- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل______________________..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________
.. **************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
..«الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. ..
..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________
______________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 9999
-
میگویند ۶۴
منتشرشده در میگویند
دیدگاهها برای میگویند ۶۴ بسته هستند
یادداشتهای شخصی (شفیعیی مریض و مدعایش)
همای گو مفکن سایهی شرف هرگز
دران دیار که طوطی کم از زغن باشد
————————–
عنوان این نوشته از مقالهی علامه مجتبی مینویی در یغما گرفته شده که پیرامون جنجال و اتهاماتی بوده که شاگردش محمد رضا شفیعی کدکنی به علت اشتباهات گرفته شده از او توسط دیگر دانشجویان به پا کرده بود و پای استاد را به وسط کشیده بود. مینویی با اشاره به مشکلات شخصیتی و روحی او به طنز نوشته بود: شفیعی عزیز و مدعایش! بیت عنوان هم از حافظ است
————————
هر که را باشد مزاج و طبع سست
او نخواهد هیچکس را تندرست
چون بیامد در زبان، شد خرج مغز
خرج کم کن تا بماند مغز نغز
مرد کم گوینده را فکر است زفت
قشر گفتن چون فزون شد مغز رفت
مثنوی مولوی
*
یک کار خوش جوانی چنان مزهای دارد که اگر عامل آن فاقد خلاقیت باشد تا دم مرگ یقهی او را رها نمیکند و “خار خار” ش او را میآزارد. به همه چیز متوسل میشود که شاید آن اسباب شهرت را تکرار کند اما در عوض خود را تکرار میکند، چرا که نفس تکرار نشانهی فقدان خلاقیت است. این واژهی خلاقیت هرگز مفهوم واقعیی خود را در سرزمینی که عمدتا خاستگاه دانش آموختگان کممایه است و فقط باید قرنی بگذرد تا خالقی چون نیما از گوشه برون آید و کاری بکند اسباب سوءتفاهم بسیار بوده است، چنان که بسیاری از عامه گمان میکنند هر دانش آموخته و شاعری که چون فیل مزرعهای را میخورد و فضلهای پس میاندازد از همان جمع خالقهاست. گفتهی ادیبانهاش سخنیست که معلم شمس تبریزی به یکی از شاگردان مدعیی خود گفته بود؛ که فرق عمدهایست میان شاگردانی که مثل پروانه روی هر گلی مینشینند و از بوی آنها به محفوظات خود میافزایند با شاگردی که چون زنبور بر گل مینشیند و شیرهی گل را به عسل تبدیل میکند. نیما یوشیج از این دسته بود. و یا به قول خالق دیگری، دوست از دست رفتهام بیژن الهی: ” به خودم گفتم و اینک به تو میگویم که در ایران نوین هیچ “کبیر”ی نیامده در هیچ زمینهی فرهنگی الا نیما … آن زمان خیلیها به ریش ما خندیدند که طفل باید اول برود سواد یاد بگیرد، بعد فلان وبهمان بکند ..” این “خیلیها” همان دستهی دیگر هستند که محمد رضا شفیعی کدکنی هم یکی از آنهاست. جمعی رباینده و گرد آورنده و ناقل گفتهها و نوشتههای دیگران بدون هیچ شم وادراکی مگر ادعای مچگیریی توهمی از مردگان. کسی که از متون نیز چیززیادی نمیداند مگر به قول ناصر پاکدامن ” نسخه لیسی” و بس. با این همه نمیتوان منکر شد که بدون کوشش امثال او وقت گرانقیمت اهالیی کم تعداد خلاقیت کلی صرف کارهایی میشد که زحمت بیگاریاش را کسانی از نوع شفیعی کدکنی کشیدهاند
منتشرشده در یادداشتهای شخصی
دیدگاهها برای یادداشتهای شخصی (شفیعیی مریض و مدعایش) بسته هستند
واژگان خانگی
شاعران این شماره: سریا داودی حموله، ناهید عرجونی، معصومه همایونی، منصور خورشیدی، هوشنگ رئوف، فریاد ناصری و علیرضا نوری
_____________________________
یک شعر از: سریا داودی حموله……………………..
هر جا تو گریه کردهای
کودکان
برای چیدن انگور میآیند!
یک شعر از: ناهید عرجونی………………………….
تا صبح نشده
باید حرف هایمان را زده باشیم ادامهی خواندن
منتشرشده در حرفهای کترهای
دیدگاهها برای واژگان خانگی بسته هستند
شبِ مراد
داستان شبِ مراد نوشتهی کاظم رضا از شمارهی ۵ مجلهی این شماره با تآخیر منتشر شده در تهران را در چند شماره برایتان نقل میکنیم.
منتشرشده در داستان
دیدگاهها برای شبِ مراد بسته هستند
«مهاجرت، مرگ شاعر نیست»
پیشتر از این گفتیم که رسانه در نظر دارد سلسله گفتگوهای شاعر، مترجم و پژوهشگر گرامی مانا آقایی با شاعران را که میتواند برای دوستداران شفر راهگشا باشد اینجا نقل کند. امیدوارم مورد نظر قرار افتد.
………………………………………………………………………………………………..رسانه
بخش دوم
«مهاجرت، مرگ شاعر نیست»
پروندهی ویژهی شاعران مهاجر (قسمت 2 – افشین بابازاده)
دوستان عزیز٬ دومین قسمت از سلسله گفتگوهای تخصصی من با شاعران مهاجر/تبعیدی در وبگاه «ایران امروز» منتشر شده است. در این شماره با آقای افشین بابازاده – شاعر ساکن انگلستان – درمورد دفاتر اشعارش گفتگو کرده ام. از شما دعوت می کنم این مصاحبه را در نشانی های زیر یا در ادامه ی همین مطلب بخوانید و نظرات و پیشنهادات راهگشایتان را با من در میان بگذارید.
با تشکر
مانا آقایی
لینک گفتگو در «ایران امروز»:
http://www.iran-emrooz.net/index.php/farhang/more/56687/
و در «تریبون زمانه»:
https://www.tribunezamaneh.com/archives/81672
لینک دریافت پی دی اف:
http://docdro.id/qELHjKW
تگ ها به مرور برداشته می شوند.
——————————————————-
«مهاجرت، مرگ شاعر نیست»
گفتگوی مانا آقایی با افشین بابازاده
افشین بابازاده، شاعر و کنشگر حقوق بشر، متولد سال یک هزار و سیصد و چهل و دو خورشیدی در تهران و دانشآموختهی رشتههاى برق، مکانیزاسیون کشاورزى و مدیریت در انگلستان است. او تاکنون چهار مجموعه شعر به نامهای «یادداشتی برای خواهر سنگها» (۱۳۷۰ – با مقدمهای از اسماعیل نورىعلاء)، «صبحانه در موقعیتی بهتر» (۱۳۷۴)، «گاوها» (چاپ یکم: ۱۳۷۸۵؛ چاپ دوم: ۱۳۹۱) و «وقتی کنارت دراز میکشم» (۱۳۹۲) توسط انتشارات مداد و مرکز نشر پیام در لندن منتشر کرده است. بابازاده در هفده سالگی برای تحصیل به انگلستان مهاجرت کرده و در حال حاضر بهعنوان مدیر برنامههاى طراحى پروژههاى راه آهن براى شرکتهاى مشاور مدیریت اجرایى به کار مشغول است.
——————————————————-
مانا آقایی: از مجموعهی «یادداشتی برای خواهر سنگها» به بعد تصاویر و ایماژهای شعریتان عینیتر میشود و پیچیدگیهای بیانی به مرور جای خود را به صراحت، سادگی و روشنی میدهد. حتی از لحاظ محتوا هم شاهد حرکتی آرام از مضامین ذهنی و بعضا دور از دسترس به سمت تمهای ملموستر و حسیتر هستیم. چطور به این شیوهی بیانی ساده و مستقیم رسیدید و این دگرگونی برآیند کدام تجربههای زیستی و سیر اندیشه در شماست؟
افشین بابازاده: همانطور که مىدانید من تاکنون چهار دفتر چاپ کردهام و دو دفتر زیر چاپ دارم. دستچینى هم از شعرهایم توسط دوست شاعرم سهراب مازندرانى سال ١٩٩۶ به سوئدى منتشر شده. سال ٢٠٠١ گزیدهاى از شعرهایم به انگلیسى چاپ شد. اما برگردیم به پرسش شما درمورد عینىتر شدن شعرهایم پس از کتاب «یادداشتى براى خواهر سنگها». من بطور کلى پس از آن کتاب قدرى آگاهانهتر با کارهایم برخورد کردم، که با چاپ «گاوها» و دو کتاب دیگرى که زیر چاپ است امیدوارم که از پس این کار برآمده باشم. آنچه که مسلّم است، حداقل براى خود من، این است که من در ذهن و خیالات خودم بهدنبال سفارش نبودهام تا شعرى را بسازم و در دفترى بگنجانم. سادگى و صراحت جزو ساختار بیانى شعر امروز و بهویژه شعر ایران است و من هم امیدوارم که این دو ویژگى را حفظ کرده باشم. من در زمان نوشتن شعر آنچه که بطور حسى تجربه مىکنم را روى کاغذ مىآورم و در آن لحظه خودِ خودم هستم و حتى دور از این آدمى که این چند خط را با هدف پاسخ به پرسش شما سیاه مىکند. بگذارید برایتان قدرى توضیح بدهم. من به الهام اعتقاد ندارم چون تجربهاش نکردهام. اما زمانى که شعر مىنویسم را تجربه کردهام که این آدمى نیستم که با شما نشست و برخاست مىکند و یا معمولا در برخوردهایش دیده مىشود. تجربههایم ادامهی خواندن
منتشرشده در پروندهی ویژهی شاعران مهاجر
دیدگاهها برای «مهاجرت، مرگ شاعر نیست» بسته هستند
کلافهای پیچ در پیچ احساس و عاطفه*
بررسی آثار هوشنگ رئوف / به قلم خانم سلبی ناز رستمی
روزنامه آرمان چهارشنبه ۲۹ بهمن ماه ۹۳/ بخش دوم
عناصر سبکی برگزیده: شاعر گاهی در اثنای کلامش میکوشد لغتی را بر لغات دیگر که البته همان معنا را افاده میکند، ترجیح دهد به طوری که بیهیچ شک و شبههای بر شعرش نیز تاثیر بگذارد. «اینجا سیاهان/ مثلِ زغالهای وارداتی/ روی قلیان خلیفهها/ خاکستر میشوند… / از مجموعه اشعار «نبض گلوی تاک» /۹۱». که البته در این بند میتوان «خاکستر» را به صفتی دیگر مثلِ دودآلود و… مقید کرد. اما جانشین کردن زغالهای وارداتی در حقیقت روشی برای پوچ و هیچ جلوه دادن سیاه پوستانی است که هنوز در چرخ سخت نژادپرستی عربهای شکمباره خرد و خمیر میشوند. «بر گورها/ زنان پیر سال/ شبیه سیاه چادراند/ که از دور میبینی/ نوای محزون مویه/ از مالگههای ایلی در عزا/ از مجموعه اشعار «ناز گلو خواندهای» /۵۵». عناصر سبکی که مخصوص خود رئوف است به وضوح نشان میدهد که چقدر خوب توانسته با زبانی ساده و ملموس، فضای بیرون و درون ذهن پیرزنی را که میتواند رابطه نزدیکی در آن واحد با مرگ داشته باشد به تصویر کشد. تصاویر قدرتمند که حاصل کاربرد خاص واژگانی مثلِ «از مالگههای ایلی در عزا» و نمونههای دیگری که میتواند به کمک شاعر آید. رئوف با امنیت از کلمات سعی میکند که فضاسازی با قدرت و مخیل شاعر پیش رود. توصیفها جاندار با چاشنی موفقی که بتواند بر ذائقه مخاطب تأثیری ژرف گذارد. ترسیم فضاها و عناصر حاکم بر آن نیز بار عاطفی کلامش را افزایش میدهد. د) اطناب/ ایجاز: میدانیم که اطناب و ایجاز در دو سطح مورد بررسی قرار میگیرد. سطح اول توجه به کل اثر و سطح دوم با توجه به واحد کلام. یعنی جمله که البته در شعر بند حائز اهمیت است. تمام آثار رئوف در کل از ویژگی ایجاز یا همان فشردگی حجم مورد ارزیابی قرار میگیرد. «کلمات/ ایستادهاند در صف/ تا شاعران/ راحت بخوابند/ در مرگ! / از مجموعه اشعار «جنون آب» /۶۷». و) اصوات: اصوات نیز جایگاه ویژهای در آثار رئوف بر عهده گرفته است. در حقیقت چون شاعر در بطن طبیعت بکر زیسته، توانسته صدا وآهنگهایی را براساس همان ویژگیهای زیستمحیطیاش، با هر نوع ترنم دلنواز مددرسان فضایی طبیعی دراشعارش باشد. «شق شق آواز و/ شعر ناز ناز ِخرامیدن کبک را/ با هجای باروت تقطیع کرد/ بر سپیدی برف/ صیادی که در کمینگاه حافظ/ زمزمه میکرد/ از مجموعه اشعار «دوحنجره آواز» /۲۳». ه) بار عاطفی و اجتماعی: سبک رئوف در بازگویی کلافهای پیچ در پیچ احساس و عاطفه و همچنین برجسته نشان دادن مهربانیها، دردها، سختیهای ناهموار، طبقات نامتعادل اجتماعی، اندیشههای افسار گسیخته و… که همه و همه در موقعیتهای متفاوتی چنان در هم تنیدهاند که گویی شعرش برای مخاطب سرشار از پتانسیلی است که از نظر علمی میتواند جریان گرم زندگی را توامان با زمختیهای درشت آن و طبیعت درهم آمیزد. این لذت رویارویی در مجموعه اشعار «جنون آب» به قدری زیبا و لطیف نشسته است که انرژی حاکم بر آن چنان در آدمی نفوذ پیدا میکند که گویی تمام احساسات در آن واحد به چیزی به نام «عشق» ختم میشود. و عشق همان سنگ صبوری است که به رازها و نیازهای شاعر محک میخورد. «آفتاب گردانها/ رو به پنجره ایستادهاند/ به تماشایت/ این گلها هم مردد ماندهاند/ بین تو و آفتاب! / از مجموعه اشعار «جنون آب» /۷۱». ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهها برای کلافهای پیچ در پیچ احساس و عاطفه* بسته هستند
مکانی برای تن ندادن و نپذیرفتن
دکتر قهرمان شیری
استاد زبان و ادبیات فارسی و عضو هیات علمی دانشگاه بوعلی سینا
علیرضا نوری و زهرا حیدری از چندمین کسانی هستند که با دیدی شاعرانه به خوانش نثر کهن فارسی پرداختهاند. پیش از آنها رضا براهنی در طلا در مس پارههایی از عبارتهای تاریخ بیهقی را به عنوان نمونهای از شعر سپید در تحلیل اشعار احمد شاملو به عنوان شاهد مثال ذکر کرده بود، به خصوص آن جا که بیهقی صحبت از باریدن باران و برخاستن سیل کرده بود… پس از براهنی دکتر جعفر یاحقی یک کتاب دویست ـ سیصد صفحهای از جملهها و سطرهای شعرگونهی موجود در تاریخ بیهقی فراهم آورده و به چاپ هم رسانده است. حال یک کتاب دیگر، و این بار با گزینش پارههایی از عبارتهای متون عرفانی که ظرفیت شاعرانگی آنها در چنان حد و حدودی بوده است که نه تنها توان برابری با شعر بعضی از شاعران عصر ما را داشته است بلکه حتّی دستمایهای برای برتر جلوه دادن آنها در برابر بعضی از شعرهای امروزی بوده است. تا نزدیک دههی هفتاد به دلیل حاکمیت نقدهای شبه مارکسیستی و جامعه شناختی، ادبیات عرفانی به وسیلهی شاعران و نویسندگانی که طرفدار ادبیات مبارزه و ستیز بودند چندان جدّی تلقّی نمیشد. حتّی آن را دارای کارکردهای بسیار منفی در برابر جامعه و تخدیر کننده تلقّی میکردند.
آن چه در کتاب نور از دهان از متون عرفانی گزینش شده است، بی گمان گزینشی است از بهترین و شاعرانهترین متون نثر فارسی در سدهها ۶ و ۷. برجستهترین متون نثر و نظم صوفیه هم متعلّق به همان سدهها است. خاستگاه جغرافیایی نویسندگان آنها نیز مناطقی چون خراسان و فارس و همدان و ری را در بر میگیرد که از بزرگترین مراکز عرفانی به شمار میرفتهاند. البته در این میان، جای یک اثر شدیداً خالی است و آن مقالات شمس تبریزی است که تعلّق به منطقهی آذربایجان دارد. منطقهای که در تاریخ و فرهنگ گذشتهی ایران همواره پس از خراسان، مقام دوم را به خود اختصاص داده است و حتّی در دورهی قاجاریه مقام اوّل را داشته است. بدون هیچ تردیدی زیباترین و نوآورانهترین و جذّابترین و شاعرانهترین متنهای عرفانی را باید در کتابهای تذکره الاولیاء عطّار، سوانح العشّاق احمد غزّالی، تمهیدات و نامههای عینالقضات، شرح شطحیات و عبهر العاشقین روزبهان بقلی، و مقالات شمس تبریزی مشاهده کرد. مرصادالعباد در کنار این آثار چندان جایگاه برجستههای در شاعرانگی ندارد.
بحث اصلی در مقدّمهی نور از دهان عبارت است از: مقایسهی شبه شعرهای عرفانی با نمونههایی از شعر آزاد امروز ایران. با آن که گاه پراکنده گوییهایی در کلام وجود دارد و گاه نیز تکرار چند بارهی بعضی از مطالب، از جمله موضوع اشعریگری و جبرگرایی در ادبیات عرفانی، و باز با آن که بحث اصلی در بارهی شبه شعرهای عرفانی است امّا شماری از شبه شعرهای تاریخ بیهقی در مقدّمه نقل شده است بی آن که صحبتی از این کتاب در میان باشد، امّا اصل مبحث که اثبات خصوصیات شاعرانگی در پارههایی از کلام عرفا و نویسندگان کتابهای عرفانی است با توضیح و تبیین قانع کنندهای همراه شده است. مؤلّفههایی چون تخیّل و تصویر و مکاشفه به تفصیل توضیح داده شده-اند و سپس در چند عبارت دلایل شعر بودن شبه شعرهای انتخاب شده از کتابهای عرفانی به اختصار در این مؤلّفه-ها دانسته شده است: پر صلابتی زبان، دست بردن مؤلّفها در واقعیت زبان، تغییر دادن ارکان دستوری به شکل استادانه [تکراری]، پایان بندی غافلگیر کننده، تخیّل شاعرانه، تخیّل دور از ذهن [تکراری]. پیشتر نیز علاوه بر تأکید بر نقش تخیّل، عنصر تصویرگرایی و کشف و مکاشفه را نیز توضیح داده بود که در شبه شعرها از جایگاه عمدهای برخوردار هستند. ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشتهای پراکنده
دیدگاهها برای مکانی برای تن ندادن و نپذیرفتن بسته هستند
صدای شمس لنگرودی
شعر خوانیی شمس لنگرودی
منتشرشده در با صدای شاعر
دیدگاهها برای صدای شمس لنگرودی بسته هستند
تجسم رويدادها بيش از وصف آنها
تجسم رويدادها بيش از وصف آنها به نظر مىرسد
نقد عبدالعلى دستغیب بر مجموعه شعر “خيابان بدون قافيه راه افتاد “!
حسين تيمورى( نشر داستانسرا /١٣٩٤)
دغدغهى خاطر نويسندهى”خيابان بدون قافيه راه افتاد”روايت ماجراهائى است كه همين طورى اتفاق میافتد. او در بند تنظيم هم آهنگ و انسجام كلام و پايانبندى قطعههائى كه مىنويسد نيست جمله در كتاب او بيش از كلمه اهميت دارد و تجسم رويدادها بيش از وصف آنها به نظر مىرسد كه كتاب ” خيابان بدون قافيه “ بيش از شعر بودن قسمى فيلمنامه نويسى است. جملهها همهجا به نسبت بلند است و يك نفس خواندن آن دشوار: ماهيت طرح داستانى اين قطعههاى شبه فيلمنامهنويسى روشن نيست. در ظاهر آش در هم جوشى از ادراكهاى جزئى و فردى است:
گفته بودم كه حرفهايم از پشت خودم به اين ايستگاه مىرسد/ و مردن بيخ گوشت – گوشواره مىكنى / چى؟ / مادر تا ادباش نكرده از سبيل خودش تاب مىسازد كه …
همه مىگويند لك دارش فانتزىتر است / و من هنوز به حال خودم ( خجالت نكش ) جلد شدم كه …
ترجيح مىدهم كتمان نكنم ( نه ببخشيد) راستاش را/ از آن ديوارمنتهى شده به خودم درست مىرسد / اصلاً به بنبستاش بيشتر مىارزد كه برگرديم / مهم نبود، سر فصل نمرهى پشت لبت سبز شده / بر گردم/ شايد اين چند روز پست همين تيترها مهم بود . ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهها برای تجسم رويدادها بيش از وصف آنها بسته هستند
رقص
رقصهای بسیار زیبای دانشجویان ایرانی دانشگاه کانادایی دبی
منتشرشده در رقص و ترانههای ایرانی
دیدگاهها برای رقص بسته هستند