وقتی اینترنت را برای کسب اطلاعات بیشتر برای معرفیی طرحهای گلمحمد خداوردی زاده ورق میزدم دریافتم که این هنرمند جوان چندی قبل به طرز مشکوکی که هنوز مشخص نیست به قتل رسیده است متن زیر را برای آشناییی بیشتر با او و خبرهای مربوط به مرگ نابههنگاماش برایتان نقل میکنیم. رسانه
جاودانگی در روز هفتم/ یادداشت هادی حیدری برای گلمحمد
هادی حیدری
درست روزی که تو به سی و پنج سالگی قدم گذاشتهای، روی گوشیات پیامی میآید که : «گلمحمد خداوردی زاده در گذشت!». بهت و حیرت تمام وجودت را دربر می گیرد. پیام را برای دیگر دوستانم میفرستم و پاسخها همگی افسوس است و آه و حیرت.
جمعه با خواهر گلمحمد تماس میگیرم برای گفتن تسلیت. صدای متینی پشت خط، از او میگوید و این که گلمحمد در آخرین ماههای عمر، به خواهرانش سه تار تعلیم میداده است.
گلمحمد به خواهرانش گفته بود که « هفت، عدد مقدسی است» و تقدیر این گونه بود که او در هفتمین روز دی ماه ۱۳۹۰ چشم از جهان فرو بست.
همیشه نگرانش بودیم که نکند بلایی بر سرش بیاید. چند سال پیش که شنیدم به زادگاهش رفته و در کنار خانوادهاش زندگی میکند، دلم آرام گرفت. دلخوش بودم که کسانی در کنارش هستند و هوایش را دارند؛ غافل از آن که سرانجام در حالی که برای گرفتن طلبش به خانه یکی از دوستان خود رفته بود، به قتل رسید!
گلمحمد خداوردیزاده برای دنیای ما ساخته نشده بود. شاید همین دلیلی بود که مدتها در کوهها زندگی میکرد. با سادهترین شکل ممکن و با ابتداییترین امکانات.
او انسانی بود که غریزی زندگی میکرد؛ آن چنان که تولد یافته بود در یلدای سال ۱۳۵۳. بر اساس طبیعت ذاتیاش حرکت میکرد. او به جوهره اصلی وجودش دست یافته بود. حرکاتش نمایشاش نبودند. او خودش بود.
همخوانی شگرفی میان زندگی و کارهایش موج میزد.
گلمحمد به هیچ رو بخیل نبود. هرگز دوست نداشت جای کسی را بگیرد.
پاکی روحش سبب میشد تا با آدمها به سرعت صمیمی شود.
اگر از آدمهایی که با او دم خور بودند بپرسید، کمتر کسی را خواهید یافت که از او ناراحت شده باشد.
چندبار از دهانش شنیده بودم که در کارهایش از کسانی تاثیر گرفته که سالها از خودش کوچک تر بودند. همین روح بکر و طبع بلندش سبب میشد تا حد و مرزی برای آموختن نداشته باشد. از هرکسی که میتوانست، میآموخت.
خطهایش پر بودند از حرکت و ریتم. درست مانند جوهر درونش که در جریان بود و میجوشید.
طرحها و کارتونهایش، از نقدهای تیز و گزنده بر بی عدالتی حکایت داشتند.
هرچند گلمحمد خداوردی زاده در سال هایی با مجلات و روزنامه هایی چون صبح امروز، نگاهنو، کیهان هوایی، اندیشهی جامعه، جهان اندیشه، شرق و اعتماد ملی همکاری کرد و کارتون هایش بر بار این نشریات افزود اما بیش تر به گوشه نشینی و عزلت گرایش داشت. آن گونه که باید قدر ندید و به رغم آن که استعداد کم نظیری داشت، قدر واقعی خود را نشناخت.
علاوه بر کارتونهایی که کمابیش در جراید منتشر کرد، کتابهایی نظیر : موش پرنده، دسته گلی برای اسبهای نانجیب، ماجراهای سلطان و آقا کوچول، من اطرافم را دوست دارم، یک قصهی افسانهای، دو ماهی و تعدادی دیگر را تصویرگری کرد که نامش را در هنر ایران ماندگار خواهد کرد.
گلمحمد خداوردی زاده حلقه تازهای از زنجیره هنرمندانی را کامل کرد که در جوانی و در اوج رویش هنری با زندگی وداع کردند.
یادش گرامی باد