می‌گویند

شماره‌ی 37

شماره‌ی 2- 37

منتشرشده در می‌گویند | دیدگاه‌تان را بنویسید:

حرف‌های کتره‌ای

لوگو 40

حرف های کتره‌ای40.

منتشرشده در حرف‌های کتره‌ای | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یادداشت‌های شخصی (همگی یاور!)

16جون 2014

رضا شاه یک روز به بازدید پادگانی رفته بود و دیده بود تنها دایره‌ی مستحق تشویق وترفیع آن جا قسمت پذیرایی‌ی آن بوده است که شامل آبدارخانه و رستوران مخصوص افسران واجزاء آن می‌شده. از فرمانده‌ی پادگان سراغ مسئول آن بخش را می‌گیرد و دستور می‌دهد او را به حضورش فرا خوانند. چند لحظه بعد درجه دار میان سال کوچک اندامی با رنگ پریده حاضر می‌شود و در برابر شاه خبردار و ترس‌خورده می‌ایستد. رضا شاه اول سوالاتی درباره‌ی سابقه و وضع زندگی‌ی او می‌پرسد و پس از شنیدن و مدتی فکر به فرمانده‌ی پادگان امر می‌کند که تمام پرسنل حاضر شوند و در حضور آن‌ها به آبدارخانه‌چی که در تمام عمر وظیفه‌ی خود را همان‌جور انجام داده بود درجه‌ی ” یاور “ی اعطا می‌کند که در تقسیمات بعدی‌ی لشکری تبدیل به عنوان سرگرد شد که درجه‌ی آغاز افسری‌ی ارشد است. (بعد از سروان که آخرین درجه‌ی افسری جزء است). حالا تصور کنید یک درجه دار که نهایتا می‌توانسته استوار باشد با یک ترفیع شاهانه با پرش از تمام مراحل افسری‌ی جزء با فرمانده‌ی پادگان هم‌درجه شده, و فی‌المثل اگر او با یک سینی‌ی چای به اتاق جانشین فرمانده و یا هر افسر دیگر آن پادگان وارد می‌شد اول یکی باید خبردار می‌داد تا جمع افسران بلند شوند و به حالت خبردار سلام نظامی دهند, و بعد جناب سرگرد سینی به دست اول ” آزاد ” می‌داد و بعد استکان‌های چای آن‌ها را با قندان مربوطه جلوشان می‌گذاشت. طولی نکشید که اوضاع پادگان به هم ریخت و فرمانده‌ی پادگان مجبور شد مراتب را به اطلاع فرماندهان بالا دست برساند و نهایتا یکی ازامرای ارتش ماجرا را به عرض شاه رساند و منتظر راه حل ملوکانه شد. رضا شاه گفت به تمام افسران آن پادگان دستور دهید در مراسم صبحگاهی ی روز بعد حاضر باشند و او خود در آن جا تکلیف را روشن می‌کند. فردا صبح همه حاضر بودند که شاه وارد شد و پس از مراسم درود و سپاس و غیره رضا شاه بدون هیچ مقدمه رو به افسران گفت: شما اگر فکر کرده‌اید من نظرم را عوض می‌کنم اشتباه می‌کنید, اما چون نمی‌خواهم نظم ارتش به هم بریزد از همین لحظه به همه‌ی شما درجه‌ی ” یاوری ” اعطا می‌کنم: همه یاور! ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی

شاعران این شماره تهمینه آقاجری، ناهید عرجونی، محمود فلکی، داوود مالکی، بیژن نجدی وعلی‌رضا نوری 
___________________

تهمینه آقاجری 
یک شعر:
از نهمینه آقاجری

یک روز که آسمان

روی زمین تکیه داده باشد

بارانی‌ات را آویزان کن

پشت نگاهی که بارانی است

و خاطراتی که زمان را پیر می‌کرد

تا زندگی اوقات خوشایندش را بدنیا بیاورد 

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با صدای احمد شاملو

احمد شاملو 4

منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دهخدا و مبارزه با محمدعلی‌شاه

اسفند ماه سفر دو بزرگ ادبیات و فرهنگ این مرز و بوم ستمدیده است مردانی که هیچ‌گاه مردم را از یاد نبردند و با قلم‌شان با دیکتاتوری حاکم مبارزه کردند و جز راستی و درستی از خود جا ننهادند.

به‌پاس گرامی‌داشت این دو عزیز مقاله زیر نوشته‌ی ایرج افشار در مورد علامه علی‌اکبر دهخدا را برای‌تان می‌آوریم.

به دلیل طولانی بودن این نوشته آن‌را در چند شماره منعکس می‌کنیم.                                     رسانه

شماره‌ی پایانی (ششم)

jلوگو

ص18
ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دفتر هنر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

آهی از دل سطر درهم‌دردی با «مادرد»

علی عبدالرضایی - مسعود هزار جریبی
…..علی عبالرضایی………مسعود هزارجریبی

مجموعه شعر: مادرد / سروده علی عبدالرضایی
به معرفی‌ی علی مسعود هزارجریبی

در این متن‌ها مخاطب گاهی خود شاعر است گاهی چیزهای دیگر که معنای هر چیز دیگر را حامل می‌باشد. مجموعه مادرد در دو فصل و یا دو بخش مشخص شده:

۱)آلبوم خانوادگی

۲) عشق تبلیغاتی

علی مسعود هزارجریبی

تیپی که شاعر در این مجموعه ارائه داده برای خواننده‌ی حرفه‌ای که شعرهای شاعر را از گذشته‌ها تا حال پی گرفته چهره‌ی تازه‌ای دارد و این تازگی با لحاظ کردن بسیاری از اصل‌ها و نکته‌ها میّسر گردیده: احضار (فراخواندن) برخی از عناصری که در متن‌های پیشین در غیاب مبهمی بسر می‌برد + تجربه‌ی شاعری ارتقاء یافته + تهوّر در خلق و ارائه خلق را به تماشاگزاردن + مواجه و در گیرشدن با زبان و فرم و عناصر طبیعی و غیرطبیعی پیرامونی و مهّم‌تر ارائه‌ی فرم محتوای به فرم ذهنی رسیده به نحوی که بطن ِ متن در ریتمی تند از وسط چیزها می‌گذرد و برای خواننده نوجو غافل‌گیری‌های نو توأم با لذّت و تعجب را به همراه می‌آورد + حضور غالب روایت که به شکل سیّال در تمامی متن متّموج است و گاهی به فرا روایت و گاهی به ضد روایت نمود می‌یابد و بهر صورت روایت متفاوتی را از اُفت و خیز متن روایت می‌نماید + پرهیز از زبان خطی به دلیل نوساناتی که در ساختار درونی متن ایجاد می‌شود و فاصله‌هایی کِه هِی کم و زیاد و زیاد و کم می‌گردد تا متن نو در سیری نو سرعت‌اش را تزاید بخشد و در همان لحظه سرعت را ترمز دهد و تکرار سریع این دَوَران که هیچ چیز خطی در ارکان و اجزای متن باقی نمی‌گذارد. البته در خصوص زبان خطی و غیرخطی معدودی از شعرها مانند (چنار + مهرو + سگدانی + خانه) از سیاق بقیه شعرها به لحاظ بیانی و دیگر عناصر متنی دور و ناهم آهنگ بوده و به نظر من در این دفتر می‌توانستند نیآیند . ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در نقد شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

«زندگینامه‌ی خودنوشت»

اتوبیوگرافی‌ی بیژن اسدی‌پور نقل از دفتر هنر شماره‌ی سه‌تفنگدار

.
زندگینامه خودنوشت

بیژن اسدی‌پور:

در شناسنامه‌مان آمده است که روز ۲۰ مهرماه سال ۱۳۲۵ خورشیدی درروستای «آبکنار» (کنار مرداب انزلی) به دنیا آمده‌ایم. درست یا نادرست‌اش را نمی‌دانیم ولی این را می‌دانیم که آن زمان شناسنامه اهمیتی نداشت. پدر خانواده  وقتی سرش خلوت می‌شد می‌رفت و برای چند بچه یک‌جا شناسنامه می‌گرفت!  شناسنامه‌ی دخترها را هم قدری بیش‌تر می‌گرفتند که انشاالله رحمان در اسرع وقت به خانه‌ی بخت رفته و قدری زودتر رفع زحمت بفرمایند! در چنین روز و روزگاری که روز و ماه و سال و حتی خود جناب نوزاد ارزشی نداشتند ما به میمنت و مبارکی متولد گشتیم! آن‌چه از این روز تاریخی در خاطرمان مانده است، این است که در روز تولدمان هوا ابری و بارانی و طبیعتا همه ‌جا خیس بود! ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دفتر هنر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

صورت‌نامه

ژان کوکتو 45

منتشرشده در صورت‌نامه | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دیدار با مهرداد شمشیربندی

مهرداد شمشیربندی
مهرداد شمشیربندی

ناشناس ناب مهرداد شمشیری

واژه واژه چیدم‌ات از باغ شعر

آمدی یکباره از آفاق شعر

آنچنان پروانه پوشم ساختی

کاین‌چنین گل می‌دهد اوراق شعر

خامُش و پرخاطره در پیچ‌وتاب

همچو رقص واژه در اعماق شعر

دست از دیوان و دفتر شسته‌ام

تا تویی در جان من مصداق شعر

هر نفس پا بسته‌ی نام توام

مثل نبض شاعر و میثاق شعر

تا همه گلواژ‌ها گردد سپند

داغ عالم می‌خورد بر داغ شعر

شاعر از ابریشم شعرش شکافت

یا به منقارش نهان زد زاغ شعر؟    

منتشرشده در دیدار با یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

موزاییک‌ساز

مریم هومان
نوشته‌ی مریم هومان
برگرفته از: سایت آوانگارد

پدر سر میز صبحانه اعلامیه‌ی مجلس ترحیمی توی روزنامه‌اش دید. فنجان چایش را آرام روی نعلبکی گذاشت. روزنامه را پایین آورد .پسر قطره ای که سر خورد و روی چانه ی تمیز اصلاح شده‌اش ایستاد را دید.

خوشش نیامد. زیاد پیش نمی‌آمد که چنین چیزی پیش بیاید. آخرین باری که پسر اشکی توی چشم پدرش دیده بود سر خاک مادرش بود و هر بار که این را می‌دید شدیدا قلبش به درد می‌آمد. کنجکاو شد. روزنامه را برداشت و به اسم و فامیلی که برایش آشنا نبود و به عکسی که نمی‌شناخت نگاه کرد. یک مرد بود.

– می‌شناختینش بابا؟

– اوم.

پسر میز صبحانه را جمع کرد.

– اون یه موزاییک ساز بود.

– موزائیک؟! ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در داستان | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد

با صدای همایون شجریان

منتشرشده در رقص و ترانه‌های ایرانی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

آفریقا آفریقا

در آفریقا
یوز پلنگ
نام دیگر گرسنگی‌ست
که بیابان‌های خشک را
می‌دود
…….
……...بخشی از یک شعر دوست شاعرم هوشنگ رئوف

آفریقا آفریقا

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید:

.

منتشرشده در Uncategorized | دیدگاه‌تان را بنویسید:

.

منتشرشده در Uncategorized | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یکم جون 2014

منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌تان را بنویسید: