حرف‌های کتره‌ای

بخش چهارم

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در حرف‌های کتره‌ای | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یادداشت‌های شخصی (حافظ و مثلث عشق)

دوست خواننده‌ای در شماره‌ی گذشته توجه مرا به صفحاتی از مهر نیوز جلب کرده‌اند که مربوط به بزرگداشت حافظ بوده است و ظاهرأ در شهر کتاب شعبه‌ی مرکزی جمعی از نام‌های آشنا مطالبی را در باره‌ی حافظ گفته‌اند که این یادداشت به آن اختصاص دارد. ادامه‌ی خواندن
منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | ۱ دیدگاه

لقانطه اقبال

بخش دوم


ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در لقانطه‌ی اقبال | دیدگاه‌تان را بنویسید:

اشعار این شماره

شاعران این شماره: اکبر اکسیر، منصور خورشیدی، کروب رضایی، خیراله فرخی و حبیب شوکتی
_____________________

یک شعر از اکبر اکسیر

شرفنامه

از درياچه اروميه ننوشتيم ، خشك شد

خزر را ، درياي مازندران ، گرگان

كاسپين ، آبسكون نوشتيم

تقسيم بر پنج شد

حالا رسيده ايم به خليج فارس

لطفا به زبان انگليسي

به آنهايي كه عربي مي دانند بگوئيد :

اين آب ، نه خشك مي شود نه تقسيم

 !اين آب ، آب روي ماست


یک شعر از منصور خورشیدی

حضور ناگهان

فراسوی معناهای دور

کوهستان حس ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نگاهی به سینما

بخش نخست

نگاهی به “آرگو”

https://www.youtube.com/watch?v=w918Eh3fij0

فیلم سینمایی “آرگو”با بازی و کارگردانی “بن افلک” بروی پرده سینماهای جهان و آمریکا رفته است و بار دیگر اذهان عمومی جهان را به واقعه تسخیر ۴۴۴ روزه سفارت آمریکا و گروگان‌گیری پرسنل سیاسی سفارت برای مدت بیش از یک‌سال در تهران در سال ۱۹۷۹ جلب می‌کند. واقعه‌ای که بیشترین صدماتش متوجه کشور و مردم ایران طی سی سال گذشته شده است.  “آرگو” که به ظاهر نام فیلم و یا پروژه سازمان سیا است،  روایتی است از یک واقعه تاریخی و حقیقی از فرار ۶ نفر از پرسنل سفارت آمریکا که در زمان اشغال سفارت قادر به فرار از دری دیگر شده‌اند مخفیانه به منزل سفیر کانادا در تهران می‌روند و پناهنده و مخفی می‌شوند. سازمان‌های امنیتی آمریکا در صدد خارج کردن آنها از ایران انقلاب‌زده هستند و راه‌های مختلفی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهند. در این میان یک مامور سازمان سیای آمریکا بنام “تونی مندز” (بن افلک) با طرح و نقشه‌ای متفاوت موافقت ارگان‌های تصمیم‌گیری وقت آمریکا برای اجرای طرحش جلب می‌کند. او تصمیم می‌گیرد که با کمک  و هماهنگی با گروهی از دست اندر کاران سینما در قالب یک تهیه‌کننده سینمائی به ظاهر برای تهیه یک فیلم علمی –تخیلی بنام “آرگو”به تهران برود و مقدمات فرار دیپلمات‌های مخفی شده را از ایران بدهد. داستان واقعی است و قاعدتا چاشنی فیلم‌های ماجراجویانه و جاسوسی هالیوودی را هم با خود دارد. اینکه جزئیات این روایت در فیلم تا چه حدی به واقعیت نزدیک است، هنوز کسی به درستی نمی‌داند. از طرفی دولت آمریکا پس از مطرح شدن این موضوع از دولت کانادا بابت همکاری صمیمانه با آن‌ها در جریان این اتفاق تشکر کرده و از طرف دیگر ایران بعد از این اتفاق، ناگهان رابطه‌اش را با سفارت کانادا به حالت تعلیق در آورد که همه این مسائل دست به دست هم داد تا وقوع چنین اتفاق مهمی علناً تایید شود. صادق قطب‌زاده، وزیر امور خارجه وقت ایران نیز در طی اظهار نظری درباره این ماجرا که عینا در فیلم هم آمده است، عنوان کرده بود که :« ‌کانادا با این اقدام خود، قوانین بین‌المللی را که مدعی دفاع از آن هست و همچنین حق حاکمیت ملی ایران را نقض کرده است.»

https://www.youtube.com/watch?v=Me7_Kxni6cM&feature=related

به غیر از چند صحنه کوتاه که در آن کمی اغراق در نشان دادن شرایط انقلابی در ایران را دارد (مانند اعدام در کوچه و جسدی بالای دار در خیابان‌های تهران) باید اذعان داشت که اکثر پلان‌ها و صحنه‌پردازی‌ها و نمایش شور و حال و خشونت انقلابی و  حال و هوای ضد آمریکائی مردم در صحنه آن‌زمان خیلی بدور از واقعیت موجود نبوده و نیست. برای شخص خود من که در آن‌روزگار ۲۷ سالی داشتم و روزهای قبل از اشغال سفارت چند بار به آن محل رفته بودم و از نزدیک شاهد ماجرا بودم، بسیاری از صحنه‌های “آرگو” کاملا ملموس بود. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در نقد سینما | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با صدای شاملو

 

داستانی نه تازه

شامگاهان که رؤيت ِ دريا
نقش در نقش می‌نهفت کبود ،
داستانی نه تازه کرد به کار
رشته‌ای بست و رشته‌ای بگشود
رشته‌های ِ دگر بر آب ببرد .

وندر آن جايگه که فندق ِ پير
سايه در سايه بر زمين گسترد
چون بماند آب ِ جوی از رفتار
شاخه‌ای خشک کرد و برگی زرد
آمدش باد و ، با شتاب ببرد .

همچنين در گشاد و شمع افروخت
آن نگارين ِ چرب‌دست استاد
گوشمالی به چنگ داد و ، نشست
پس چراغی نهاد بر دم ِ باد
هرچه ، از ما به يک عتاب ببرد .

داستانی نه تازه کرد ، آری
آن ز يغمای ِ ما به ره شادان ؛
رفت و ديگر نه بر قفاش نگاه
وز خرابیّ ِ ماش آبادان
دلی از ما ، ولی خراب ببرد !

منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

صدای دفتر هنر ۳۱

طبق روال شماره‌های گذشته در هر شماره بخش‌های(TRAKS) مختلف صداهای دفتر هنر متعلق به دفاتری که به همراه CD آمده‌اند را در رسانه ارائه می‎کنیم.

با فشار روی tofiq 08-Trk008 می‌توانید به بخش سی‌ام صدای دفترهنر (شعرخوانی‌ی جمال صمدی “نگاه” آقاجواد قروه‌ای‌ی توفیق— موسیقی‌ی جواد بدیع‌زاده با شعر اجنه “‌ماشین مشدی ممدلی‌” ) از ضمیمه‌ی شماره‌ی بیستم ويژه‌ی توفیق گوش دهید.

منتشرشده در صدای دفتر هنر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

طاهباز و براهنی در اشعار نیما دست برده‌اند

تصویر نیما یوشیج و تنها فرزندش شراگیم

جواب شراگیم یوشیج به مقاله‌ی “مشکل زبان در شعر نیما”

در پاسخ به مقاله‌ی “مشکل زبان در شعر نیما” نوشته‌ی مجید نفیسی، شراگیم یوشیج تنها فرزند نیما متن زیر را برای‌مان ارسال داشتند که آن‌را در این‌جا نقل می‌کنیم. برای مطالعه‌ی مقاله‌ی مجید نفیسی می‌توانید به دو شماره‌ی پیشین رسانه مراجعه کنید.  

زمان انتشار: ۱۶:۴۰ – ۱۳۸۹/۷/۱۶ |نسخه چاپی امتیاز به این مطلب: ( ۰ )

گفت‌وگوی اختصاصی خبرآنلاین
پسر نیما یوشیج: طاهباز و براهنی در اشعار نیما دست برده‌اند
ادبیات – طاهباز دست‌خط نیما را نمی‌توانست بخواند با رضا براهنی، هر دو در شعر نیما دست بردند و جاهایی را که نمی‌توانستند بخوانند کلمه دیگری جایگزین کردند.

مریم آموسا: «شراگیم یوشیج» تنها بازمانده نیما یوشیج است که پیش از انقلاب اسلامی ایران در تلویزیون ملی به عنوان کارگردان فعالیت می‌کرد و در سال ۱۳۶۲ به همراه همسر و تنها دخترش راهی کشور آمریکا شد و سال‌هاست که در شهر واشنگتن زندگی می‌کند. او پیش از مهاجرت از ایران شخصا و به همراه سیروس طاهباز بر انتشار میراث نیما نظارت می‌کرد اما حالا می‌گوید پس از مهاجرتش به آمریکا، سیروس طاهباز برای انتشار اشعار و دست‌نوشته‌های نیما به دلیل اینکه قادر به خواندن دست خط نیما نبود به همراه رضا براهنی که با هم رفقاتی داشتند و همسایه بودند، جای کلماتی که از پس خواندنش بر نمی‌آمدند، کلمه جایگزین گذاشتند و به نوجوابعی در شعر نیما دست بردند…گفت‌وگوی خبرآنلاین با فرزند نیما را به همین بهانه و همچنین تلاش برای چاپ آثار صوتی از اشعار پدر شعر نوی ایران، بخوانید. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | ۱ دیدگاه

پادکست شعروفون

Sherophone Podcast: Mana Aghaee & Leila Farjami

در این شماره به معرفی‌ای مختصر ازمجله‌ی مجازی و صوتی‌ی پادکست شعروفون می‌پردازم.

