این یادداشت ۷ سال پیش در فیسبوک درج شده بود از آنجا که این روزها به مناسبت سی و نهمین سالمرگ غلامحسین ساعدی مطالب درست و نادرست فراوانی بر له و علیه این نویسنده بزرگ در فیسبوک عنوان میشود ، بازنشر این یادداشت کوتاه را که درست ۷ سال پیش در چنین روزی روی همین صفحه درج شده بوده است بیمناسبت نمییابم. محمود جلالی چیمه
نطق تازه دولتآبادی در باره ساعدی
……………………………………….
باز هم محمود دولتآبادی به یاد ساعدی افتاده و در باره او مضمون کوک کرده و از آن جمله گفته است:
«غلامحسین ساعدی یک نبوغ بدفرجام بود! در اواخر زندگی خود را به کری و کوری زده بود چرا که….!»
این جمله او را که از میان سخنان او برگزیدهاند جایی در فیسبوک دیدم و یادداشت زیر را همانجا گذاشتم و اکنون تصور میکنم بد نیست تا آن یادداشت همینجا به عرض دیگران هم برسد:
……………….
دولتآبادی به دلیل همکاریاش با حزب توده و حمایتاش از جمهوری اسلامی که تا امروز ادامه یافته دارای عذاب وجدان است. او بار سنگین این نام «تویسنده بزرگ و مشهور ایرانی» را نمیتواند با آن شخصیت کوچک و سبک وزنی که از خود ساخته است حمل کند.
تحمل بار چنین نامی نیاز به شخصیت محکم تر و پایدارتری دارد.
او هرچند وقت یکبار نیشی به ساعدی میزند و حرفاش این است که او چرا ایران را ترک کرد اما هرگز نمیگوید که رفقای او در حزب توده و اکثریت به دنبال او بودند تا مخفیگاهش را به جلادان خط امام لو بدهند.
او نمیگوید اگر ساعدی میماند رفقای من او را به لاجوردی میسپردند، همچنان که سعید سلطانپور را سپردند.خجالت هم خوب چیزیست.
مشکل عذاب وجدان دولتآبادی با این حرفهای صدمن یک غاز حل شدنی نیستند.
آن کسی خودش را به کری و کوری زده است که همه افتخارش این است که درکنار وزیر ارشاد روحانی و با مشتی منفور و سرکوبگر حکومت آخوندی بنشیند و عکس بیندازد و جملات قصاری از نوع « ما هم ظریف میخواهیم ، هم قاسم سلیمانی » صادر کند و بالاترین سطح گلهگزاری و شکوه و انتقادش از حکومت وحشتِ ملاها آن باشد که چزا رمان کلنل مرا سانسور میکنند یا اجازه چاپ نمیدهند.
اوست که خود را به کر و کوری زده است.
اوست که سرش زیر برف است و گمان دارد که کسی او را نمیبیند.
مشکل شبه روشنفکرهایی مثل دولتآبادی حلشدنی نیست.
آنها بیش از همه مضطرب از دستهای آلودهای هستند که هیچ صابونی قادر به شستن آنها نیست. درد آنها درد وجدانیست که به ننگ حکومت سی ونه سالۀ اسلامی آلودهاند.
پیداست کسانی که هم ظریف میخواهند هم قاسم سلیمانی قطعا ساعدی را نمیخواهند و حضور او به عنوان سمبل نویسندهای که در برابر استبداد دینی و جهل و جنایت و جنون ، ایستادگی کرد و رنج غربت را به جان خرید و در غم ویرانشدن وطنش دقمرگ شد بر نمیتابند. زیرا حضور ساعدی محکیست که خدمت یا خیانت مدعیان روشنفکری در دوران حکومت سیاه آخوندها با آن سنجیده و در دفتر تاریخ ثبت میشود!
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
__لل______________________..._________________.....................................................................................دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید.ntjv ikv_..._________________..**************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتwordبه نشانیی
habib@rasaaneh.comبرایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
.............«الف مثل باران» را ازرسانه بخواهید...............
....دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_____________________________________________________________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.