حرف‌های کتره‌ای

لوگو 30
ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در حرف‌های کتره‌ای | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یادداشت‌های شخصی (‌ قانون اسلام در توحش مغول )

یکم ژانویه 2014
…………………………………….محسن صبا

این متن فقط مناسب بزرگسالان است!
اولجاتیو پادشاه سلسله‌ی هلاکوییان که در تاریخ به ایلخانان معروف هستند با قبول دین تشیع نام خود را به سلطان محمد خدابنده تغییر داد. وقتی به بستر مرگ افتاد وزیرالوزراء خود امیر چوپان را به تربیت پسر نوجوان خود سوگند داد و به او سپرد. اولجایتو آنقدر این وزیر خود را دوست می‌داشت که دختر خود را به او داد و حتی وقتی این دختر بی‌هنگام از دنیا رفت دختر دیگر سیزده ساله‌ی خود ساتی بیگ را به عقد او در آورد, دختری که بنا بود در آینده به علت قحطی‌الرجال مغول مدتی به مقام ایلخانی برسد.
اما پسر اولجایتو , ابوسعید که هنوز موی محاسنش نروییده بود به گفته‌ی ابن بطوطه که او را همانروزها در بغداد پایتخت ایلخانان دیده بود یکی از زیباترین جوانانی بوده که سیاح مغربی تا آن روز دیده بود. امور جاری‌ی مملکت در دست امیر چوپان و پسرانش بود, و شاه جوان که این وزیر را پدر صدا می‌کرد فعلا با آموخته‌های ایرانی‌اش خوش بود, شعر می‌گفت و عود می‌نواخت. چندین بار دختر زیبا و دلفریب امیر چوپان وزیر, “بغداد خاتون” را دیده بود و سخت عاشق او شده بود. ساز می‌زد و برای آن دختر شعر می‌گفت: ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

لقانطه‌ی اقبال

لوگوی 2014-1-1

ص102 پایین

ص103
ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در لقانطه‌ی اقبال | دیدگاه‌تان را بنویسید:

صورت‌نامه

شماره‎ی سی‌ و پنجم
فرانس کافکا35

منتشرشده در صورت‌نامه | دیدگاه‌تان را بنویسید:

اشعار این شماره

شاعران این شماره: ناهید عرجونی، حامد ابراهیم‌پور، اکبر اکسیر، منصور خورشیدی، حبیب شوکتی، خیراله فرخی و اصغر واقدی
___________________

ناهید عرجونی2
یک شعر: از ناهید عرجونی

…………………..لا دیزگل…….از: صورت‌کتاب شخصی‎ی شاعر

شناسنامه‌ات
غمگین‌ترین کتاب مقدس من شد
آن روز
که صفحه‌ی آخرش را
کسی نوشت
که گریه نمی‌کرد!

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | ۱ دیدگاه

«خارج از خط»

محمود راجی.
………………………….محمود راجی

خارج از خط محمود راجی

 «خارج از خط»
نشر «نشانه» مهر ۹۲

در طلب

اول پيغام می‌فرستد، دو کلمهعکسی می‌خواهد از يخچال‌های بيرون شهر، از کوچه‌های تودرتوی کودکیاکنون که فرسنگ‌ها دور شد يا فرسنگ‌ها پرتم کرد، پيغام می‌دهد که ريه‌اش هوای خاصی طلب ‌می‌کند. هوای تاريخش را می‌خواهد. هوای کوچه‌هايی که بوی دهان کودک تازه سير شده از پستان مادر را بدهد. هوای نصيحت‌های آمرانه و بکن نکن‌های ارزان کودکیفکر می‌کنم چه چيزی بايد برايش بفرستم تا خواسته‌اش را برآورده کند. با آن که مردد هستم، ولی دوباره دارم فريبش را می‌خورم. به خودم می‌گويم امکان ندارد دلتنگ اين چيزها شود. او اکنون قاطی شده است با تمام آن چه که هرچند تمام زندگی نيست، ولی بی‌معنائی، نامفهومی و بی‌کرانگی هستی را يک جا در خويش نهفته دارد. عشق و هستی و مرگ را به طور غريزی با خود به همراه دارد

تا آن که صبح خيلی زود يک روز پائيزی که از کوچه‌ای می‌گذرم، لنگ لنگان از مقابلم ظاهر می‌شود. چشم‌هايش طوری غریب بيش از حد باز است. توی کوچه‌ی مه گرفته دنبال کوچه‌ای می‌گردد که روبرويش يک مدرسه و در انتهايش يک جنگل و یک مسجد. نشانی را که می‌دهد برای من هم آشناست. آن کوچه‌ی قديمی را، با جنگل و مسجدی در انتها می توانم مجسم کنم. نمی‌دانم کدام طرف ايستاده و يادم نمی‌آيد آن کوچه، کدام طرف منست. آن طرف بزرگراه قرار دارد، يا اين طرف؟ جهتش را با جهتی که ايستاده‌ام، نمی توانم مطابقت دهم. به چهره‌اش نگاه می‌کنميک طورهائی از قديمی‌های خود را در وی می‌بينم. بعد از آن گریز نابهنگام، بعد ار این همه دوری طولانی.

آرام آرام به من نزديک مي‌شود. جثه‌ی کوچکی دارد، ولی قادر است خود را در تمام من پخش کند و بر من چیره شود. با آن که کوچکتر از من است، مرا از تنگناهای گذشته‌های سنگ شده و از باريکه‌های آبی ترک برداشته شده، از خشکسالی و بی‌آبی هزار ساله و از میان درختان خشک شده و باغ‌های پائيز زده عبور می‌دهد. ورای همه‌ی کوچه‌ها و خانه‌ها و يادها و کوره‌راه‌ها به دامنه‌های خاکی کوه‌های بلند می‌رسيم. به زحمت از شن‌های روان که با جابه‌جائی خويش از پيشروی قدم‌های ما می‌کاهد، بالا می‌رويم. می‌مانم تا به تمامی، فراخی چشم‌انداز خويش را وسعت دهم.

درمن پخش می‌شود. هم در من است و هم در مقابلم می‌نشيند و به من خيره می‌شود. نمی‌دانم در گذشته‌ام يا در آينده. چون حال را حال ديگري‌ست، نهفته و محصور در حد روز و شب. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در داستان | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عبور از آخرین روزهای پاییز

کیوان اصلاح‌پذیر - منصور خورشیدی
 …………..منصور خورشیدی…………………….کیوان اصلاح‌پذیر 

نگاهی به شعر ” عبور از آخرین روزهای پاییز “
سروده ” منصور خورشیدی “

نگاه : کیوان اصلاح‌پذیر
————————————————

هواهای ناگهان
میان ساقه‌های جوان که می‌افتد
بادهای رمنده از همه سو
تکثیر می‌شود

ترازنامه‌ی تمام روزهای رفته
عظیم‌تر از مصوت بلند
نبض تمام الفبا را در الفت نگاه
به پندار پرنده می‌سپارد
با عزت عمیق‌ترینِ عشق

آخرین روزهای این فصل
ساده‌ترین تبلور باران
به ضیافت زمستان می‌رود
با فرود بی‌تاب آسمان
پشت تپه‌های جوان
——————————-
سه بند بودن شعر به فصل برمی‌گردد که سه ماه دارد . ماه آخر که به زمستان متصل می‌شود در بند آخر به وضوح ذکر شده است ( آخرین روزهای این فصل … به ضیافت زمستان می‌رود ) و در بند اول نیز ظهور نخستین بادهای پاییزی در قالب ( هواهای ناگهان ) آمده است.
بند اول: ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در نقد شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دیدار با آذر خواجوی

و آفتاب نمی‌دانست

و آفتاب نمی‌دانست

 بر کشاکش این موج…

به جز حُباب نشان از کلاهداری نیست

که برکشاکشِ این موج اعتباری نیست

هنوز نقره‌ی مهتاب می‌چکد بر آب

مگر طلیعه‌ی خور را طلایه‌داری نیست؟!

به دشت، زمزمه‌ی شادِ جویباری نه

به کوچه‌باغ، شب‌آوای ره‌گذاری نیست

تو ابرِ بی‌هنر تنگ‎دست پاییزی

به سینه‌ریزِ تو الماسِ آبشاری نیست

به بزمِ خاک‎نشینانِ سایه‌ی خورشید

چراغِ سوخته را آذر، اعتباری نیست!

منتشرشده در دیدار با یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با صدای مجید نفیسی

نقل از پرتره: با مجید نفیسی، شاعر و پژوهشگر

)

 

منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

مرگ بیژن جزنی

به روایت عکس‎های آزاده اخلاقی

آزاده اخلاقی

به روایت یک شاهد عینی ” صحنه‌ مرگ‌ تراژیک ایرانی

«به روایت یک شاهد عینی» مجموعه‌ی عکسی است از صحنه‌های بازسازی‌شده مربوط به مرگ‌های تراژیک تاریخ معاصر ایران. از اعدام جهانگیرخان صوراسرافیل و واقعه‌ی ۱۶ آذر گرفته تا صحنه‌ی تصادف فروغ فرخزاد و مرگ علی شریعتی. آزاده اخلاقی،

آزاده اخلاقی، ایده‌پرداز و کارگردانِ این مجموعه‌ی ۱۷ عکسی می‌گوید: «امروز آرمان‌گرایی سوژه‌ی تمسخر خیلی‌ها شده است، مردم کسانی را که اهداف بلند و دور از دسترس دارند دست می‌اندازند. برای من ولی کسانی که می‌جنگند و برای آرمانی جانشان را فدا می‌کنند بسیار محترمند. هدفم زنده کردن یاد کسانی بود که ستایش می‌کنم.»

«به روایت یک شاهد عینی» یکی از عظیم‌ترین پروژه‌های عکاسی‌ای است که در چند سال گذشته در ایران انجام شده است: پروژه‌ی سه‌ساله‌ ای که شامل تحقیق فراوان هم بوده، ثبت هفده فریم است که اجرای بسیار خوب و دقیق و پُر از جزئیاتی هم دارند. در اجرای این عکس‌ها گروه بزرگی به خانم اخلاقی یاری رسانده‌اند؛ از جمله ساسان توکلی‌فارسانی (عکاس و مجری جلوه‌های بصری) و ژیلا مهرجویی (طراح صحنه و لباس). ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در هفده مرگ تاریخ معاصر ایران به روایت عکسهای آزاده اخلاقی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

بیست عکس مشهور و عکاسان آن

شماره‌ی پایانی
1-19

pic 20

pic 20-1

منتشرشده در عکس‌های مشهور و عکاسان آن | دیدگاه‌تان را بنویسید:

بختیاری‌ها و فصل بهار

منتشرشده در رقص و ترانه‌های ایرانی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عکس روز

آی درد آی درد

وجود تو در من

تنعمی‌ست. . . .

دختر و پسر جوان

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید:

I

منتشرشده در Uncategorized | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یکم ژانویه 2014

 

منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌تان را بنویسید:

می‌گویند

شماره‌ی بیست و ششم
شماره‌ی 26

منتشرشده در می‌گویند | دیدگاه‌تان را بنویسید: