معرفی مجموعه شعر «جعبه سياه» عبدالصابر كاكايی/ نشر نيماژ/ ۱۳۹۲
از: اکبر اکسیر
در روستاي بزرگ تهران (شما بگوييد تهران بزرگ!) شاعران جوانی زندگی میكنند كه با تمام مدنيت و پرنسيپ و پز و اسم و رسم هنوز روستايی ماندهاند و در بدويت سيّال شعر غوطهورند. با آنكه شلوار لی میپوشند و كفش آديداس و ادكلن بيژن میزنند. ژل موی سر و آرايش هندسی سبيل و ريش نازككاری هذلولی و عينك گرد صادق هدايت میگذارند و كلاه كپی چهگوارايی؛ امّا چوپان چارق به پای چوخاپوش، برّههای معصومِ شعرِ معصومِ امروزند و بدون آنكه بدانند، مثل شاعران پسوندی با دل روستايی خود شعر میگويند و دل میبرند. اينها حتی در شبهای شعر روشنفكری محافل ادبی فرهنگسراها وقتي پای تريبون و پشت ميكروفون میروند، ته لهجهی نجيب خود را به رخ حضّار میكشند و همين صداقت خانمانسوز، شعر سادهی آنها را به ضيافت دلها میبرد و هوش از سر كهتر و مهتر میستاند.
اين گروه از شاعران هرگز در ترافيك و چراغ قرمز گير نمیكنند و رمههای شعر خود را از لابلای آهن و احساس عبور میدهند و چون فقط به حرف دل خود گوش میدهند و نیی خود را مینوازند، صدايشان به روستاهای كوچك ايران زمين میرسد و مجموعه شعرشان به سرعت ريزگردهای جنوب به شمال پرتاب میشود. سحری در كلامشان هست كه بايد به قداست آن پی ببرند و در حفظ و حراست آن بكوشند. خود را آلوده به ريا و خودفريبی نكنند و بدانند كه تأثير و لطف كلام، خداداد است.
ستون نقدينه اگر به سراغ اين گروه میرود، معرفی آنها را در رديف شاعران گمنام شهرستان، وظيفه خود میداند. نه پارتیبازی، نه دوستيابی، نه نان قرض دادن؛ هيچ يك نمیتواند صفت مناسب اين اقدام مذبوحانه باشد!
در صفحه ۷ ضميمهی ويژهی «ادب و هنر» اين روزنامه، شاعر جوانی چندين سال است كه به نام برادر به شعر جوان خدمت میكند كه اگر نامش را بگويم، حقانيت ادعای من ثابت میشود: عبدالصابر كاكايی!
عبدالصابر میگويند برادر عبدالجبار كاكايی، شاعر و ترانهسرای فروتن امروز است (نمیدانم چرا نام كاكايی را كه به زبان میآورم، كاكاوند يادم میافتد، اين مرد رشيد اجراهای شگفت برنامههای ادبی). عبدالصابر در صفحة «سبزينه» ادب و هنر، به جوانان ميدان داده است تا فردای شعر جوان، شاعر و منتقد خود را بشناسد و نمونههای زيبای شعر كوتاه را معرفی كنند.
عبدالصابر بدون آنكه خود بداند و مثل بچههای آستارا از زير نام فرانو فرار كند، يك شاعر شگفت فرانويی است. صفحه سبزينه را نيز به شعر و شاعران سادهگوی كوتاه سرايی طنزناك اجاره داده است تا از صاحب خانگی برادر به نفع شعر جوان امروز سوءاستفاده كند
همين عبدالصابر كاكايی، بنا به گفتة دوستاني كه از نزديك او را ديدهاند، اهل معرفت و ادب و صميميت است و يادمان باشد كه آدمهای صاف و بیغل و غش و غيرحسود، شاعران برتری هم هستند. چرا كه نور معرفت در دل صاف لانه دارد و شعر صاف و مردمی از دل پاك میجوشد.
«جعبه سياه» نام مجموعه شعر عبدالصابر كاكايی، بيست و چهارمين قطعه از پازل شعر امروز انتشارات نوپاي نيماژ است كه در هفتاد صفحه به مادر مهربان و همسر گرامیاش تقديم شده است تا اگر در شعر ضمير دوم شخص مفرد مؤنث آمد، فكر ديگری نكنيم و صداقت را از سطر اول كتاب احساس كنيم. هر چند در اين مجموعه از ضمير مؤنث مفلوك خبری نيست و شعرها با پسزمينهی جنگ به مفاهيم عالی اجتماعیاشاره دارند.
مجموعه جعبه سياه، مثل مجموعه شعرهای شاعر جوان تهراننشين ما «مجيد سعدآبادی»، جعبة گمشدة هواپيماي ساقط شدهی شعر جنگ است كه بعد از گذشت سالها از تمام شدن جنگ يا دفاع مقدس پيدا شده است و حال عطر مقدس خود را در محافل ادبی و صفحات شعر امروز میپراكند.
عبدالصابر در تكتك اين شعرهای كوتاه ساده، دنيايی از مفاهيم را جا گذاشته و به شعر ماندگار جنگ دامن زده است. شعری كه از زندگی میسرايد و سرزنده و شاداب، شعور شعر را تبليغ میكند. تبليغ گفتم، يادم افتاد اگر زياد از اين مجموعه بنويسم، به تبليغ وركلام و آگهی تبليغاتی حلزونی متهم میشوم! پس به نمونه شعرها بپردازم تا خود بگويد حديث مشتاقی:
* پرنده شديم، اما/ مشق پروازمان را/خطخطی كردند/ قفسها
*چراغ قرمز، فرصت كوتاهی است/ تا در آئينه ماشين/ خيره شوی به سپيدی موهات/ مرگ/ از آنچه در آئينه میبينيد/ به شما نزديكتر است.
*شايد يك روز صبح/ آخرين كشته گروهانت باشی/ پشت ميز صبحانه/ در صف سرد اتوبوس/ يا بر سنگفرش پيادهرو/ سرباز قديمی!/ گلولههايی كه در تنت پنهان شدهاند/ از پايان جنگ خبر ندارند!
*مسافری است جنگ/ ـ بیوطن و در به در ـ / كه میرود/ از سرزمينی به سرزمينی ديگر.
*اولی از ذاتالرّيه جان داد/ من دومی بودم، فرزندی المثنی/ قد كشيدم با شناسنامهای المثنی/ و ازدواج كردم با معشوقهای المثنی/ هوا كم بود/ چمدانهايمان را بستيم و/ باز كرديم/ در وطنی المثنی/ به دنبال رؤياهايی المثنی!
*نه باران و بهار/ نه سپيدی بيانتهای زمستان/ ترمز شديد اتومبيلی/ شايد ما را كنار پنجره بياورد.
*پس از مرگ/ چقدر شبيه هماند:/ انسانها/ جمجمهها/ استخوانها/
* مادربزرگ با لكنت باران/ مادر با لحن پرندگان بهار را درمیيافت/ من با عطسههای گاه و بيگاه/ با اين آلرژی وقتشناس!
*جاده از راه رسيد/ پيش پايش درختان را سر بريدند!
عبدالصابر كاكايی در مديريت شعر كوتاه، بلندنظر و صائب است. فقط بپرهيزد از كوتاهی بيشتر از حد كه به كاريكلماتور طعنه نزند:
*گلوی كوه را بريده/ جادهای آسفالت.
*نمیرسند به ماه/ با هيچ فوارهای ماهیها
*نميدرد عاشق میشود/گرگ باران ديده.
عبدالصابر كاكايی، مثل مجيد سعدآبادی، در شعر نوين جنگ و جامعه چهره شدهاند. براي رسيدن به مفاهيم هنری شعر جوان امروز بايد قدر اين شاعران را دانست و مجموعه شعرشان را در برابر پيشكسوتان شعر جنگ حلوا حلوا كرد. باور كنيد بعد از سالها، شعر نجيب دفاع مقدس در فرم و انديشهای والا دارد خودنمايی میكند. شعری شعورمند و فارغ از شعار. و بپذيريد كه در عرصه شعر امروز، به قول كاكايی: جنگ هنوز هم ادامه دارد!
نقل از روزنامهی اطلاعات
codex23x