بافت‌زدایی از متن

متأسفانه نام و تصویر نویسنه‌ی این مطلب را در اختیار نداریم. از دوستان اگر کسی این اطلاعات را در اختیار دارد برای رسانه ارسال دارد.
                   ممنون  رسانه

 

یکی از شیوه‌های رایج مغالطه‌ در روزگار ما بافت‌زدایی از متون کلاسیک است. به این معنا که جمله‌ای یا بیتی از یک اثر مفصل بر می‌داریم و آن را به عنوان جهان‌بینی نویسنده به مخاطب عرضه می‌کنیم. گرچه هر کلیت معنای خود را از اجزایش می‌گیرد، اما هر جزء نیز در سایه آن کلیت تعریف می‌شود. در نتیجه نمی‌توان بدون توجه به تمامیت یک اثر درباره گزاره‌هایش داوری دقیقی کرد. بویژه در متون داستانی این شیوه از مغالطه جای بیشتری برای جولان دارد. زیرا به راحتی می‌توان گفتار یکی از شخصیت‌های داستان را به جای دیدگاه نویسنده مطرح کرد. مثلاً ابیاتی نظیر دو بیت زیر را به عنوان شاهدی بر زن‌ستیزی فردوسی از شاهنامه نقل می‌کنند:

 

که پیش زنان راز هرگز مگوی؛ چو گویی سخن بازیابی به کوی

مکن هیچ کاری به فرمان زن؛ که هرگز نبینی زنی رایزن

 

در حالی که این دو بیت بخشی از مشاجره اسفندیار با کتایون است و نه تنها بیانگر دیدگاه فردوسی نیست که نشانگر شخصیت اسفندیار هم نیست. فقط بخش مختصری از داستانی مفصل است. زمانی که اسفندیار از جنگ با تورانیان پیروزمندانه به ایران بازگشته و انتظار دارد پدرش گشتاسب – که در آن زمان پادشاه ایران است – به قولش درباره واگذاری تاج و تخت عمل کند. اما چون گشتاسب عهد خود را شکسته اسفندیار غمگین است و با مادرش از نقشه‌هایی که برای انتقام دارد سخن می‌گوید. ولی کتایون از سر خیرخواهی به جای همراهی با او طرف گشتاسب را می‌گیرد و نصیحت می‌کند که به حرف پدر گوش کند. اما اسفندیار برآشفته می‌شود و این سخن را به نشانه اعتراض می‌گوید. افزون بر این،‌ ماجرای اسفندیار به تنهایی یک کتاب مفصل و مستقل محسوب می‌شود و بخش‌های فراوان دارد. از هفت‌خوان اسفندیار تا نبردش با ارجاسب فرمانروای تورانی و در نهایت تراژدی تلخ نبردش با رستم و آن پایان اندوهبار. 

همانطور که می‌بینید، در اینجا اصلاً گوینده این سخن فردوسی نیست. گوینده اسفندیار است آن هم در حالت عصبانیت. بنابراین، تعمیم آن به جهان‌بینی فردوسی ستمی آشکار بر اوست. حتی بیانگر شخصیت اسفندیار هم نیست. زیرا اسفندیار در مجموع انسانی فرهیخته و فروتن است و خشم او در این بخش از داستان برای خواننده غیر منتظره است. 

حال تصور کنید که این دو بیت در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌چرخد و خوانندگان بی‌اطلاع از ماجرا را این گونه فریب می‌دهد که آه چه نشسته‌اید که فردوسی چنین گفت و چنان! بیت‌های جعلی و الحاقی هم که خود قصه اندوهبار دیگری است که شما بهتر از من می‌دانید. این‌ها از پیامدهای مشکلی است که من آن را «خرده‌خوانی» می‌دانم و پیشتر یادداشتی درباره این مشکل نوشته‌ام که در کامنت نخست در دسترس است. این عکس هم یادگاری از نوروز ۱۳۹۳ است. یاد باد آن روزگاران یاد باد!

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یادداشت‌های پراکنده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید