تسلیت

در روزهای دلهره و نگرانی‌ی پرواز بی‌خلبان drone و موشک‌بازی ایران و آمریکا درست موقعی‌که فکر می‌کردیم که مبادا دیوانه‌ای این بازی‌ها را جدی بگیرد و گلوله‌ای پرت کند به‌جایی که ناکسی از دو طرف بازی زخمی بردارد و موضوع جدی بشود شنیدیم که یک هواپیمای اوکراینی قبل از اوج‌گرفتن از فرودگاه امام خمینی تهران سقوط کرد و تمامی‌ی سرنشینانش کشته شدند. آن‌طور که گفته‌ می‌شود این اتفاق بر اثر پرتاب موشک از سوی جمهوری اسلامی بوده که غرض و مرض آن هنوز مشخص نشده است. در ورق‌زنی‌های صورت‌کتاب دریافتم دختر و همسر گرامی‌ی رمان‌نویس مهاجر ایرانی‌ مقیم کانادا دکتر حامد اسماعیلیون جزو این کشته‌شدگان بودند. برای همدردی و احترام به این نویسنده‌ی متعهد, و دیگر بازماندگان قربانیان این حادثه‌ی خونبار یادداشت‌های حامد اسماعیلیون را در این رابطه برای‌تان نقل می‌کنیم:

برای به خاک سپردنِ آرزوهای پریسایم و چشم‌های ری‌رایم عازم تهرانم. در میان ما سه نفر عاشقانه‌های زیادی هست که تا مرگم پیش من می‌ماند و آن را عریان نخواهم کرد. امیدوارم آن روز زودتر برسد. هیچ از چند و چونِ پروازِ اوکراین نمی‌دانم و می‌روم که آن چشم‌های درخشان را به خاک بسپارم.

*****

در صفِ بازرسیّ فرودگاه همدیگر را دیدیم هادی. تو زار می‌زدی هادی. آن‌قدر حواست پرت بود که چهار بطری آب‌معدنی همراهت بود. من گفتم پسرت؟ تو گفتی زنم و پسرم. من گفتم زنم و دخترم. پسر تو نُه ساله دختر من نُه ساله. آن‌طرف گیت همدیگر را بغل کردیم و زار زدیم هادی. زار زدیم هادی. من گفتم ما داغیم هادی حالی‌مان نیست تو گفتی داغیم حالی‌مان نیست. من گفتم هادی ما داریم کجا می‌‌ریم؟ داریم می‌ریم بچه‌هامان را بذاریم توی خاک هادی؟ گریه کردیم هادی. مدرسه‌ی ری‌را به بچه‌ها نامه داده که با این اندوه کنار بیایند. چرا به من کسی نامه نمی‌دهد هادی؟ مدرسه‌ی پسر تو چه هادی؟ تو با پرواز دیگری بودی. گفتم اسم پسرت چه بود هادی؟ گفتی رامتین. گفتم دختر من ری‌را بود هادی. تو مرا می‌فهمی هادی. فقط تو هستی که عمق این اندوه را می‌فهمی هادی. تویی که این سوراخ سوراخِ چاک چاک را می‌فهمی هادی. بیا با هم زار بزنیم پسر. بیا پسر. ما داریم می‌ریم پیش‌شون پسر. بیا با هم زار بزنیم.​

تسلیت به مردم ایران

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یادداشت‌های پراکنده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.