قابل توجه‌ی دوستان محترم سلطنت‌طلب

اوریانا فالاچی 

گفتگوی محمد رضا شاه با اوریانا فالاچی در کتاب مصاحبه با تاریخ

محمدرضا شاه، با «اوریانا فالاچی» در اکتبر ۱۹۷۳ در تهران گفتگو کرد و این گفتگو، در کتابی به نام «مصاحبه با تاریخ» که مجموعه گفتگوهایی با چهره‌های شناخته شده کشورهای دیگری نیز هست به فارسی ترجمه و چاپ شده است. شاه، در این مصاحبه در جواب سئوالات فالاچی از جمله درباره افکار مذهبی خود، چنین ادعا می‌کند:



«… با وجود این من به کلی تنها نیستم، زیرا نیرویی که دیگران نمی‌بینند، مرا همراهی می‌کند. یک نیروی عرفانی. وانگهی من پیام‌هایی دریافت می‌کنم. پیام‌های مذهبی. من خیلی مذهبی هستم. به خدا باور دارم و همواره گفته‌ام که اگر هم خدا وجود نمی‌داشت باید اختراعش می‌کردیم. واقعا آن آدم‌های بدبختی که خدا ندارند، مرا سخت متاثر می‌کنند. نمی توان بدون خدا زندگی کرد. من از پنج سالگی با خدا زندگی می‌کنم، اما از زمانی که الهاماتی به من شد


– الهامات، اعلیحضرت؟


– بله، الهامات، تجلیات.


– از که، از چه؟


– از پیامبران. آه تعجب می‌کنم که نمی‌دانستید. همه می‌دانند که الهاماتی به من شده است. من حتی این را در زندگینامه‌ام نوشته‌ام. در کودکی دو بار به من الهام شده است یک بار در پنج سالگی و بار دوم در شش سالگی. در نخستین بار من حضرت قائم را دیدم که بنابر مذهب ما غایب شده است تا روزی برگردد و حهان را نجات دهد… من این را می‌دانم زیرا من او را دیده‌ام، نه در رویا، در واقعیت، واقعیت مادی، می‌فهمید؟ من او را دیدم، همین. کسی که همراه من بود او را ندید. و کسی هم جز من نمی بایستی او را ببیند، زیرا… آه می‌ترسم منظورم را درک نکنید… الهامات من معجزه‌هایی بودند که کشور را نجات دادند. سلطنت من کشور را نجات داده زیرا خدا به من نزدیک بوده است …»




شاه، در رابطه با سئوالی درباره زنان، با تحقیر زنان جواب می‌دهد: «بله، شما زنان هرگز یک میکل آنژ، یا یک باخ نداشته‌اید یا حتی یک اشپز بزرگ، و اگر از امکان و فرصت صحبت کنید، پاسخ می‌دهم که شوخی است… هیچ چیز بزرگی نداشته‌اید. راستی شما در طی این مصاحبه‌هایتان چند زن قادر به اداره یک کشور را دیده‌اید؟…»


وی، در جواب سئوال اوریانا فالاچی، درباره ممنوعیت فعالیت احزاب، مفهوم دموکراسی و اعدام نیز می‌گوید: «اقلیت های سیاسی به قدری کم اهمیت و مسخره هستند که حتی نمی‌توانند یک نماینده انتخاب کنند. من همچنین نمی‌خواهم که حزب کمونیست مجاز باشد. در ایران، کمونیست ها غیرقانونی هستند… اما من دموکراسی را نمی‌خواهم و نمی‌دانم با آن چه باید کرد. این دموکراسی ارزانی خودتان باد… در این جا لازم و درست است که بعضی‌ها اعدام بشوند. در این جا ترحم بیهوده است.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مشاهیر جهان ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید