- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل______________________..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________
.. **************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
..«الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. ..
..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________
______________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 11966
-
دیدار با (خلیل کلباسی)
تپههای یال برکشیدهات را دوست میدارم
آفتاب بیدریغات را
و نسیمی که تن اقیانوس را لمس کرده است
و هزاران بلوط را
در رقص شگفتانگیز عظلات چوبی
و باریکه راههایی که سم اسبهای برهنهاند
در پیی گلههای گاومیش
و میشناسم هراس شبانهات را
از حرکت بولدزرها و ارهها
و رویش پیشساختهها
کنار دشت بازیی خرگوشها
و حالا
نگاه کنجکاوت را به این غریبهی سیهچرده
صدای همهمهای که در باد میپیچد
از بزرگراهیست که آهوان این سو را
از رفتن به سمت اقیانوس بازداشته است
و این مهمان ناخوانده که کار را رها کرده است
تا در میان روز چرایی اینجایی خود را
در این باریکهی را از کسی بپرسد
دیگر خوب میداند
نمکگیر سفرهی کیست
منتشرشده در دیدار با یک شاعر
دیدگاهتان را بنویسید:
دلیل نامگذاری خیابان جردن تهران
خاطرات و کلمات دکتر جردن و دلیل نامگذاری خیابانی به نام او تهران

عکس یادگاری در مقابل مک کورمیک هال، در سال ۱۳۰۹ هجری خورشیدی
دکتر ساموئل مارتین جردن (به انگلیسی: Samuel M. Jordan) از سال ۱۸۹۹ تا سال ۱۹۴۰ ریاست کالج آمریکایی تهران (دبیرستان البرز) را به عهده داشت. او بانی و سازنده دبیرستان البرز و مدرسه دخترانه آمریکایی تهران است.
جردن در سال ۱۸۷۱ میلادی در نزدیکی شهر یورک در پنسیلوانیا بدنیا آمد. پس از تحصیل در دبستان و دبیرستان در سال ۱۸۹۵ میلادی از کالج لافایت درجه B.A (لیسانس) گرفت. در سال ۱۸۹۸ درجه استادی علوم الهی (ام.ا) از دانشگاه پرینستون را دریافت کرد. در سال ۱۹۱۶ کالج لافایت او را با درجه D.D (دکتر در حکمت و فلسفه) شناخت و در سال ۱۹۳۵ میلادی از کالج واشنگتن و جفرسون بدرجهٔ دکترای حقوق نائل شد.
دکتر جردن در سال ۱۸۹۸ میلادی (۱۲۷۸ خورشیدی) به ایران آمد و یک سال بعد ریاست مدرسه را به عهده گرفت .در سال ۱۹۱۳ میلادی (۱۲۹۲ خورشیدی) با راهاندازی کلاسهای باقیمانده دوره دوازده ساله دبیرستان تکمیل گردید. در سال ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ خورشیدی) اولین ساختمان شبانهروزی که در آن زمان، مک کورمیک هال (Maccormick Hall) نامیده میشد و یک ساختمان دیگر پایان یافت.
به پاس خدمات فرهنگی وی در کالج البرز، دو مدال و نشان به او عطا کرد:
.
دکتر جردن، در سال ۱۳۱۹ هجری خورشیدی از ایران رفت.
دکتر جردن پس از بازگشت به آمریکا، در سال ۱۳۲۳ هجری خورشیدی، دوباره به ایران آمد و مورد استقبال شاگردان و مریدانش قرار گرفت. او ایران را وطن دوم خود می نامید و همواره از آن به نیکی یاد میکرد. وی در سال ۱۳۳۳ هجری خورشیدی، در ۸۱ سالگى در آمريكا در گذشت.
در سال ۱۳۲۶ هجری خورشیدی، مراسمی به یاد او و برای بزرگداشت او در تالار دبیرستان البرز برگزار شد و نیم تنه سنگی وی را که استاد ابوالحسن صدیقی تراشیده بود، در کنار در ورودی آن نصب کردند. این پیکره بعدا به کتابخانه دانشگاه صنعتی امیرکبیر منتقل گردید.
بزرگراه آفریقا در شمال تهران، در زمان رژیم گذشته، به یادبود وی خیابان جردن نام گرفته بود، نامی که هنوز هم بطور غیر رسمی کاربرد دارد.
کتابی به نام “روش دکتر جردن” به قلم شکرالله ناصر در دیماه ۱۳۲۳ در تهران منتشر شده که در آن به شیوه کار وی و اداره دبیرستان پرداخته است.
از خاطرات و کلمات دکتر جردن
· “من میلیونر هستم زیرا هزارها فرزند دارم که هر کدام برای من، برای ایران و برای دنیا میلیونها ارزش دارند.”
“بچهها مملكت شما سابقهٔ درخشانى داشته است. بازگشت به آن روزگار درخشش بستگى به همت و شجاعت و كوشش شما دارد. اميدوارم حرف من در گوش و قلب شما باشد و براى ملت و كشورتان مفيد واقع شويد.”
برای دروغ ده شاهی کفاره تعیین کرده بود.
اگر در جیب کسی سیگار پیدا میشد یک تومان جریمه داشت.
اگر از دانشآموزى سئوالى مىكرد و او بلد نبود، مىگفت: “كلّه به كار، كدو كنار.”
میگفت ” سیگار لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است!”
لوطى را در معنايى منفى ـ در مايهٔ الواط ـ به كار مىبرد و مىگفت: “غيرت، همت، زحمت، كار، كوشش: اينها به آدمآباد مىرسد. سستى، بىحالى، كارنكردن، بارى به هرجهت بودن به لوطىآباد مىرسد.”
منتشرشده در یادداشتهای پراکنده
دیدگاهتان را بنویسید:
من در کالگری کسی را دارم
شعری از: مجید نفیسی
من در کالگری* کسی را دارم
که به من فکر میکند
آنروز که در تهران از او جدا شدم
منتظر تولد فرزندش بود
ما شبها به حیاط میرفتیم
تا صدای گلولهها را بشنویم
و صبحها پشت درهای بسته
به صدای تکهتکه شدن خود گوش میدادیم
اکنون پارههای من در سراسر جهان پراکندهاند
و حتی در کالگری هم خانه کردهاند
در آنجا پوستینی پشمین میپوشم
و همراه با پسری ده ساله
که دیگر فارسی نمیداند
به تماشای خرسها و گوزنهای قطبی خواهم رفت
منتشرشده در شعر دیگران
دیدگاهتان را بنویسید:
اینجا ایران منست
با سپاس از دوست گرامیمان بهمن آزادی برای ارسال این ویدیوها
منتشرشده در ویدیو
دیدگاهتان را بنویسید:
نقد داستان آب زندگی اثر صادق هدایت
منتقد: آرش میرخانی
آب زندگی اثری از صادق هدایت میباشد. این داستان در مجموعه زنده به گور آمده که در سال ۱۳۰۹به چاپ رسیده و بعد از آن تاریخ بارها تجدید چاپ شده است. به نظر میرسد که داستان آب زندگی در سال ۱۳۰۸ توسط صادق هدایت نوشته شده است.
سبک نگارشی داستان آب زندگی مانند قصهی کودکان میباشد. شروع و پایان این داستان مانند تمامی قصههای کهن با یکی بود نبود شروع و با قصهی ما به سر رسید به پایان میرسد.
گفتوگوها و سبک نوشتن مانند قصهی کودکان میباشد اما در پس همین سبک نگارش چه پندهایی که نمیدهد و به گونهای در طول داستان فریاد بیدار باش سر میدهد برای ما کرها و کورها، اما صد افسوس که ما در نکبت غوطهور و برای حسینی کچلها و برای حسنی قوزیها مشغول بردگی میباشیم و گردن آنها روز به روز کلفت تر میشود و ما بیشتر در نکبت فرو میرویم.
از نکات جالب داستانهای صادق هدایت این است که نسبت به گذشت زمان پیام خود و درون مایهاش را نه تنها ازدست نمیدهد بلکه نسبت به اوضاع و احوال اجتماعی کنونی ایران داستانهای هدایت جلوهی بیشتری از خود نشان می دهد ودر داستان آب زندگی این مطلب مشهود میباشد. در این زمان حسنی قوزی و حسینی کچل برای مردم ایران ملموس تر شده است.
آب زندگی قصهی مردم ایران میباشد که در قالب دو کشور زرافشان و ماه تابان میباشد که در زر افشان فراوانی طلا میباشد و در ماه تابان مردم مشغول کشت و زار میباشند ولی در این دو سرزمین مردمش با اینکه دارای این همه ثروت میباشند ولی زندگی نکبتباری دارند.
حسنی قوزی در اینجا از کوری مردم استفاده کرده و خود را پیغمبر موعود اعلام میکند و در اینجا باز هدایت نگرش ضد دینی خود را ارائه میدهد ودین را تنها افیون برای چاپیدن مردم کور میبیند و در این زمان مردم ایران دقیقا درگیر این مساله میباشند که به وسیله دین از آنها سو استفاده میشود.«حسن قوزی همهی آنها را بدین وسیله (دین) رام و مطیع کرد و از این راه منافع هنگفتی عاید پولدارها و گردن کلفتهای آن جا شد.» «اربابی و آقایی نمی کنن مگه از دولت سر کوری و کری مردمونشون!» در اینجا کوری و کری به گونهای استعاره از جهالت و خرافه پرستی مردم میباشد.
حسینی کچل قبل از ورودش به سرزمین ماه تابان د و نفر را میبیند که به جرم شنوا کردن مردم به دار آویخته شدهاند به جرم اینکه میخواستند مردم را شنوا کنند.حسینی با استفاده از خرافات مردم به قدرت میرسد وی نیز مشغول چاپییدن مردم میشود.و بعد از به قدرت رسیدن «هم بگیر و ببند راه انداخت و به زور دوستاق و گزمه و قراول چنان چشم زهرهای از مردم گرفت که همه به ستوه آمدند. حسینی و اطرافیانش پولها را بالا میکشیدند و مردم با فقر و بدبختی زندگی میکردند.» حسینی وحسنی نمونهای از حکومت فعلی ایران میباشند. جای تعجب است که هدایت این داستان را چندین سال پیش نوشته ولی با اوضاع اکنون ایران بیشتر شباهت دارد.
احمدک در سرزمین همیشه باهار وارد می شود گویا هدایت سرزمین آرزوهای خود را به تصویر میکشد و آرزو میکرده سرزمین خود نیز آنگونه میبود. هدایت در توصیف سرزمین همیشه باهار اینگونه میگوید «تا چشم کار میکرد باغ و بوستان و سبزه و آبادی بود و مردمان سرزندهای که مشغول کشت و درو بودند دیده میشدند. یا ساز میزدند و تفریح میکردند. جانوران آن جا از آدم ها نمیترسیدند. آهو به آرامی چرا می کرد و خرگوش از دست آدمها علف میخورد،پرندهها روی شاخهی درختها آواز میخواندند. درختهای میوه از هر سو سر در هم کشیده بودند. در این جا طلا و نقره رو نمیپرستیم و آزادونه زندگی میکنیم.» و در مقابل توصیفی که از سرزمین ماه تابان میکند اینگونه می باشد «در آن جا نه کتاب بود نه روزنامه و نه ساز و نه آزادی. پرندهها از این سرزمین گریخته بودند و یک مشت مردم کر و لال در هم میلولیدند و زیر شلاق و چکمهی جلادان خودشان جان میکندند.» آقای هدایت در سرزمین ما کتا بها شدهاند کتاب دعا و حدیث روزنامه همه سانسورو توقیف شدهاند و ساز هم در سرزمین ما حرومه از آزادی هم فقط اسمشو شنیدیم.
عاقبت هر دو سرزمین با کمک احمدک و با استفاده از آب زندگی از آن نکبت نجات یافتند و به آزادی رسیدند. هدایت با یک جمله زیبا داستان را به پایان میرساند « همان طوری که آنها به مرادشان رسیدند شما هم به مرادتان برسید!» ولی ما به این پیام هدایت گوش ندادیم و هم چنان کور و کر باقی ماندهایم و عدهای مانند حسنی قوزی و حسینی کچل روز به روز گردن کلفتتر میشوند و ما بیشتر در نکبت غوطهور میشویم. به امید روزی که ما هم به مرادمان برسیم.
قصه ما به سر نرسیده
کلاغه به خونهاش نرسیده!
منتشرشده در نقد داستان
2 دیدگاه
مملکت داری یعنی این
دستخط امیرکبیر خطاب به ناصرالدین شاه

قربانت شوم
الساعه که در ایوان منزل با همشیرهی همایونی به شکستن لبهی نان مشغولیم، خبر رسید که شاهزاده موثقالدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول کردهبودم به توصیهی عمهی خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان راندهاید. فرستادم او را تحتالحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که ادارهی امور مملکت به توصیهی عمه و خاله نمیشود.
منتشرشده در مشاهیر جهان
دیدگاهتان را بنویسید:
حاضر جوابی برنارد شاو
نقل از سایت 3joke.com
روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:آقای شاو ! وقتی من شما را میبینم فکر میکنم در اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله ! من هم هر وقت شما را میبینم فکر میکنم عامل این قحطی شما هستید!
روزی نويسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسيد:«شما براي چی مینويسيد استاد؟» برنارد شاو جواب داد:«برای یک لقمه نان»نویسنده جوان برآشفت که:«متاسفم!برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!»وبرنارد شاو گفت:«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!»
منتشرشده در مشاهیر جهان
دیدگاهتان را بنویسید:
یادداشتهای شخصی ( در باره ی آوارگان هنر )
ابن بطوطه در سفرنامهی خود نقل میکند که وقتی درخنسای چین بوده است روزی به دعوت امیر زادهی چین با جمعی از مسلمانان مقیم آن دیار به سیر و گشتی بر روی رودخانهی بزرگ چین رفته بودند . سیاح مغربی مینویسد تعداد زیادی قایقهای مزین به نقوش رنگارنگ بر پهنای رود بزرگ گسترده بودند و سرنشینان به سوی
قایقهای یکدیگر نارنج و لیمو پرتاب میکردند ، و
گروهی از خنیا گران آوازهایی به زبانهای مختلف از جمله چینی و عربی و فارسی میخواندند . ابن بطوطه مینویسد در قایقی یک گروه ” مطربان ” شعری را به فارسی میخواندند که امیرزادهی چینی را سخت خوش آمد و فرمود که چند بارتکرار کنند چنان که او – ابن بطوطه – با آن که زبان فارسی نمیدانست از دهانشان فرا گرفت و در سفرنامهی خود ثبت کرد . او اضافه میکند که امیرزاده در پایان گشت رودخانه آن ” مطربان ” را شب نیز به کاخ امیر فراخواند که آنان درآن جا نیز آوازهای استثنایی و ” عجیب ” دیگری اجرا کردند و همگان را به شگفتی وا داشتند. شعری که ابن بطوطه از دهان آوازخوانهای ایرانی برگرفته و در سفرنامهاش آورده است به علت خطاهای نوشتاری در کلمات فارسی تا قرنها قابل خواندن نبود تا این که علامه محمد قزوینی راز آن را گشود و دانست بیت زیر از طیبات سعدی بوده است :
گروهی از خنیا گران آوازهایی به زبانهای مختلف از جمله چینی و عربی و فارسی میخواندند . ابن بطوطه مینویسد در قایقی یک گروه ” مطربان ” شعری را به فارسی میخواندند که امیرزادهی چینی را سخت خوش آمد و فرمود که چند بارتکرار کنند چنان که او – ابن بطوطه – با آن که زبان فارسی نمیدانست از دهانشان فرا گرفت و در سفرنامهی خود ثبت کرد . او اضافه میکند که امیرزاده در پایان گشت رودخانه آن ” مطربان ” را شب نیز به کاخ امیر فراخواند که آنان درآن جا نیز آوازهای استثنایی و ” عجیب ” دیگری اجرا کردند و همگان را به شگفتی وا داشتند. شعری که ابن بطوطه از دهان آوازخوانهای ایرانی برگرفته و در سفرنامهاش آورده است به علت خطاهای نوشتاری در کلمات فارسی تا قرنها قابل خواندن نبود تا این که علامه محمد قزوینی راز آن را گشود و دانست بیت زیر از طیبات سعدی بوده است :
تا دل به مهرت دادهام ، در بحر فکر افتادهام
چون در نمازاستادهام، گویی به محراب اندری
از زمان کشف آن علامهی بزرگ تمام توجه اهل تحقیق و از جمله آقای دکتر محمد علی موحد مترجم سفرنامه ( رحله ) معطوف به سعدی و ابراز شگفتی از شهرت عظیم او در چین در کوتاه مدتی پس از مرگ آن شاعر بزرگ بوده است . اما باید گفته شود که اولا دو بار حضور ابن بطوطه در شیراز میان زمان سعدی و حافظ و
توصیف دقیق او از مدفن سعدی که در آن روزگار تفرجگاه اهل شهر بوده است و خود سیاح عرب نیز روزی را در آن جا سپری کرده بود ، و ثانیا وجود چندین خانقاه و مدرسهی فارسی زبان در چین همان زمان ( به شهادت جوامع التواریخ رشیدی ) نباید موجب تعجب محققان از شهرت شاعر و نویسندهی بزرگی بوده باشد که حتی کاتبان عرب هم زمان او نیز که فارسی نمیدانسته اند آثار او را چون ورق زر میبردند ، مثل گلستان به خط یاقوت مستعصمی که به عبارتی دوازده سال پس از تکمیل گلستان کتابت شده بود و امیدواریم هرگز ( سابقی )
در کتابخانهی سلطنتی ( سابق ) نباشد !
باری ، شگفتی روایت ابن بطوطه را باید در جای دیگری و در اجرای آواز آن “مطربان” و قید آن صفت ” شگفت ” جستجو کرد که امیر زادهی چینی و سیاح مغربی را که هر دو فارسی نمی دانسته اند مسحور کرده بود .
اهل راستین موسیقی شعر را در حقیقت محملی برای آواز میدانند و خوانندگان بزرگ معمولا کلمات را گنگ و زیر لب ادا میکنند که شعر بر آواز غالب نشود ، و اگر چنین نبود ما از ترانهای ژاپنی که حتی یک کلمهی آن را نمیفهمیم چگونه لذت میبردیم ؟ . دقت در ابیات دیگر غزلی که ابن بطوطه فقط یک بیت آن را ثبت کرده است نشان میدهد که اساسا خود غزل سعدی هوشیارانه به مناسبت حضور آن گروه موسیقی در چین انتخاب شده بود ، شعری با عناصر چینی از شاعری نام آشنا در آن دیار :
نشنیدهام کاندر (ختن ) ، با صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن، سروی بدین خوش منظری
صورتگر زیبای ( چین )، گو صورت رویش ببین
یا صورتی بر کش چنین ، یا توبه ( صورتگری )
که اشارات ختن ، چین و صورتگری – که چین به آن شهره بوده است – این نکته را مسلم میدارد . به نظرمیرسد آن ” مطربان ” گروهی از حافظان گنج آوارهی ما بودهاند که به علت عدم ابزار نوشتاری لاجرم آن را سینه به سینه با خود حمل میکرده اند ، و تصویری که سیاح مغربی از آن قایقها با آن نقش و نگارهای بدیع و پرتاب گل و نارنج و لیمو توسط بلم نشینان ارائه میدهد همه نشان از یک جشنوارهی بزرگ در مهمترین
شهر آن روزگار شرق دور دارد .
سیاح عرب از چند و چون احوال آن ” مطربان ” عجم چیزی نمیگوید و روشن نیست که آنها چهگونه در آنجا بودهاند ، اما میدانیم که یک قرن بعد اگر موسیقیدان نامی عبدالقادر مراغی نیز از زندان تیمور لنگ نگریخته بود چون آن سه تن آشنایش به جرم تغنی سرش به باد رفته بود . پس آیا درستتر نیست که به رغم مترجم سفرنامهی ابن بطوطه ، سعدی بزرگ را از چنین اعتباری بی نیاز بدانیم و از شور و نوایی یاد کنیم که آن مطربان آوارهی ناشناس هفتدقرن پیش در امپراتوری چین به پا کرده بودند ، مردانی که طبق گزارش یک جهانگرد تونسی قدیمترین گروه ثبت شده از تاریخ تلخ آوارگی هنر موسیقی سرزمین ما بودهاند ، مردانی که یاد کردشان هم غرور میآفریند و هم غمی جانکاه .
اردیبهشت ۸۹ – محسن صبا
*
منتشرشده در یادداشتهای شخصی
دیدگاهتان را بنویسید:
مجموعه كامل ترين « بوف كور»
پنج سال است چاپ و انتشار كتب صادق هدايت درايران ممنوع است . به همين جهت تصميم گرفته شد كه كليه آثار اين نويسنده بزرگ ايران درخارج به فارسي چاپ شود.
خوشبختانه بنياد كتاب هاي سوخته ايران و انتشارات آزاد ايران به اين مهم پرداخته و تاكنون چهار مجموعه ارزشمند به اين ترتيب چاپ و منتشر شدهاند :
خوشبختانه بنياد كتاب هاي سوخته ايران و انتشارات آزاد ايران به اين مهم پرداخته و تاكنون چهار مجموعه ارزشمند به اين ترتيب چاپ و منتشر شدهاند :
۱- مجموعه داستان هاي كوتاه شامل ۴۲ داستان
۲- مجموعه طنز شامل حاجي آقا – ولنگاري – وغ وغ ساهاب – علويه خانم
۳- مجموعه پژوهش هاي صادق هدايت در فرهنگ عاميانه مردم ايران
۴- بوف كور
كتاب بوف كوري كه چاپ شده درنوع خود كاملاً بي نظيراست . اين كتاب مزايائي دارد كه شايان توجه اند :
۱– متن كامل بوف كور بدون سانسور ، تغيير يا تحريف در كتاب درج است .
۲- اولين بوف كور را صادق هدايت درسال ۱۳۱۵ درهندوستان با دست روي كاغذ مومي نوشت و توسط دستگاه استنسيل در ۵۰ نسخه تكثير كرد و آن ها براي دوستان و خويشاوندان فرستاد. نكته جالب توجه آنست كه دراولين صفحه اين كتاب با خط خود نوشته : طبع و فروش درايران ممنوع است . ۷۴ سال قبل صادق هدايت سيستم دولتي ايران نسبت به هنروادبيات را چنان منحط دانست كه نوشت شاهكار من بوف كور در چنين كشوري نبايد چاپ و منتشر شود . حالا هم ما همين جمله را تكرار ميكنيم و متذكر ميشويم با آنچه پاسداران فرهنگ و هنر دارند ميكنند . واقعاً بوف كور نبايد درايران منتشر شود !
۳- دراين كتاب دست نوشته صادق هدايت و حتي طرح روي جلد و پشت جلد كه ازخودش است آمده است و بعد تمام متن دست نوشته چاپ شده و درصفحه آخر تصوير معروف بوف او كه با يك خط مداوم كشيده آمده است . اين بخش ۱۳۳ صفحه به طور مستقل از كتاب است .
۴- بعد متن بوف كور به صورت چاپي آمده است كه خود ۹۶ صفحه مي باشد .
۵- بخش سوم كتاب شامل نقدها و نظرهائي است كه از زمان درگذشت صادق هدايت تاكنون حدود ۶۰سال درباره اين كتاب آمده است . دراين قسمت نمونه اي از سخنراني ها ، اظهارنظرها ، نوشته ها و گزيده اي از كتبي كه درباره بوف كور نوشته شده نقل شده اند . اين جا فقط تعريف ها و تمجيدها نقل نشده بلكه انتقادات نيز درج شده اند .
۶- بالاخره آخرين بخش اين مجموعه گزيده اي از شعرگونه هاي بوف كور آمده اند . شايد تمام بوف كور شعر است . شايد بعضي از قسمت ها شعرگونه اند . دراين بخش ازكتاب ۱۹ نمونه شعرگونه اي بوف كور انتخاب شده اند كه شايد زيباترين بخش از بوف كور است .
ما با ياري و مدد دوستان و همكاران درخارج و داخل كشور اين مجموعه بسيار ارزشمند را چاپ و منتشركرديم .
علاقمندان مي توانند با مراجعه به لينك زير
كتاب را تهيه فرمايند . به منظوراشاعه هرچه بيشتر فرهنگ و ادب ايران و زبان فارسي انتظار دارد اين اطلاعيه را براي دوستان و آشنايان بفرستيد .
لطفاً توجه داشته باشيد نمونه كتاب را مسافر بايد برايتان بياورد اگر با پست بفرستند احتمال اين كه گم شود بسيار زياد است !
منتشرشده در با هدایت از هدایت
۱ دیدگاه
قصهی مردی که لب نداشت
خوانش شعر قصهی مردی که لب نداشت از دفتر شعر در آستان سرودهی شاعر گرامی احمد شاملو،نقل از مجلهی گویا .
منتشرشده در ویدیو
دیدگاهتان را بنویسید:
شناسنامه
۳
ما را در یک شناسنامه دفن میکنند
من در شناسنامهی تو
خوانده میشوم
۵ نوامبر ٫۲۰۰۶ روزویل کالیفرنیا
۲
نامی دندانهدار
هویت شناسنامهام را
میجود
۴ نوامبر ٫۲۰۰۶ روزویل کالیفرنیا
۱
آنقدرشناسنامهام
که مرگ همهی کودکان کال
در تاریک ذهن صفحاتم
به ثبت رسیده است
۳نوامبر ٫۲۰۰۶ روزویل کالیفرنیا
منتشرشده در شعر شناسنامه
دیدگاهتان را بنویسید: