسمان هفتم رفتم”
صلاحی* که تا پایان کار روزنامه توفیق ,
همراه یاران خود در این نشریه قلم میزد،
پس از انقلاب به سراغ نشریات دیگر از جمله دنیای سخن رفت.
“حالا حکایت ماست” ستون ثابت او بود,
در همین نشریه. رساله آب سرد به قول خودش دچار عوارض جانبی میشود,
و نامش هم از صفحه حذف میگردد.
از آن پس اما ستون را ”ع – شکرچیان”
با نام “حکایت همچنان باقی” ادامه میدهد.
ترفندی که روزنامه نگاران خوب میدانند چگونه آنرا باید به کار زد.
“ای دوست تو نیز میتوانی/ در زمره این رجال باشی
در مدت اندکی چو آنان/ دارای زر و ریال باشی
مشروط بر اینکه بر دهانت/ چسبی بزنی و لال باشی”
ادامهی خواندن
منتشرشده در یاد بعضی نفرات
دیدگاهتان را بنویسید:
مصاحبه با کیومرث منشیزاده
گفتوگوی من (سوری احمدلو) با زنده یاد دکتر کیومرث منشیزاده به مناسبت بزرگداشت خیام در سایت وازنا (نشریهی الکترونیکی شعر) در تاریخ ۲۶ مهر سال ۱۳۹۰ را بخوانید.
از منزل کفر تا به دین ، یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش میدار
چون حاصل عمر ما همین یک نفس است
سؤال: چقدر هنوز این مشرب، منظورم جهانبینی خیامی در دنیا کارکرد دارد، اصولا ً نوع نگاه خیام به هستی؟
جواب: هنر زمان نمیشناسد، علم ماقبل رنسانس الان مطلقا ً جایی ندارد ولی شعر های ماقبل رنسانس و نقاشیهای ماقبل رنسانس هنوز جای خودشان را دارند برای این که شعر، هنر منطقی نیست بلکه ضد منطق است. یعنی شعر در واقع برای مبارزه با منطق خلق شده و پنج چیز است که خلاف منطق وعقل سلیم است، برهان و جدل و خطابه و شعر و مغالطه. حالا وقتی که یک چنین مقولهای واردِ عالم هنر میشود صرف نظر از این که این مقوله الان درست است یا نه، چون هنری شده است اعتبار خودش را از دست نمیدهد. افکار خیام دنبالهروی افکار اپیکوریسته است که بنیانش را فیلسوفی یونانی گذاشت که معتقد بود، حیوان دنبال نوعی لذت است و از هرچیزی میخواهد فقط لذت ببرد و معتقد بود بعضیها از چیزهای خوب لذت میبرند بعضیها از چیز های بد (بد و خوب، مقولاتی اخلاقیاند و مقولات اخلاقی تابع زمان و مکان هستند، یعنی چیزی که این جا اخلاقی است در قطب اخلاقی نیست و یا مقولهای که امروز اخلاقی یا خوش اخلاقی است در قبل از آن نیست) همان طور که استتیک هم این طور است. بعضی از معشوقههای ناپلئون را که میبینیم میگوییم این عجب آدم دیوانهای بوده است، اینها کی هستند دور و برش؟
حرفهای خیام طبق این تئوری یا نظریهی لذت است. اپیکوریست میگوید، حیوان وقتی کاری میکند صرفا ً برای لذت است، انسان اگر خیر میکند برای این است که از خیر لذت میبرد. عدهای هم هستند که مثلا ً از قتل لذت میبرند و این هر دو دنبال لذت رفتن است خیام هم خواسته آن عصر را توسُّع بدهد و یک مقداری هم دنباله روی ابوالعلاء معری بوده که، آدم بسیار بدبینی بوده همانکه میگوید من حاصل جنایتِ پدرم بودم، ومن جنایت نکردم. خیام این بدبینی را از او گرفته و نظریهی لذت را از اپیکوریستها، و به همین علت شعرهایش همیشه و حداقل تا زمانی که ما هستیم جالب وجذاب است برای ما.
سؤال: خیام در کل رباعیاتی که سروده چه نوع باور دینی دارد؟ اعتقاد الهیاش چگونه است؟
منتشرشده در مصاحبه
دیدگاهتان را بنویسید:
یک شعر از مانا آقایی
مانا آقایی
پدر بزرگم
با تفنگ رضاخان کشته شد
سوار بر اسبی پیشانی سفید
در گوشهای برفی
وقتی که پشتاش بهآفتاب بود
پدرم را انقلاب پنجاه و هفت کشت
نوشتن از نرگس شیراز
دلکندن از کاجهای سوزنی
که ریشهای سست
در خاک شعر فارسی دارد
مرا هم یک روز صبح زود
آرامش اسکاندیناوی خواهد کشت
جایی در قلب جنگل
که پرنده نفس در سینه حبس کرده
و دریاچهی بیموج
آینهای در برابر آسمان آبی گرفته است
منتشرشده در یک شعر از یک شاعر
دیدگاهتان را بنویسید:
خاطرات فلانالسلطنه!
معرفی کتاب (انتشاریافته در روزنامه اعتماد)
رویا صدر
عمده وقاحت است که ماشالله ما رجال دولت کم نداریم!
سال ۱۳۶۸ وقتی هنوز کتاب طنز حکم کیمیا را داشت و دایره انتشارش محدود بود، کتابی چاپ شد با عنوان: «خاطرات…السلطنه» «به کوشش» نویسندهای به نام فرخ سرآمد که چندان برای اهالی ادبیات شناختهشده نبود. فرخ سرآمد هیچگاه در مجامع و محافل ادبی ظاهر نشد، در نشریات ننوشت و آشنایی اهل ادب با او محدود شد به این کتاب و کتاب دیگری که به سبک و سیاق «چنین کنند بزرگان» نجف دریابندری نوشته بود و چند عنوان کتاب دیگر که بعدها از او انتشار یافت.
اما سخن ما بر سر «خاطرات … السلطنه» و اهمیت آن است. کتابی که علیرغم گمنامی نویسنده آن الهامبخش ساختن سریال موفق «قهوه تلخ» بوده، یک هنرمند معروف در فضای مجازی بازخوانیاش کرده، از سوی صاحبنظران عرصه طنز مورد استقبال قرارگرفته و دستآخر ویراست جدید آن (که در انتها با نمایشنامهای هم همراه است) از سوی نشر کارنامه در سال گذشته با عنوان «روزنامۀ خاطرات فلان السلطنه» منتشرشده و ظرف یک سال به چاپ دوم هم رسیده است.
کتاب همانگونه که از عنوانش پیداست قالب خاطرهنویسی دارد، با ادبیات قاجاری نوشتهشده و عنوان و مضامین مطالبش مخاطب را به یاد «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه»، از رجال دربار ناصرالدینشاه میاندازد. البته بر روی جلد کتاب، نام فرخ سرآمد بهعنوان «کوشنده» آن آمده و بر اساس توضیح مقدماتی کتاب، او فقط استخراج خاطرات را بر عهده داشته؛ خاطراتی که به نقل از توضیحِ همان ابتدای کتاب: «تاریخ خاصی ندارد و سبک و سیاق نوشته میتواند اثر هر سلطنه و یا مقرب درباری در هرزمانی باشد و همچنین طنز بودنش باعث میشود که واقعی تلقی نشود!» بنابراین ما هم استخراج این اثر طنزآمیز مجهول التاریخ و مجهولالنویسنده را به فال نیک میگیریم و ضمن ارج گذاشتن بر زحمات فرخ سرآمد به خاطر استخراج این اثر خواندنی از موزۀ تاریخ بشری! بحث را هرمنوتیزه میکنیم و سراغ متن میرویم! متنی که در آن برخی شخصیتهای آشنای دوره قاجار (ملیجک، ببری خان، کریم شیرهای، سفرای روس و انگلیس و …) را گرد هم آورده، آنها را کنار شخصیتهایی که عنوان هجوآمیزشان نشان از نقش آنها در دربار دارد (دستمال حضور، شقی خلوت، نسقچی باشی و…) قرار داده و در قالب خاطرهنویسی روزانه به روایت برخورد میان آنها و مقام همایونی و سایر شخصیتهای اثر پرداخته است.
منتشرشده در نقد کتاب
دیدگاهتان را بنویسید:
سرفصلهاى موسيقى ايرانى «نامهى سی و یکم»
طاهره قرةالعين شايد اولين زنى باشد كه به اتهام فساد فىالارض اعدام شد.
برداشتن روبنده در واقعه بهدشت شاهرود …او اولين زن فمينيست شناخته مىشود.
مردك شروع كرد به زدن شانههايم، كتفم، پشتم، باسنم، رانم، ساق پام.
باز ازنو تعداد ضربهها را نشمردم.
زير لب مىخوندم بهنام زن، بهنام زندگى، دريده شد لباس بردگى، شب سياه ما سحر شود تمام تازيانهها تبر شود. و تاريخ همچنان ادامه دارد
به نام زن به نام زندگى به نام آزادى
گلنوش خالقی
همکارمان هلن شوکتی در هر شماره به موسیقی و هنرمندان ایرانی که به نوعی در اعتلاء و ارائه این هنر روحپرور پرداختهاند میپردازد که از نظرتان میگذرد.
فصل بیست وهفتم
هلن شوکتی
به ياد گلنوش خالقى خالق سرود آزادى
روحالله خالقى از جمله چهرههاى برجسته موسيقى است. او از جمله سه شخصيت تأثيرگذار موسيقى ايران، چه در عرصهى نهادسازى ، چه در آهنگسازى و چه در آثار نوشتارى است و تقريبأ كمتر كسى را مىتوان پيدا كرد كه همانند او چنين ظرافتهايى داشته باشد و تا اواخر ميانسالى (در گذشت در ٥٩سالگى) اين حجم كار با چنين كيفيتى را منتشر ساخته باشد.
اما خالقى جدا از آهنگسازى، نويسندهاى خلاق و تراز بالا، پدرى مهربان و تأثيرگذار بر هر سه فرزندش فرهاد، فرخ و گلنوش و البته همسرى مهربان، آن هم در دورهاى كه روحيهى مردسالارى بر جامعه حاكم بود و تجدد در ايران تنها در روبنا شكل گرفته و هنوز به درون جان آدميان و منازل رخنه نكرده بود.
اما خالقى به تحقيق از زمان خود بسى جلوتر و كنشهاى شخصى او هم در زندگى هماره گویا همین خصوصیت او بود.
شايد به همين دليل بود كه گلنوش خالقى در يكى از خاطراتش از پدر از دورهى كودكى و نوجوانى اينگونه نقل مىكند تا نشان دهد که در سالهاى ٣٠ پدرش تا چه اندازه به انتخابهاى فرزندش احترام مىگذاشت.
خانم خالقى در يكى از گفتگوهاى خود نقل مىكند كه در دوران نوجوانى روزى پدرش از او در باره انتخاب مسير زندگى آيندهاش جويا مى شود و من پاسخ مى دهم كه هم باله را دوست دارم و هم موسيقى را، و مىخواهم آنها را بصورت حرفهاى ادامه دهم. پدر مىگويد: تو بايد يكى را انتخاب كنى وگرنه در راهت دچار سردر گمى شده و موفق نخواهى شد. تو بايد راهى را انتخاب كنى كه تا پايان عمرت عاشقانه همراهت باشد.
گلنوش خالقى بدون ترديد موسيقى را انتخاب كرد، چرا كه انتخاب مسير پدر براى او از همه چيز بالاتر بود و بدين جهت در تمام عمرش، احياء و باز سازى آثار پدر يكى از مسئوليتهاى بزرگ زندگىاش شد و بدين سبب و با كمال بسى مسرت تمامى آثار موسيقيايى استاد خالقى امروزه در دسترس مردم قرار دارد.
چند سال پيش دهها اثر استاد خالقى بصورت (سى دى) در تهران منشر گرديد، ولى متأسفانه بدليل ممنوعيت صداى زن برخى از آثار استاد خالقى كه با صداى برخى از شاخصترين خوانندگان آن دوران مانند مرضيه، پوران، الهه و ديگر زنان، اجرا شده بود امكان انتشار در داخل كشور را نيافت.
گلنوش خالقى و ديگر فرزندان استاد روحاله خالقى تمامى عمرشان را به فكر احياى ميراثى بودند كه پدرشان بر جاى نهاده بود. گلنوش چه در آهنگسازى قطعه كورال معروف آزادى بر روى شعر فريدون مشيرى و چه در رهبرى اركستر و چه در نوازندگى پيانو، در زمرهى زبدگان و متخصصان برجسته بود و علاوه بر ذوق موسيقيايى، تحصيلات اين رشتهها را در ايران زير نظر جواد معروفى، حسين صبا ، مصطفى پورتراب ،، در هنرستان موسيقى با رتبه نخست به اتمام رسانده و سپس وارد هنرستان عالى موسيقى شده و تحت تعليم امانوئل مليك اصلانيان قرار گرفت.
منتشرشده در سرفصلهای موسیقیی ایران
دیدگاهتان را بنویسید:
حاجیی اللهبختکی
حاجی ِ الله بختکی ( نگاهی به سفرنامهی حج مرتضی نگاهی) ـ بخش نخست
احمد افرادی
مرتضی نگاهی، چهارم شهریور ۱۳۶۱ به سفر حج میرود. رفتن به حج، با تصمیم قبل نیست، بلکه کاملاً تصادفی است. روزی از روزهای داغ خرداد ۱۳۶۱، جلوی بانک ملی در خیابان تخت جمشید، با صف کوتاهی رو به رو میشود. گیر و دار جنگ ایران و عراق بود و بسیاری از مایحتاج مردم سهمیهبندی شده بود. با تمهیدات رژیم انقلابی، مردم مجبور بودند برای دریافت سهمیهی برخی نیازمندیهای زندگی، مثل سیگار، پودر رختشویی، یا حواله.ی اتومبیل پیکان و … به مکانهایی که دولت آدرسش را اعلام میکرد، بروند و در صفهایی که غالباً طولانی بود، به انتظار دریافت کوپن مواد غذایی و یا دیگر نیازمندیهای زندگی، ساعتهای کسل کننده و آزار دهندهای را سپری کنند. نگاهی نمیداند، در صفی که ایستاده است، کدام کوپُن و در ربط با کدام نیازمندیهای زندگی توزیع میشود. با پرسش از نفر جلویی معلوم میشود که در صف واریز کردن پول برای سفرحج ایستاده است، تا بعد، از طریق قرعه کشی، امکان رفتن به خانهی خدا فراهم شود. برخی از کسانی که در صف بودند، با شنیدن این خبر، دلخور و غرولندکنان، صف را ترک میکنند. برخی هم در صف میمانند. یکی از کسانی که در صف مانده بود، میگوید: «فوقش مثل حواله پیکان در بازار آزاد میفروشم!»
آخرین رقم حوالهی بانکی نگاهی، صفراست، که به گمان او، برنده شدنش محتمل نیست.
نگاهی، پس از گرفتن حوالهی بانکی به منزل برمیگردد. سفرنامهی حج و کتابهای درسی فرانسهاش را برمیدارد و در غروب همان روز، با اتوبوس عازم زادگاهش «سراب» میشود. در طول راه، «تمام شب، زیر نور اندک چراغ بالای صندلی اتوبوس، سفر نامهی ناصر خسرو را میخواند.»
بخش آغازین سفرنامهی حج نگاهی، باز نویسی اجمالی ِ کتاب «سفر نامهی ناصرخسرو» است.
نگاهی، صبح روز بعد، به سراب میرسد و در «آغوش گرم پدر و مادر و خواهر و برادرانش»، خستگی راه را، از تن به در میکند. « پدر میپرسد: پس پاریس چه شد؟ تو که رفته بودی تهران بروی پاریس.» میگوید: « به جایش شاید بروم مکه» پدر میگوید: «با مکّه شوخی نکن».
بعد از دیدار خانواده و چاق سلامتی و رد و بدل شدن ِ درد دلها، به رختخواب پناه میبرد واز خستگی ، بلا فاصله به خواب میرود. خواب میبیند که «حوالههای بانکی که رقم آخرشان صفر است برنده شدهاند.»
منتشرشده در مقاله, نقد کتاب
دیدگاهتان را بنویسید:
با صدای منوچهر آتشی
سينه سرخي مینشيند
به شاخهی خشک خاری
میخواند
میخواند
میخواند
شکوفهای سرخ بر میآيد
از چوب خشک
و برکهی زلالی آن پايين
آراسته به بال و شکوفه
منتشرشده در با صدای شاعر
دیدگاهتان را بنویسید:
عار کودککشی
شعر کلاسیک: سرودهی منوچهر برومند «سها»
______________
دو باره قتالی ز بعد قتال
به سودای آرام و امنی محال
نه جنگی برابر به میدان رزم
قتالی ز قتال کشتار عزم
به امحاء خلقی ببسته کمر
نداند ز امحاء نیابد ثمر
مشو غرهی جنگ و اسباب جنگ
زیاری رسانان غربی منگ
ز وجدان بری جمع جاناوری
به جاناوری خلق ناباوری
همه جنگ سالار جویای سود
پی سود خود کرده نابود بود
همه نابکاران خود خواه پست
به کردار بد تا ابد پای بست.
زباریدن بمب فسفر فشان
بود نامشان نام نکبت نشان
ز هفتاد بگذشت جنگاوری
ز جنگت فراچنگ باد آوری
مپندار پایی به بیداد جنگ
نپایی و آری فرا چنگ ننگ
ز جرح و ز قتل و ز زجر و ز زور
نیابی رهایی مرو راه دور
به کشتار کودک در آغوش مام
چه یابی بجز خشم و نفرت مدام
نیرزد جهان کشت و کشتار را
چرا بر کنی چشم بیدار را
بگریم بمرگ کیان زار زار
همایی که شد کشته بی کارزار
ترا عار ناید ز کودک کشی
ز کشتار کودک چه یابی خوشی
نه از قتل نیکا خسی پایدار
نه از مرگ مهسا کسی کامکار
مگو آرمیتا خود بیفتاد و مرد
بیفتاد زآنرو که او ضربه خورد
ز جور زن گزمه ای مرگبار
بشد باب و مامی دگر داغدار
به پاد افره آن نکرده گناه
بیفتاد و شد عمر دختی تباه
فروخفت دختی و جانی گسست
غمی دیگر آمد به دلها نشست
فرشته وشی بیگنه جان سپرد
ندانم ز مرگش چه کس بهره برد؟
کهن باروی عدل ویرانه شد
عدالت دگر باره بیخانه شد
ز نو کند گیسو ز سر مادری
روان بر رخش اشک چون فرغری
ز آه جگر سوز بابی نژند
به تاری گرایید خان و خرند
همی مویه گر گوید او ای خدا
ببین چند رفته است بر ما جفا
نماندست دیگر بجا خانهای
که نا دیده آن مرگ جانانهای
که مرگ آورست و که مرگ آزمای
چه باری بلا بر سر این سرای؟!
بجز آه و نفرین چه بار آورد
نهالی کهخونش نثار آورد
به داد و عدالت گرا نیجفا
فتوت بود رمز امن و بقا
مرو راه جور و جفا ای عنود
عناد از کفت امن و عزت ربود
سها گویدت رو به عدل آر روی
زیادت مخواه و مبر آبروی
شقاوت مپوی و قساوت مجوی
نیاید ز کشتار آبی به جوی
یکم آبانماه هزار ووچهارصد و دو
اصفهان بیشه حبیب
منتشرشده در شعر کلاسیک
دیدگاهتان را بنویسید:
٣٦ مین سالگرد موج سوم
گزارش زهره خالقی
حرکت موج سوم با فرامرز سلیمانی آغاز شد
درشعرمعاصرایران، موج سوم و یا شعر تصویر به ایجاز، به عنوان یک نظریه تازه توسط دکتر فرامرز سلیمانی در اول دی ماه ۱۳۶۶ مطرح شد. موج سوم فرزند انقلاب و جنگ و تحولات پس از آن است. شعری که بشارت واژه و کلام را همراه دارد .آن چه موج سوم از شعرها و حرکتهای پیش گرفته بود به شعرها و حرکتهای پس از دههی شصت سپرد. در اینجا پس از مقدماتی به جنبههای گوناگون این گفتمان میپردازم.
و موج
در آوای دریا
پژواکی آبی
بر لبان موج گذاشت
فرامرز سلیمانی
بخش دوم بررسی موج سوم درشعرمعاصرایران:
موج سوم، شعر انقلاب و جنگ است. شعر نیمایی به خاطر فشار روز افزون سانسور به نمادگرایی پیچیدهای پناه برده بود و شعر سنتی نیز هرگز از کلیشههای تکراری فراتر نمیرفت و جربزه درگیری با زندگی جاری را نداشت. پس با تکانه انقلاب بود که شاعران از پیله به در آمدند و به مردم پیوستند. آنگاه تکانه جنگ و تحولات آن بر اینها افزوده شد و برزبان و بیان شاعران اثر گذارد. بیان تصویر به ایجاز تعرف اینگونه شعررا در دهه شصت تکوین بخشید که نیز عنوان موج سوم در شعر معاصر ایران را به خود گرفت، که در واقع پس از انقلاب نیمایی و همزادان آن، انقلاب تازهای را در شعر ما پدید آورد…
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
عکس روز
از سری تصاویر «عکس مادران جهان» که مجموعهی گویـــاییست از سختکـوشی و عشق بیپایان مادران ملل مختلف به فرزندانشان و اینکه چگونه از کودکان خود حتی درعین انجام کارهای سخت روزانه پرستاری میکنند. در هرشماره یکی از این عکسها را که از صورتکتاب عزیزم «بیژن اسدیپور» وام گرفتهایم برایتان میآوریم.
شماره ۲۳
منتشرشده در عکس روز
دیدگاهتان را بنویسید: