حرکت در تغییر ، حرکت در تحول و حرکت در تطور در شعر نو
مثلثی مختلف الاضلاع
به قلم: عابدین پاپی
تغییر به معنی: از حال بگشتن / انتقال چیزی از حالتی به حالت دیگر. خروج از حالت طبیعی و تبدیل و خشم و غضب – و رشک خوردن بر اهل خود.
تحول نیز میتواند به معنای: از جایی به جایی رفتن / برگشتن از حالی به حالی دیگر – انقلاب و دگرگونی باشد.
تطور نیز بدین معناست: گونه به گون – از حالتی کلی به حالتی کلیتر در آمدن چه از حیث باطن و چه از لحاظ ظاهر. محو و نیست شدن یک چیز و نمود وهست شدن چیز دیگر به جای آن به گونهای که از لحاظ ذات و ماهیت کاملا تحولی صورت گرفته باشد. بنابراین تعاریفی به شرح ذیل از حیث مفهوم از «تغیر»، «تحول» و «تطور» به دست میآید.
تغییر عبارت است از عوض شدن چیزی (ابژه) از حیث ظاهریاش به حالت ظاهری دیگر به گونهای که در این انتقال حالت به حالت دیگر، باطن و ذات آن چیز فینفسه وجود دارد و دچار تبدیلی نشده است. مثال: خروج یک حالت طبیعی از یک فرد به حالتی خشم گون و غضب آلود. یا مانند: تبدیل حالت ظاهری روز به شب و یا شب به روز. لذا مهمترین نکته در مقولهی تغییر دو سویه بودن آن است که در یک موجود یا ابژه (در برابر ایستاده) رخ میدهد. بدین سان که حالت رفت و برگشت در صورت آن ابژه ایجاد میشود. به عنوان مثال خشمگین شدن یک مادر و تغییر چهره دادن آن نسبت به رفتار ناپسند بچهاش یک نوع حالت تغییر است و به حالت اولیه در آمدن این رفتار خشمگینانه توسط مادر نیز حالت دیگری از تغییر به شمار میآید و از این نگاه تنها حالت تبدیل و به اصطلاح رفت، مفهوم و معنای تغییر را نمیرساند بلکه حالت برگشت نیز نوعی از به کمال رسیدن مقولهی تغییر محسوب میشود.
تحول عبارت است از منقلب شدن یک چیز (ابژه) از حالتی به حالت دیگر یا گونه به گون شدن یک شئی (ابژه) از صوری به اشکال دیگر. فرق تحول با تغییر در این است که اگر چه هر دو دچار نوعی دگرگونی ظاهری (صورت) میشوند ولی در حالت تغییر این دگرگونی جزیی است اما در تحول کلیتر است و تشابه این دو نیز در عدم دگرگونی در باطن و ذاتشان است. به دیگر بیان دگرگونی محتوایی در تغییر و تحول شکل نمیگیرد و هر آنچه مشاهده میشود نوعی دگرگونی ظاهری (ساختاری) است. به مانند: تحول سال از زمستان به بهار یا به مانند: تحول یک فصل به فصلی دیگر (پاییز به زمستان) یا تحول یک سال به سال دیگر که در واقع بستر و حقایق طبیعت دچار تحول نمیشوند بلکه سطح و واقعیت طبیعت دچار دگرگونی میشوند.
تطور عبارت است از گونه به گون شدن چیزی (ابژه ای) از حالتی به حالتی کلیتر و متفاوتتر است. به بیانی دیگر در مقولهی تحول ما هم شاهد دگرگونی ظاهر هستیم و هم نوعی دگرگونی باطن صورت میگیرد. بنابراین در مقولهی تطور ما با نوعی گونه به گون شدن و به اصطلاح دیگر صیرورت (شدن ) تصادم داریم. فرق بین تحول و تطور در این است که در تحول ذات و به اصطلاح شاکلهی یک ابژه دچار دگرگونی نمیشود و صور آن در جای خود باقی است ولی در تطور شاکله و لباسیسم این شاکله نیز دچار دگرگونی میشود . به بیانی دیگر محو و نیست و نابود شدن یک چیز (ابژه) و نمود و هستشدن چیز دیگری که هیچ سنخیت و ماهیتی با آن چیز قبلی ندارد را میتوان تطور نامید. نکتهی دیگر این که تاثیر و تاثر تغییر ، تحول و تطور تنها در ابژه (در مقابل ایستاده) نقشپذیر و کارآمد نیست بلکه در دیسکورس(گفتار) سوژه نیز بسیار موثر جلوه مینماید چه این که سوژه از این نگاه « در درون ایستاده » است و به تعبیری در معانی و مفاهیم درون محور نیز نقشی اساسی دارد. به عنوان مثال ویژگیهای درونی انسان به مانند اندیشه، تفکر، معنا، خیال و … نیز هم دچار تغییر میشوند و هم تحول و تطور. میتوان دربعد فلسفی و عرفانی نیز علم الیقین را نوعی تغییر در ساختار اندیشه و تفکر یک مفکر و عارف و یا فیلسوف به شمار آورد و عینالیقین را نوعی تحول برشمرد و از حقالیقین به عنوان تطور یاد کرد، چه این که این سیر و سلوک عرفانی و فلسفی که در وجود یک انسان شکل میگیرد نوعی حرکت خارق العاده است که خارج از سه مقولهای که ذکر آن رفت ، تصویر نمیشود. علمالیقین به معنی دانستن چیزی است که در این دانستن فرد به کمال و ماهیت آن دانستن دست یافته و دیگر در علم به دانستن خود شک و شبههای ندارد. بنابراین در اینجاست که میتوان گفت فرد در دانستن دچار تغییر شده است و این تغییر را میتوان نسبت به حالت قبلی فرد در نظر گرفت. عینالیقین به معنی آنست که نسبت به دانستن یا علم خود به شهود درونی رسیده باشیم و یا به بیانی داخل شدن در آن علم و دانش را ویا محو شدن در آن را حقالیقین میگویند. حقالیقین بالاترین معرفتی است که میتوان آن را معرفتالله نامید. بنابراین از این نگاه ادبیات و شعر نیز نیاز به فهم و درک این سه مرحله را دارد و گرنه نمیتوان رشد و بالندگی ادبیات و شعر را بیش از پیش شاهد بود. اگر حافظ و یا مولانا و بیدل دهلوی و … آثارشان صبغهی معرفت شناسانهای را بخود میگیرد و در قالب « صنعت تعمیم پذیری » قرار دارد مسلما سیر و سلوک عرفانی و فلسفی است که چنین نوابغی را بر تارک تاریخ تصویر میکند. با این تفاصیل فرآروند و ریز فهمی که از سه مقولهی فرآبخش و سازندهی تغییر، تحول و تطور در قالب (ابژه) و در زوایایی سوژه دست داد. بیگمان با راهی کانال کشیده و مفهم میتوان وارد دایرهی شعر و ادبیات نو شد و به سه حرکت در تغییر ، حرکت در تحول و حرکت تطور پرداخت.
از این منظر نظر نیما به شعر و ادبیات ایران در قالب حرکت در تغییر صورت پذیرفت. بدین سان که ادبیات و شعر کلاسیک ایران یک قله است که این قلم از آن به عنوان منظر یاد میکنم. بنابراین نظر ادبی نیما نظری نبود که در منظری نو شکل بگیرد بلکه نیما بدنبال تبدیل نمودن حالت (صورت ) شعر از وضعیتی به وضعیت دیگر در ظاهر بود. بدین شکل که نیما فینفسه ذات و طبیعت ابژهای بنام شعر را عوض نکرد بلکه قبایی زیبا و نو را بر تن شعر دوخت که این قبای زیبا در باطن شعر نیز تاثیر گذاشت و اگر چه برخی از کلاسیکسرایان نیز این لباس را برتن کردند ولی این حرکت تنها یک تغییر بود چرا که همین افراد نیز لباس اصلی خود را هم حفظ کردهاند و البته به عنوان لباس اصلی خود از آن یاد میکنند. بنابراین نیما را با این تعابیر مفهومی، میتوان حرکت در تغییر در شعر به شمار آورد. دومین حرکت در شعر نو به سکانداری احمدشاملو بوجود آمد که این شاعر و محقق سعی بر آن داشت تا که به نوعی تحول را در شعر نو با جایگزین کردن موسیقی کلام به جای وزن و البته با شناختی که از فرهنگ عامه و جهان داشت از خود به نمایش بگذارد. و درواقع این متفکر شاعر در این ره آورد هم موفق نشان داد چه این که توانست قبایی دیگر را با رنگ و نمایی دیگر بر تن شعر نو بپوشاند و اگر چه تلنگرهایی را چه از حیث ساختار و چه از لحاظ محتوا بر نیما و درون تزهای نیما وارد ساختند ولی با تعابیری که از مقولهی تحول تصویر شد این صاحب نظر نیز نتوانست شعر سپید را جایگزین شعر نیمایی کند بلکه حرکت شاملو یک حرکت در تحول بود که با تعاریفی که از مقولهی تحول شد، این روند را میتوان به عینه مشاهده کرد، چرا که شاملو با تبعیت از نیما توانست حرکتی را آغاز نماید و اگر چه منبعد مستقل و صاحب سبک شد ولی این حرکت را نمیتوان تطور نامید بلکه حرکت در تحول است. سومین حرکت ( حرکت در تطور یا آلترناتیو است) حرکت در تطور رهآوردی بود که بعد از شاملو و درون آنتی تزهای شاملو بوجود آمد و باالتفات به تغییر جهان و وارد شدن به دنیای پست کریتیکال المانها و خصیصههای شعر نیز بر اساس دنیای پست مدرن و خصایص طبیعی ومصنوعی آن دچار دگرگونی شد و ناخودآگاه برخی از شعرای « اندون» ( زمان پیشین ) که سن و تفکرشان به دنیای پست مدرنیسم قد داد، وارد این دنیا شدند و به سرآیش آفرینشهایی نو پرداختند و دیگر گروه شعرای « ایدون » ( زمان پیشین ) بودند که کاملا فرزند همین دنیا هستند و قطار اندیشهی آنها نیز بر همین ریل در حرکت است. بنابراین این گروه از شعرا را حرکت در تطور میتوان نامگذاری کرد چه این که بدنبال نوعی براندازی و گونه به گون شدن و به تعبیری تکنیکال آلترناتیو شدن چه از حیث محتوا و چه ساختار هستند که البته این روند در حالتی تب و تاب گون است وشاکله آن نیز در زوایایی ساختارمند و گفتمان محور و به دور از فلسفه و عرفانی ناسیونالیستی و نزدیک به فلسفه و عرفانی سوسیالیستی و لیبرتیسم(مقابل لیبرالیسم) در حرکت است.
- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18682
-