بایگانی دسته: روی موج کوتاه

۴۵ به آب نگاه کن که برای تصویر یک ماه کوچک چگونه آینه را در آغوش می‌کشد. ……………………………۵ اوت٢٠١٠ …………………………………….. روزویل کالیفرنیا ۴۶ این شعر برای فروش نیست لطفآ مداد و کاغذم را از لیست اشیاء حراجی حذف کنید . … ادامه‌ی خواندن→

 ۴۳این‌جا فرودگاه مهرآباد نیستاین فرودگاه از آزادی                              نمی‌گذرد ………………………………..۱۵ جون ٢٠١٠………………………………….. روزویل کالیفرنیا ۴۴این فرودگاه را مهر آباد نمی‌کنداین فرودگاه از گورستان بهشت‌زهرا                                    می‌گذرد  …………………………….۱۵جون٢٠١٠…………………………………….. روزویل کالیفرنیا

 ۴۲دهان‌ام را می‌بندیدرو به دریاچه می‌ایستم و مدادم را تیز می‌کنم………………………..۱۵ آپریل ٢٠١٠………………… روزویل کالیفرنیا

. ٤١ آی با کلاهتنها می‌آید!کلاه‌اش را برداشته‌اند ٤٢پیش از تو بخواب می‌رومآسمان ابری‌ست………………امشب٤٣پرده راکنار می‌کشماتاقم از ستاره…………..پر می‌شود٤٤فرقی نمی‌کندچه با شکوه ساخته شده استاین فرودگاهاز میدان آزادی نمی‌گذرد!…………………………….١٩ فوریه ٢٠١٠………………………… روزویل کالیفرنیا

.٤١بند باز نیستمی‌بازد به بند…………….بازآویزان …………………………….١٠ فوریه ٢٠١٠………………………… روزویل کالیفرنیا

. ٤٠ مادرم لافند* را می‌آویزد و پیراهن کودکی‌ام …………………………پر می‌کشد برادرم طناب را حلق‌آویز می‌کند …………………….مادرم پرپر می‌شود ………………………………………………..٢٧ ژانویه ٢٠١٠ ……………………………………….. روزویل کالیفرنیا *لافند= طناب به گیلکی   

.٣٨انگشتان‌ام را بالا می‌برم برای پیروزی اما……………..علامتیبه زبان سرزمین من نیست………………………………….٣ ژانویه ٢٠١٠……………………….. روزویل کالیفرنیا

.٣٩حکایت موش و گوش و دیوارو دستِ با عصا این همه خاستناز کدام حنجره فریاد می‌شود؟………………………. ٢ژانویه ٢٠۱٠…………………………. روزویل کالیفرنیا

.٣٧زنده باد پایانهنوز شروع نکرده‌ام اما………………………..٢ ژانویه ٢٠١٠………………… روزویل کالیفرنیا

. ۳۵ پرنده‌ای که با‌ل‌های‌اش را …………………حراج کرده بود با خطوط هوایی‌ی خارجی ……………………….پرواز می‌کرد! ………………………………۵ دسامبر٢٠٠٩ …………………………. روزویل کالیفرنیا

٣٤ . روبرو ایستاده‌ایم گرمای حضورت …………..احساس نمی‌شود یکی از ما باید در قاب عکس ……………………….گذاشته شده باشد ………………………………٢٨ نوامبر٢٠٠٩ …………………………. روزویل کالیفرنیا

. ۳۳ در را که باز می‌کنم پر می‌شود اتاق‌ام از خزر زبان‌ام را اما کسی نمی‌فهمد ………………………………۰۱ نوامبر٢٠٠٩ …………………………. روزویل کالیرنیا

.٣٦احمد نرفته بودکه سفر آمدکلاه به سر داشتو داشت دشداشه می فروختلب های خنده شکوفید………………………..٢٢ سپتامبر ٢٠٠٩………………… روزویل کالیفرنیا

. ٣٢ روزهای‌ام را درون فنجان خالی قهوه می‌ریزم پیش از آن‌که هم بزنم شب می‌آید و روزهای‌ام سیاه می‌شوند ………………………..۱سپتامبر٢٠٠٩ …………………………. روزویل کالیرنیا

.۳۱بازنشسته نمی‌شومدر کار گِل خدا و من……………………همکاریم…………………………………۱ نوامبر٢٠٠٩…………………………. روزویل کالیرنیا

.۳۰اتفاقی کوچک بودم ……………..که هیچگاه رخ نداددو دو تا همیشهچهار تا نمی‌شود…………………………………۲٩ اکتبر٢٠٠٩…………………………. روزویل کالیرنیا