- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل______________________..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________
.. **************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
..«الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. ..
..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________
______________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 10670
-
حرفهای کترهای
منتشرشده در حرفهای کترهای
دیدگاهتان را بنویسید:
یادداشتهای شخصی ( قانون اسلام در توحش مغول )
این متن فقط مناسب بزرگسالان است!
اولجاتیو پادشاه سلسلهی هلاکوییان که در تاریخ به ایلخانان معروف هستند با قبول دین تشیع نام خود را به سلطان محمد خدابنده تغییر داد. وقتی به بستر مرگ افتاد وزیرالوزراء خود امیر چوپان را به تربیت پسر نوجوان خود سوگند داد و به او سپرد. اولجایتو آنقدر این وزیر خود را دوست میداشت که دختر خود را به او داد و حتی وقتی این دختر بیهنگام از دنیا رفت دختر دیگر سیزده سالهی خود ساتی بیگ را به عقد او در آورد, دختری که بنا بود در آینده به علت قحطیالرجال مغول مدتی به مقام ایلخانی برسد.
اما پسر اولجایتو , ابوسعید که هنوز موی محاسنش نروییده بود به گفتهی ابن بطوطه که او را همانروزها در بغداد پایتخت ایلخانان دیده بود یکی از زیباترین جوانانی بوده که سیاح مغربی تا آن روز دیده بود. امور جاریی مملکت در دست امیر چوپان و پسرانش بود, و شاه جوان که این وزیر را پدر صدا میکرد فعلا با آموختههای ایرانیاش خوش بود, شعر میگفت و عود مینواخت. چندین بار دختر زیبا و دلفریب امیر چوپان وزیر, “بغداد خاتون” را دیده بود و سخت عاشق او شده بود. ساز میزد و برای آن دختر شعر میگفت: ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشتهای شخصی
دیدگاهتان را بنویسید:
اشعار این شماره
شاعران این شماره: ناهید عرجونی، حامد ابراهیمپور، اکبر اکسیر، منصور خورشیدی، حبیب شوکتی، خیراله فرخی و اصغر واقدی
___________________

یک شعر: از ناهید عرجونی
…………………..لا دیزگل…….از: صورتکتاب شخصیی شاعر
شناسنامهات
غمگینترین کتاب مقدس من شد
آن روز
که صفحهی آخرش را
کسی نوشت
که گریه نمیکرد!
منتشرشده در اشعار این شماره
۱ دیدگاه
«خارج از خط»
«خارج از خط»
نشر «نشانه» مهر ۹۲
در طلب
اول پيغام میفرستد، دو کلمه… عکسی میخواهد از يخچالهای بيرون شهر، از کوچههای تودرتوی کودکی… اکنون که فرسنگها دور شد يا فرسنگها پرتم کرد، پيغام میدهد که ريهاش هوای خاصی طلب میکند. هوای تاريخش را میخواهد. هوای کوچههايی که بوی دهان کودک تازه سير شده از پستان مادر را بدهد. هوای نصيحتهای آمرانه و بکن نکنهای ارزان کودکی… فکر میکنم چه چيزی بايد برايش بفرستم تا خواستهاش را برآورده کند. با آن که مردد هستم، ولی دوباره دارم فريبش را میخورم. به خودم میگويم امکان ندارد دلتنگ اين چيزها شود. او اکنون قاطی شده است با تمام آن چه که هرچند تمام زندگی نيست، ولی بیمعنائی، نامفهومی و بیکرانگی هستی را يک جا در خويش نهفته دارد. عشق و هستی و مرگ را به طور غريزی با خود به همراه دارد…
تا آن که صبح خيلی زود يک روز پائيزی که از کوچهای میگذرم، لنگ لنگان از مقابلم ظاهر میشود. چشمهايش طوری غریب بيش از حد باز است. توی کوچهی مه گرفته دنبال کوچهای میگردد که روبرويش يک مدرسه و در انتهايش يک جنگل و یک مسجد. نشانی را که میدهد برای من هم آشناست. آن کوچهی قديمی را، با جنگل و مسجدی در انتها می توانم مجسم کنم. نمیدانم کدام طرف ايستاده و يادم نمیآيد آن کوچه، کدام طرف منست. آن طرف بزرگراه قرار دارد، يا اين طرف؟ جهتش را با جهتی که ايستادهام، نمی توانم مطابقت دهم. به چهرهاش نگاه میکنم… يک طورهائی از قديمیهای خود را در وی میبينم. بعد از آن گریز نابهنگام، بعد ار این همه دوری طولانی.
آرام آرام به من نزديک ميشود. جثهی کوچکی دارد، ولی قادر است خود را در تمام من پخش کند و بر من چیره شود. با آن که کوچکتر از من است، مرا از تنگناهای گذشتههای سنگ شده و از باريکههای آبی ترک برداشته شده، از خشکسالی و بیآبی هزار ساله و از میان درختان خشک شده و باغهای پائيز زده عبور میدهد. ورای همهی کوچهها و خانهها و يادها و کورهراهها به دامنههای خاکی کوههای بلند میرسيم. به زحمت از شنهای روان که با جابهجائی خويش از پيشروی قدمهای ما میکاهد، بالا میرويم. میمانم تا به تمامی، فراخی چشمانداز خويش را وسعت دهم.
درمن پخش میشود. هم در من است و هم در مقابلم مینشيند و به من خيره میشود. نمیدانم در گذشتهام يا در آينده. چون حال را حال ديگريست، نهفته و محصور در حد روز و شب. ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان
دیدگاهتان را بنویسید:
عبور از آخرین روزهای پاییز
…………..منصور خورشیدی…………………….کیوان اصلاحپذیر
نگاهی به شعر ” عبور از آخرین روزهای پاییز “
سروده ” منصور خورشیدی “
نگاه : کیوان اصلاحپذیر
————————————————
هواهای ناگهان
میان ساقههای جوان که میافتد
بادهای رمنده از همه سو
تکثیر میشود
ترازنامهی تمام روزهای رفته
عظیمتر از مصوت بلند
نبض تمام الفبا را در الفت نگاه
به پندار پرنده میسپارد
با عزت عمیقترینِ عشق
آخرین روزهای این فصل
سادهترین تبلور باران
به ضیافت زمستان میرود
با فرود بیتاب آسمان
پشت تپههای جوان
——————————-
سه بند بودن شعر به فصل برمیگردد که سه ماه دارد . ماه آخر که به زمستان متصل میشود در بند آخر به وضوح ذکر شده است ( آخرین روزهای این فصل … به ضیافت زمستان میرود ) و در بند اول نیز ظهور نخستین بادهای پاییزی در قالب ( هواهای ناگهان ) آمده است.
بند اول: ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
دیدار با آذر خواجوی
و آفتاب نمیدانست
بر کشاکش این موج…
به جز حُباب نشان از کلاهداری نیست
که برکشاکشِ این موج اعتباری نیست
هنوز نقرهی مهتاب میچکد بر آب
مگر طلیعهی خور را طلایهداری نیست؟!
به دشت، زمزمهی شادِ جویباری نه
به کوچهباغ، شبآوای رهگذاری نیست
تو ابرِ بیهنر تنگدست پاییزی
به سینهریزِ تو الماسِ آبشاری نیست
به بزمِ خاکنشینانِ سایهی خورشید
چراغِ سوخته را آذر، اعتباری نیست!
منتشرشده در دیدار با یک شاعر
دیدگاهتان را بنویسید:
با صدای مجید نفیسی
نقل از پرتره: با مجید نفیسی، شاعر و پژوهشگر
)
منتشرشده در با صدای شاعر
دیدگاهتان را بنویسید:
مرگ بیژن جزنی
به روایت عکسهای آزاده اخلاقی
به روایت یک شاهد عینی ” صحنه مرگ تراژیک ایرانی