یادداشت‌های شخصی (حافظ و مثلث عشق)

دوست خواننده‌ای در شماره‌ی گذشته توجه مرا به صفحاتی از مهر نیوز جلب کرده‌اند که مربوط به بزرگداشت حافظ بوده است و ظاهرأ در شهر کتاب شعبه‌ی مرکزی جمعی از نام‌های آشنا مطالبی را در باره‌ی حافظ گفته‌اند که این یادداشت به آن اختصاص دارد.
*
گمان می‌کنم این ارتباط حافظ با جهان ملک خاتون را ایرج پزشکزاد در یک کتاب طنز همه‌گیر کرد و شهرتی الکی برای این شاهزاده خانم اینجو فراهم آورد. دیوانی هم از این خاتون اینجو در دست است که خودش منسوب نزدیک و شوهرش ندیم شاه شیخ ابواسحاق اینجو بوده است ولی بخشی از روزگار خود را به خانه‌نشینی در دوران امیرمبارزالدین قاتل عمو و براندازنده‌ی حکومت اینجوها به سر برد. او غزل‌های فراوانی سرود که مثل اغلب شاعره‌های قدیم معشوق در آن‌ها از جنس مونث است و مقایسه‌ی او با حافظ البته به شوخی شبیه‌تر است و اگر کسی باور ندارد همان یک غزل یوسف گمگشته باز آید به کنعان آبکی‌ی او را تا آخر بخواند و من عندی مصراع اول غزل عالی‌ی حافظ را از جهان ملک نداند. اگر آقای محمدعلی سپانلو که در جشن بزرگداشت حافظ با بهره‌گیری از افاضات خانم پروین دولت آبادی گفته‌اند کلمه‌ی “‌جهان‌” در شعر حافظ در بسیاری از جاها به جهان ملک خاتون اشاره دارد دنبال شاهدی هم می‌گردند بنده با دو بیت زیر زحمت ایشان را کم می‌کنم:
مجو درستی‌ی عهد از ” جهان ” سست نهاد
که این ” عجوزه ” عروس هزار داماد است
و
“جهان ” پیر است و بی بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
و اگر دنبال سابقه‌ی دورتری از این خاتون خاندان اینجو می‌گردند به سابقه‌ی او و شوهرش امین‌الدین جهرمی و روابط آن دو با عبید زاکانی اشاره می‌کنم : ” آورده‌اند که در عهد مولانا عبید زنی بود جهان خاتون نام بسیار ظریف و حریف و با وی مناظره و مشاعره می‌نمود. خواجه امین‌الدین وزیر ابواسحاق او را به زنی خواست و او بعد از ناز و عشوه‌های زیاد تن به زناشویی درداد. مولانا عبید در آن ازدواج این قطعه بساخت و بی‌محابا بخواند:
وزیرا “جهان” قحبه‌ی بی‌وفاست
ترا از چنین قحبه‌ای ننگ نیست؟
برو کس فراخی دگر را بخواه
خدای “جهان” را جهان تنگ نیست”.
( تاریخ عصر حافظ / غنی / ۱۶۶ )
روزگاری دراز من دیوان جهان ملک را در جستجوی شواهد دیگری برای کاربرد های خاص حافظ زیر و رو می‌کردم و چیزی نیافتم. البته چاپ فله‌ای و دور از آداب و کار نابلدانه‌ی او هم مزید بر علت بوده است.
برای این که چیزی را کم و کسر نگذاشته باشم باید یادآور شوم که یکبار بیژن الهی – که یادش همیشه با من است – به من گفت کلمه‌ی ” وصله ” را به مفهوم ” پاسی از شب ” که حافظ به کار برده است دردیوان جهان ملک خاتون هم دیده بوده است ولی موضعش را به یاد نمی‌آورد.
اما سوای این، گفته‌ی سپانلو در باره‌ی ارتباط سه گانه‌ی حافظ و جهانملک و شوهرش دیگر از آن حرف‌هاست. یک زمانی این حرف‌ها را در باره‌ی مهستی گنجه‌ای هم می‌زدند چون او یکی از سه بزرگترین رباعی‌سرای تاریخ شعر فارسی و تنها شاعره‌ی زن دوران کلاسیک بوده است که شعر زنانه گفته است و در دیوانش رباعی‌های اروتیک زیادی دیده می‌شود که موجب شده بود به او نسبت‎های آنگونه بدهند. اما جهانملک به دلیل نسبت با شاه شیخ ابواسحق که دربارش محل نشست و برخاست شاعران مختلف بود حتی اگر از حافظ هم چیزی نشنیده بود بالاخره یک چیزهایی از سلمان ساوجی و کمال خجندی و خواجوی کرمانی و همان عبید یاد می‌گرفت. شوهر او امین الدین جهرمی هم که جز همنشینی با شاه خوشگذران اینجو کار دیگری نمی کرد. دولتشاه سمرقندی نقل می‌کند که یک روز امین‌الدین به شاه گفت بیا به بام قصر به تماشای بهار و شکوفه‌ها برویم. هر دواحتمالا مست بودند و شاه ابواسحق چشمش به دریای لشکری افتاد که در بیرون شهر موج می‌زد. شاه پرسید که این‌ها کیستند؟ و امین‌الدین گفت لشکر محمد مظفر است. شاه گفت عجب ابلهی‌ست این مرد که در چنین نوبهاری خود و ما را از عیش و شادخواری دور می‌گرداند. طولی نکشید که همان محمد مظفر شاه شیخ ابواسحاق را از بالای همان قصر به پایین انداخت و اسباب افسردگی‌ی خواجه را که از امیر مبارز‌الدین بیزار بود فراهم آورد.
این که سپانلو می‌گوید جهان ملک “می‌توانسته یک زندگی در حد شاهزادگان امروز فرانسه داشته باشد” لابد مقصودش دیروز و عصر قبل از انقلاب کبیر فرانسه بوده است، و یا این که همسر سارکوزی را می‌گفته است و خلاصه این که به نظر می‌رسد جو شاعر” رگبارها ” را گرفته بوده است.
اما این که می‌گوید در دیوان حافظ اشارات زیادی به وزیر شیراز و همسرش شده کاش یک مثال هم می‌زد. حافظ اشارات زیادی در باره‌ی خواجه جلال‌الدین تورانشاه، چند باری خواجه قوام‌الدین صاحب عیار و حاجی قوام وزیر مالیه‌ی شاه شیخ کرده است، اما اگر چشم شما و یا خانم دولت‌آبادی به این بیت افتاده است:
دگر بقیه‌ی ابدال شیخ امین‌الدین که یمن همت او کارهای بسته گشاد این امین‌الدین عارف بسیار مشهور کازرونی بوده است که ابن بطوطه هم در سفرنامه‌ی خود از او یاد کرده است.
*
می‌خواستم یکی دو خط هم در باره‌ی دو تا از سه قله‌ی دست نیافتنی‌ی خسرو سینایی و علاقه‌ی او به نحوه‌ی دوربین فدریکو فلینی بنویسم که دیدم او در پایان سخنرانی‌اش گفته در تمام زندگی” کوشیدم تا ظاهرا تفکر و منشی عاقلانه داشته باشم اما غالبا حافظ با من کاری کرد که نه فقط ساعت‌ها و روزها بلکه سال‌ها حیرت زده ماندم “.
*
اما جناب خرمشاهی فرموده‌اند: ” من در بسیاری از شئون زندگی از حافظ رتبعیت کرده‌ام.”
حافظ می‌فرماید:
درین بازار اگر سودی‌ست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
خواجه از بی‌نیازی می‌گوید که یکی از ارکان فلسفه‌ی اوست. ایشان حتما می‌دانند که کلمه‌ی ” خرسند ” به معنی‌ی ” قانع ”  و شاکر ، و ” خرسندی ” قناعت. چنان که در تذکره اولیا آمده است: ” مروت خرسندی، به از مروت دادن”
*
——————-

مهر ۱۳۹۱

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یادداشت‌های شخصی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

One Response to یادداشت‌های شخصی (حافظ و مثلث عشق)

نظرتان را ابراز کنید