این سایت که هر دو هفته به کوشش و تلاش پی‌گیر دو شاعره مهاجر ایرانی لیلا فرجامی مقیم امریکا و مانا آقایی که در سوئد زندگی می‌کند، منتشر می‌شود مجموعه‌ی شنیداری‌ی شعری‌ی ارزشمندی است که می‌تواند در آینده مرجع با ارزشی از اشعار شعرای ایرانی و غیرایرانی برای دوستاران شعر و دانش‌پژوهان ادبیات قرار گیرد. در پشتیبانی از این‌ کار شرافتمندانه‌ی ادبی کم‌ترین کاری که ما راهیان شعر و ادبیات می‌توانیم بکنیم این است که آن را در سایت‌های شخصی‌ی خود لینک کنیم و از آن با دوستان‌مان بگوییم. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دیدار با گیتی قویدل

——

ماه

بر ایوان شب

ایستاده بود و

نسیم

بر ماهوت تاج خروس‌ها ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دیدار با یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

اتاق آبی

بخش نخست

 

قسمت اول

ته باغ ما ، یك سر طویله بود . روی سر طویله یك اطاق بود ، آبی بود.
اسمش اطاق آبی بود (می‌گفتیم اطاق آبی) ، سر طویله از كف زمین پایین‌تر بود. آنقدر كه از دریچه بالای آخورها سر و گردن مال‌ها پیدا بود. راهرویی كه به اطاق آبی می‌رفت چند پله می‌خورد . اطاق آبی از صمیمیت حقیقت خاك دور نبود ، ما در این اطاق زندگی می‌كردیم. یك روز مادرم وارد اطاق آبی می‌شود. مار چنبرزده‌ای در طاقچه می‌بیند‌، می‌ترسد‌، آن هم چقدر. همان روز از اطاق آبی كوچ می‌كنیم ، به اطاقی می‌رویم در شمال خانه، اطاق پنجدری سفید، تا پایان در این اتاق می‌مانیم، و اطاق آبی تا پایان خالی می‌افتد.
در رساله Sang Hyang Kamahayanikan كه شرح ماهایانیسم جاوا است. به جای mordaها در جهات اصلی نگاه كن. “فقدان ترس” در شمال است. مادر حق داشت كه به شمال خانه كوچ كند. و باز می‌بینی “ترحم” در جنوب است. هیچ كس اطاق آبی را نكشت.
در بودیسم جای Lokapalaها را در جهات اصلی دیدم. رنگ آبی در جنوب بود. اطاق آبی هم در جنوب خانه ما بود. یك جا در هندوبیسم و یك جا در بودیسم. رنگ سپید را در شمال دیدم، اطاق پنجدری شمال خانه هم سپید بود. چه شباهت‌های دلپذیری، خانه ما نمونه كوچك كیهان بود، نقشه‌ای cosmogonique داشت. در سیستم كیهانی dogonهای آفریقا، جای حیوانات اهلی روی پلكان جنوبی است، طویله ما هم در جنوب بود. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در داستان | دیدگاه‌تان را بنویسید:

آهنگ شاد لری

منتشرشده در رقص و ترانه‌های ایرانی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عکس روز

دسترسی به این رستوران بسته به میزان آب دارد که هم با قایق و هم پیاده صورت می گیرد

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید:

.

منتشرشده در Uncategorized | دیدگاه‌تان را بنویسید:

 

منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌تان را بنویسید:

صورت‌نامه ۵

با شادباش‌های فراوان برای زادروز بیژن اسدی‌پور عزیز

 

شعر زیر به یاد حسن نزیه مبارزملی پارسا، از منوچهر برومند در درگدشت او
بذر غم
من  آن  پیرِ ديرم  که‌،  پنداشتم                   چو مهروطن  دردل‌، انباشتم
به کوی خرد پرچم افراشتم                       همه فرّگيتی‌، به سر‌ داشتم
براه ِوطن‌، رهرويی‌، بی‌گسست                  غروب وسحر صبح وهم چاشتم
به مهرآبه۱ مهرش چنان پای بست                که دشمن به  قهرآبه ۲واداشتم
اگر نفس روکرد‌، زی ريمنی                     لُگامش‌، زکج راهه‌، برگاشتم
زدودم‌، زدل‌، نقش ِهر دلبری                     به جز،نقش ِايران که‌، بنگاشتم
ببینم کنون گاوپایان که دی                         به باغ امل بذر غم کاشتم
دمی بود‌، و‌، بگذشت٬‌ و دل گفتمی               شود‌، گاه ِشادی‌، که‌، انگاشتم
جهان گشت و گردون گردن‌فراز                 فرار آمد از داد و بگذاشتم
                                                                             پاريس۱۹سپتامبر۲۰۱۲

۱مهرآبه=پرستشگاه مهر،جايگاه مهر
۲قهرآبه=جايگاه قهر،خشم وخشونت
۳امل=آرزو                             
              
                                                            
منتشرشده در صورت‌نامه | دیدگاه‌تان را بنویسید: