- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18889
-
واژگان خانگی
شاعران این شماره:
الهام اسلامی، پروین سلاجقه، احمد شاملو، ناهید عرجونی، آرش نصراللهی، آرزو نوری و علیرضا نوری.
یک شعر از: الهام اسلامی
اسبم را بدزد
و تفنگم را تحقیر کن
ماه بر الوار میتابد
ماه بر نفت و چوب میتابد
و بر گُردۀ اسبم
که دیگر نیست
تحقیرم کن
و بر چمدان چوبی بنشین
آنجا که لباسهایم را تا کرده بودی
ما چقدر شبیه همیم
تو درخت لیمو
من درخت سپیدهدم
چوبها را بشکن
و سایهات را از چوبها بردار
بر الوارها بنشین و به من فکر کن.
یک شعر از: پروین سلاجقه
«جستجوی خونین»
به جستجوی آب میروی
با فریاد «العطش»
جنازهات را تحویل میگیری
با چند فشنگ اضافی در گلو
در خیابانهایی که
خودشان را به کوچهی علیچپ میزنند…
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهتان را بنویسید:
به یاد غلامحسین نصیریپور که در سکوت درگذشت
یادداشت اول
ششمین سالگرد
علی سرهنگی
.
………………….. به یاد”غلامحسین نصیری پور “که در سکوت درگذشت!
.
کجاییام را
از چگونگی چه خبری
پرس و جو میکنم
سرشارم از مرگی که رگم را
به ریشههای غلیظ خوابت
وصله میزند….
نصیری پور
.
باورکردنی نیست!! اشک در چشمانم جمع شده و مجال نوشتن نمیدهد…شش سال پیش در خواب بودم که “حسین صفاری دوست “شاعرم زنگ زد و گفت ….از خواب پریدم و شوکه شدم و هنوز هم مبهوتم!!…گویا به او هم خبر را “عظیم زرینکوب “دوست مشترک ما گفته بود :سرطان پروستات داشت و بیماری دیابت و یک روز در تنهایی قند خونش میافتد و چشمانش را برای همیشه میبندد …نصیری پور نوزده تیر ماه بر اثر سکتهی قلبی درگذشت و پیکرش روز بیست و یکم همین ماه در گورستان بهشت زهرا قطعهی ۲۵۵ نامآوران ردیف ۳۴ / شمارهی ۲ به خاک سپرد شد… چشمانی که شیرینترین نگاهها را به جهان داشت..!
.
فکر شو بکنید ۵ روزه شاعر صمیمی کشورمان فوت کرده و کسی نفهمیده …! برادرانش هم بیسر و صدا بردند دفنش کردند…با مراسمی ساده …فقط چند خط کج و معوج در گوشهای از “روزنامه همشهری ” مثل یک آگهی درج شد که :”غلامحسین نصیری پور” درگذشت !؟!؟ ….آن هم شاعری با ۱۸ کتاب شعر و نقد هم چون: چلچله لال، تشنگی واژهها، کبوتر کال، رودی به نام اسم، ریل، تو را تاریکتر از بادم، باد اسم باران نیست، صبح بنفش، سنگفرش، درد را ببار، موزههای برهوت، توطئهی آب، در ازدحام شمایلها و پریشانیها، سین، صدای زنیست، لی خانمِ ما و شهری به شعاع باد ـ بلندترین شعر مدرن جهان ….
.
چندی پیش در شب شعری با جمعی از دوستان یادش کردیم در جمع عزیزانی چون حسین صفاری دوست طناز ،، کاظم سادات اشکوری نازنین ، بهزاد شیشهگران عزیز، عظیم زرینکوب بزرگوار و چند هنرمند خطاط و موسیقی …کسی اصلا خبردار نشد…کسی متوجه نشد که شاعری نوگرا از این دنیای عجیب و غریب کهنه و فرتوت رفت … این قدر دنیا و رسانههایش را خبر جنگ و کودتا و ترور و داعش و اتم و طالبان و نامردی و دلالی و خیانت و آدمفروشی و گرسنگی و تجاوز و قتل و بیفرهنگی و کتابسوزی و مغزشویی و پوچی و دروغ و بیشرفی و دزدی و اختلاس و کثافت و هزار و یک کوفت و زهرمار دیگر گرفته …انگاری درچنین دنیائی جائی کوچک به اندازه یک شعر یا سیب یا مشتی حاک برای زندگی یک شاعر عاشق نمانده بود! چشمانم هنوز خیسه …دلم برای شعرهایش و کتابهایش تنگ شده برای معرفت و زلالی روح و ادبش …برای گرمی و رفاقتش وقتی که خودش باصدای گرم شعرش را میخواند:
” پشت ساکت هر برگ
بهاریست که در ازدحام خزان
سبز میشود. ”
.
نصیری پور دوست بود …یک انسان نازنین و آقا به تمام …مهربان و صمیمی و بسیار مودب و آدابدان …دكتراي ادبيات فارسياش را در سال هاي تعطيلي دانشگاهها نيمهكاره رها كرد… اولين مجموعه شعرش «موزههاي برهوت» در سال ۴۷ چاپ شد… بازنشسته بانک کشاورزی بود و همکارهوشنگ طاهری مترجم ……یک معلم و استاد ادبیات و دانشگاه و آموزش که به درد همه و کار همه میرسید..شاعری که تنهای تنها زندگی میکرد و درآمدش از راه تدریس بود …دخترش ایران نبود و تنها پسرش هم در کاشان درس میخواند….شاعری که بدون خداحافظی با دوستان و فرزندانش رفت! سفری آرام و بدون هیاهو پس از ۷۰ سال …مظلوم و تنها …
.
اهل قلم و مطبوعات و شعر و ادبیات و نقد دوستش داشتند و قلمش حرمت و اعتبار و قدرت داشت …همیشه در نشریاتی که بودم با شعرهایش حضور داشت …شاعری توانا و قدرتمند و آزاداندیش با چندین کتاب مطرح شعر و نقد….همکاری پرتلاش در نشریات ادبی چون آدینه، دنیای سخن، گردون، مفید، فلکالافلاک و … از کارهای اخیرش در مطبوعات: مناطق آزاد و گزارش روز بود و آینده روشن با محمد آقازاده و من … او یار همیشگی شبهای شعر و کانون و ناشران بود…دوست مشترک شاملو و دولت آبادی و مجابی و براهنی و محمدعلی و عمران صلاحی و سپانلو و دوست فرامرز سلیمانی و اشکوری و خلیلی و بهبهانی و باباچاهی و حقوقی و زرینکوب ومحمد شاکریکتا و رها و خیل نویسندگان و اهل قلم و کتاب …این چشمهی زلال مثل چشمهی طاق بستان یک شبه خشک شد …
هنوز باور نکردهام!.
یک توضیح از رسانه: مطمئن هستم که نصیریپور عزیز پسر دیگری هم دارد که در آمریکا مشغول به کار طبابت میباشد. اینرا خودش چندین بار در تماسهای تلفنیای که با او داشتم گفت که بهخوبی بهیاد دارم.
منتشرشده در خورشید بر پیشانیی فلکافلاک
دیدگاهتان را بنویسید:
به مناسبت بیست و یکمین سالگرد درگذشت احمد شاملو
بیانیهی کانون نویسندگان ایران
به مناسبت بیست و یکمین سالگرد درگذشت احمد شاملو
بیست و یک سال از درگذشت احمد شاملو، شاعر بزرگ آزادی میگذرد.
صدای او اما گویی همچنان تندروار ندای انسان امروز و اکنون است: «سالها اختناق و وهن و تحقیر بر ما گذشت. جسم و جان ما طی این سالهای سیاه فرسود. اما اعتقاد ما به ارزشهای والای انسان نگذاشت که از پا درآییم. پیر شدیم و درهم شکستیم اما زانو نزدیم و سر به تسلیم فرو نیاوردیم.»
صدای مردم بیلبخند، صدای سرهای بیسامان، صدای آنها که زهر سرخ اعتصاب را جانشین داروی مزد خود کردهاند. در این روزها که فقر روزافزون و رنج و بیماری و تبعیض بر جایجای این سرزمین سایه افکنده است، میپرسیم: او، این خطبهخوان «خطابهی آسان، در امید» اگر بود چهها که نمیگفت! ادامهی خواندن
منتشرشده در بیانیه
دیدگاهتان را بنویسید:
صدایِ صادقِ آقای صداقت و چند تا نقطه…
برگرفته از تارنمای ایرانچهر
نوشته: اکبر اکسیر
آقای صداقت ! اگر جای شما بودم…
نوشتهی : کاظم سادات اشکوری
چاپ اول : ۱۳۹۱
ناشر : انتشارات بهنگار – تلفن : ۸۸۹۹۴۸۰۰ و ۸۸۹۹۴۸۰۱ – ۰۲۱
کی به کیه؟ اجازه بدهید من هم در قالب کلمات قصار بزرگان ، جملهای به یادگار بنویسم . آرزو بر جوان شصتساله عیب نیست : « وقتی صدا قطع میشود، صداقت شروع میشود! »
امیدوارم لذت برده باشید! در سرزمین گل و بلبل ، شاعران و نویسندگان بزرگی داریم که از کمرویی و ادب خانهنشین شدهاند. نه اهل رشوه و پارتی هستند نه به این آسانی نان قرض میدهند. چون به قلم خود اعتقاد دارند در بازار مکاره ی بده بستانهای محافل ادبی سهمی ندارند. عمری قلم زدهاند، به ادبیات این آب و خاک خدمت میکنند، اما نه قدر میبینند و نه بر صدر مینشینند و چون اهل مُداهنه نیستند، صدای صداقت خود را در پستوی خانه نهان میکنند. ناشران مباشر حقش را میخورند، شاگردان ناخلف از نامش سوءاستفاده میکنند و نمک میخورند و نمکدان میشکنند. این گروه از بزرگان هنر در چهارگوشه ی ایران خاموش ماندهاند و کتاب روی کتاب جا گذاشتهاند. وقتی هم که موقعیتی فراهم میشود، چون پررویی و چاپلوسی ندارند، سهمی از آن موقعیت نصیبشان نمیشود. اما وجدانهای بیدار در هر جامعهای وجود دارند، به ملاقات آنها میروند و آنها را از تنهایی در میآورند. این عده از آن جایی که ایادی و نوچه ندارند و بدون شانتاژهای رسانهای و تنها به قدرت قلم خود کسب نام کردهاند، هرگز تن به بازیهای مبتذل رسانههای داخل و خارج نمیدهند و دلّال تبلیغاتی را دون شأن نام بزرگشان میدانند، لذا یا در انزوا میپوسند یا دیر مطرح میشوند. ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
سرفصلهای موسیقیی ایران «نامهی چهارم»
با یاد و نام ماهبانوی موسيقىی ایران قمرالملوک وزیری
هلن شوکتی در هر شماره به معرفی یکی از بزرگان موسیقیی ایران خواهد پرداخت که امیدواریم مورد قبول واقع شود.
فصل سوم:
هلن شوکتی
در اين شماره پر بیراه نيست كه از هنرمندى ياد كنيم كه نه بعنوان يك زن بلكه بعنوان يك انسان حق طلب كه فرياد آزادیخواهىاش چنان رسا در درون قلبها نشست و از سالهاى پر تب و تاب مرغ سحر بعنوان يك نماد در خيال و خاطره و حافظه چند نسل از ايران و ايرانى جاخوش كرد و با ماندگارىاش نشان داد كه قابليت تبديل شدن به يك قطعنامه يا مانيفست سياسى براى تمام ادوار استبدادى را دارد.
قمرالملوك وزيرى
نگاهی كنيم به آشنايیی مرتضى خان نىداوود با قمرالملوك وزيرى تا خلق سرود مرغ سحر .
خنياگران و رامشگران و مطربانى يهودى از ديرباز در جاى جاى تاريخ معاصر موسيقى ايران نشانى پيدا و نا پيدا دارند و رد پاى اين طايفه را ميتوان در دوره حكومت قاجاريه در شيراز يافت.
آلن شائولى پژوهشگر موسيقى ايرانيان كليمى كه خود ايرانىتبار است،در كتاب موسيقىدانان يهودى در ايران به زبان فرانسه در باب اين دستهجات ساز و آواز گفته است:
در سطح شيراز وقتى مىگفتند مطرب،، غير از يهودى كسى نبود .مطرب مترادف بود با يهودى. در دوره ناصرالدين شاه تعدادى از مطربان معروف از شيراز منتقل شدند به تهران . در آن زمان موسيقىى مطربى خيلى اهميت داشت و مطربها خيلى معروف بودند. ادامهی خواندن
منتشرشده در سرفصلهای موسیقیی ایران
دیدگاهتان را بنویسید:
تلاش هستیشناسانهی منصور اوجی
فصل خزان گل بود
در روزگار بیداد
سالی که عاشقان را بیغسل خاک کردند
سالی که شاعران را
#منصوراوجی
بخشی از شعر شیراز؛ منصور اوجی رفت و خبر خیلی هم کوتاه نیست.
یادداشتی که دو سال پیش بر شعر او نوشتم و در روزنامهی اعتماد منتشر شد:
“شعری که میاندیشد”
بدیهی است که این یادداشت کوتاه دربارهی شعر شاعری که بیش از شصت سال سابقهی شاعری دارد و بیش از بیست و پنج مجموعه شعر به چاپ رسانده است، نمیتواند بخش عمدهای از وجوه شعرش را نمایان کند. این یادداشت، نگاهی کوتاه به شعرهای کوتاه آزاد اوست.
منصور اوجی، شاعری که در شعرهایش از سنت شعری شیراز بهره جسته و سابقهی طولانی در نوشتن رباعی، غزل و شعر نیمایی دارد، در شعرهای کوتاه آزاد نیز تسلطش بر وزن و آهنگ را به خوبی به نمایش میگذارد. «بر درخت موریانه خورده/ مُرده از درون، چه میرود؟/ بر درختِ پاک پوک!/ …/ ما همان درخت/ ما همان عصا که موریانهها/ وای اگر هجوم باد، تندباد……»
در این شعر توجه ویژهی اوجی به عنصر تکرار، آهنگ کلام و حتا استفاده از کلمات همقافیه، مشهود است اما نکتهی پراهمیتی در این شعر و در کل در شعر اوجی، قابل تشخیص است و آن حضور و کارکرد اندیشه است، همان چیزی که در شعر امروز ما کمرمق مینماید. باید اضافه کنم، زمینههای فلسفی شعر او نیز در این راستا کارکرد یافته و تبدیل به نیروی محرکهی شعر او شده است.
در شعرهای اوجی با یک جهانبینی ویژهی شاعر روبهرو میشویم و این امر از آنجا نشأت میگیرد که اوجی با نگاهی هستیشناسانه به سراغ شعر میرود. این نوع نگاه رویکردی مدرن در شعر به شمار میرود اما به تنهایی نمیتواند در ایجاد وضعیت مدرن در شعر، کارساز باشد. باید اشاره کنم که شعر اوجی دچار کلان روایتهایی است که در بسیاری موارد در جریان شعر تبدیل به خرده روایتهای امروزین نمیشود و به شعر او لطمه میزند: «اما دریغ و درد/ بر ما چه رفته است؟/ در خاک میهنم،/ دلتنگ خود منم!»
نگاه اوجی در شعر، غنایی است و این امر حتا در مرگ اندیشی که مضمون مرسوم شعرهای اوست نیز خود را نشان میدهد: «-قله/ قله باشی همیشه تنهایی/ قله کوه همیشه، ها تنهاست!/ قله کوه همیشه، ها بشکوه!»
«مثل یک پنجره در تاریکی/ که به یک پنجره میاندیشد/ به تو میاندیشم./ پشت آن پنجره در تاریکی/ به چه میاندیشی؟»
در نمونههای بالا، پیوستگی با زمان و توسعهی معنی برای همهی انسانها دیده میشود. این نگاهِ جهانی شده، حاصل تلاش هستی شناسانهی اوجی است که شعر او را در یک ساختار زیباشناسی مبتنی بر عاطفهی انسانی، قرار میدهد.
#آرش_نصرت_اللهی
#نقدادبی #نقدشعر
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
سفر از انزلی تا قلب طهران ناصری
- برای دیدار از این سفرنامهی نقاشی و موزیک روی فایل را فشار دهید:
منتشرشده در CD
دیدگاهتان را بنویسید:
سیاستمدار و کلهاش!
(به مناسبت ۲۰تیر زادروز محمدعلی فروغی)
امیر ناظمی
محمدعلی فروقی
احتمالا باورتان نمیشود که بگویم یک معلم و یک مترجم ایران را از خطر تکهتکه شدن و مستعمره شدن نجات داد! آن هم کی؟ زمانی که ایران توسط خارجیها اشغال شده بود.
نامش فروغی بود و کتاب ترجمه و تالیف زیاد داشت. اما فروغی تنها روشنفکر و نویسنده نبود؛ فروغی تنها سخنران زبردستی نبود که سخنرانیهای بزرگی ایراد کرد؛ فروغی در دو برهه تاریخی، به ایران خدمت کرد. فروغی اصلیترین کسی بود که ایدههای توسعهگرایانه ابتدای دوره رضاخان را در سر او انداخت؛ تا حدی که به او «عقل منفصل رضاخان» میگفتند. هرچند رضاخان تا انتها تحملاش نکرد و وقتی کلهاش باد کرد، فروغی را دیگر تاب نیاورد.
جالب است بدانید که او هم اولین نخستوزیر رضاخان بود و هم آخرین نخستوزیرش! رضاخان اولین بار او را از سر همراهی پذیرفت و آخرین بار را از سر ناچاری!
ادامهی خواندن
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
بچهی دروازه دولاب در تئاتر شهر!
چای………………………..گپ………………………..تئاتر
«آسید کاظم» را درسن بیست سالگی نوشت
هشتمین سالگرددرگذشت محموداستادمحمد
.
……………………………………………………………. بچه ی دروازه دولاب در تئاتر شهر!
.
همیشه از نوشتن فرار میکرد. نوشتن برایش سخت بود. میترساندش و برای همین بود که سعی میکرد در محاصره حس نوشتن قرار نگیرد، چون میدانست ناگهان میتازد و بدجوری میزند ناکارش میکند…”محمود استاد محمد “چنین نویسندهای بود. بچه دروازه دولاب که در دوران نوجوانی سرسپرده صادق هدایت و نصرت رحمانی شد و در رؤیاهای دور و درازش، خود را نویسنده یا شاعر میدید؛ غافل از آن که زندگی برایش خواب دیگری دیده بود.
اگر با بهمن مفید هممدرسهای نشده بود، شاید به همان دنیای شعر و داستان پای مینهاد ولی بیژن، برادر بزرگتر بهمن، دست این نوجوان را گرفت و او را به دنیایی دیگر پرتاب کرد. حالا دیگر شیفته بیژن مفید بود؛ همیشه معلمش، مرشد و مرادش که همواره شیداوار از او یاد میکرد.
بیژن مفید میخواست گروهی از جوانان درست کند و با آنان، نمایشی به صحنه ببرد و محمود استاد محمد هم عضو گروه «آتلیه تئاتر» شد. احتمالا در آن زمان حدس نمیزد که وارد دنیای تئاتر شده است ولی به بیست سالگی که رسید، دید چند نمایشنامه دارد و چند نمایش هم کارگردانی کرده است. «آسید کاظم» را در همان بیست سالگی نوشت. ادامهی خواندن
منتشرشده در معرفیی یک هنرمند, مقاله
دیدگاهتان را بنویسید: