آرمان میرزانژاد
رویکرد روایی نیما در کتاب «یادداشتهای روزانه» مطابق ِسنتِ رفتارِِ محافظهکارانه یا مقوم حیاتِ فرهنگ داخلی ما که غالبا تابعِ اخلاقیات مصلحت جویانهای میباشد نبوده که «مصلحت وقت در آن ببیند» که درتقابل با آن دسته از جریانهای ادبی سنتی در عصر خود، که مشخصا نمایندگانش افرادی چون ناتل خانلری – حمیدی شیرازی – فروزانفر و… بودند سکوت خودفریبانه پیشه کند و «غلام همت دُردیکشان یک رنگ» نباشد و در هیئتِ مدافعانِ آن «گروه که ازرق لباس و دل سیهاند» در بیاید! گذشته از این بیان استعاری اگر بتوان به واقعیت نزدیکتر شد، نیما در یادداشتی به شکلی آشکار درخصوص بیان حق مینویسند: «کتمان شهادت، کتمان حق است. در موقع امکان باید شهادت داد، کسی که حق را پای مال میکند و پنهان میدارد یا کسی که با استدلال علمی، فلسفهی حق را دیگرگون جلوه میدهد، وحشتناکترین کسی است، هیچ دزدی را در بیابان ما مثل او وحشتناک نمیبینیم» «یادداشت روزانه ص ۲۷۷ نشر مروارید چاپ دوم» اگر مطابق بر این دیدگاه که ریشه در سنت ادبی، اخلاقی، مذهبی جامعه ایرانی دارد و سعدی نیز به آن اشاره میکند «حق نشاید گفت الی آشکار» پیش برویم منافاتی با آن دسته از مخالفت نظر نیما با پرویز ناتل خانلری نمیبینیم به زعم نیما و باذکر شواهد و دلایل، خانلری فردی سودجو و منفعتطلب بوده است.
این بازخوانیِ ایدئولوژیک-مورالیستی شما با عنوانِ «عدم تقوای هنری» با رفتار و اخلاق مدرن و خودآشکارگرانهای که نیما در یادداشتهای خود واجد آن ویژگیست در تضاد است و متاسفانه با نگرش شما آگاهی کاذبی به خواننده منتقل میشود که با داوریِ مغرضانه و نگرهی اخلاقیگرایانه امتزاج دارد، اما نیما خود را نماینده تقوای هنری در مسیر ادبیات نمیداند، کار نیما روشنگری از اخلاقیست که از صراحت میهراسد و به مصلحتی باورمند است که در آن به جای اصرار به«تقوای اخلاق هنری» نگاهی آزادانه به مسائلی پیرامون خود دارد.
از سویی دیگر گفتمان غالبِ ادبی در دورهی نیما جدال میان مکتب قدیم و جریان جدیدی از نظریه در شعر فارسی بوده است هر چند جامعه، در بطن فرهنگ و عرف و عادات خود، گرایشهای عمیقی نسبت به مواضع ِ سنتی خود داشته است، اما امروز ما در وضعیتی از جهان سنتی و تفاسیر سنتی و سنت ادبی یاد میکنیم که بیرون از چارچوب آن ایستادهایم یا دوران گذار آن را طی کردهایم، و با حفظ ِ درکی ورای خط و مشی سنتی که از فضا، شکل، محتوا و نگرش قدمایی داریم، به وضعیتی نو عدول میکنیم.
مسئله نیما فقط انتقال ادبی، ایجاد سبکی نوین، تغییر طرز کار، وزن عروضی توسعه یافته، اهمیت دهی به فرم درشعر نبوده بلکه مسئله اش خاصه در «یادداشت های روزانه» نقد جوّ ناهنجار ِ فرهنگ و اخلاق تجددستیز و جریانهای فکری واپسگرای معاصر هم بوده است… چنان که در «حرفهای همسایه» مساله عمده تجددگریزی یا تجددستیزی را بحرانها و موانع فرهنگی جامعه میبیند:«قبلا هم گفته بودم تا فرهنگ نداریم، متوقع نباشید، یک چیز را به آن اضافه کنم که مطلب کاملتر باشد و شما دچار فکر نشوید – کسانی که وقف کار خود میشوند جلو میروند…اما مردم همه این کار را نمیکنند، غالبا تفنن میکنند با هنر خود و حرکتی بطئی را ذوق و فکر آنها داراست…ولی من دستور نمیدهم نمونههای عالی ذوق و فهم عجایبی هستند، برای خود ما هم این حالت تکامل بوده است هر چه کاویدهایم بیشتر فهمیدهایم اثر شعری را که بارها خواندهایم و روزی دریافتهایم که تازه به مطالب دیگر رسیدهایم، اثرهای عالی مثل چاه است که باید کنده شود تا به آب برسید این مسئله از فرهنگ جداست و مدیون کار ودقت است»
اما با ادعای بازگشت به جهانِ سنتی و نگاهی از اساس محافظهکارانه به نام تاریخگرایی، اگر به نظریات، اشعار و یادداشتهای نیما نگاه کنیم با انحطاطآمیزترین تفسیرهای عقیدتی و ادبی خود؛ به نسل آینده که مدرنیزم نیمایی را نمیشناسد خیانت کردهایم، و این نظر ما را در امروز بازگشت میدهد به همان صورتی که دیروز در تاریخ ادبیات معاصر در ذهنیت استادان و ادیبان کلاسیک درباره مدرانیزاسیون ادبی نیما شاهدش بودیم؛ که غالبا دچار بد فهمی نسبت به نوآوریهای نظری و شعری نیمایوشیج بودند.