طنز و شوخ‌طبعی‌ی ملانصرالدین(٢)

به روایت عمران صلاحی

عمران گرامی می‌فرماید:

قضیه‌ی من و ملا تمام نشده است. در سال ۱۳۶۶ داشتم لطیفه‌های ملا را می‌خواندم ، بعضی از آن‌ها باعث شد شعرهای ملا نصرالدینی بگویم. اسم‌شان را گذاشتم “آب در غربال” یعنی کاری بیهوده.
یکی دو تا از آن‌ها اینجا و آنجا چاپ شده است. حالا همه‌اش را اینجا می‌آورم! ناشران از چاپ کتاب شعر پرهیز می‌کنند، مگر کتاب شعر پنج تن آل نیما! ما هم این‌طوری به آن‌ها کلک می‌زنیم و شعرمان را چاپ می‌کنیم.

جهان

درِ باغِ سبزی نشانش نداد
و او سال‌ها مشت می‌زد به در

دری داشت-پیوسته- بر دوش خود
و روزی از آن در گریخت…..

  ٦٦/٩/٣

قایق
باد بلندی     در خیابان‌های دریا     راه می‌رفت   
با قایق کفش

روح غریبی   روی امواج خیابان   در گذر بود

با کفش قایق
 ٦٦/٩/٦

پیشِ رو، پشتِ سر

می‌روم پیش از پس
مقصدم پشتِ سرم
پیش رویم
راه‌هایی که گذشتم از آن

پیش رو
عده‌ای دنبالم
پشت سر
عده‌ای رفته به استقبالم
 ٦٦/٩/٢٨

با سلام

چه درختانی 
شاخه‌هاشان در خاک
ریشه‌هاشان   افشان   روی هوا

و چه مرغانی
بالشان رو به زمین 
پایشان رو به هوا

من به دیدار بهار آمده‌ام
با سلامی که خداحافظی است
  ٦٦/٩/٢٧

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در ملانصرالدین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید