به‌یاد منصور خورشیدی

از اصلان قزل‌لو 

با یاد منصور خورشیدی

 عطر سریع نور
از تپش میدانچه‌هاي مدور
زیباتر از عزیمت تن
روی تابوت گریزان وقت
آهسته فرود می‌آید
و ماه نهفته‌ی رگ‌ها
پناهی در هوای هیچ می‌جوید

طنین حس با سکوت طبیعت
آمیخته می‌شود
آن‌گاه ستاره‌ای ازدور
در اضطراب دقایق
نور به فکرهای پراکنده
می‌ریزد.

 

در بند آغازین کلام ، تصویرهایی به مخاطب ارائه می‌شود . علاوه بر حس‌آمیزی نور با عطر که ذهن را به گل می‌رساند ، نور از تپش میدانچه‌های منور پرمی‌گیرد و فرود می‌آید . در همین بخش اگر دقت کنیم، نور با فرود آمدنش، انگار پرنده‌ای‌ست یا چیزی که بشود صفت فرود آمدن را به آن داد. این‌جا حتا تصویر‌سازی هم به مخاطب واگذار می‌شود و این باز بودن ایماژ است. رهاسازی شعر برای بازخوانی‌های متعدد و تکثر معنایی و ایماژی.
عطر سریع نور
از تپش میدانچه‌هاي مدور
زیباتر از عزیمت تن
روی تابوت گریزان وقت
آهسته فرود می‌آید.
در همین‌جا، عزیمت تن بر تابوت وقت، انگاشته شده و با فرود نور مقایسه شده است و دومی بر اولی برتری دارد.

“تابوت وقت “یک تشبیه فشرده است. و به درستی صفت گریزانی به آن داده شده است. وقت قابل مهار نیست. چه تن بر آن تشییع شود ، چه نور! اما زیباست. در حقیقت سه عنصر “تن” و “نور” و “وقت” که ارتباط تنگاتنگی با هم دارند، به تصویر کشیده است. نگاهی تازه به انسان و جهان.

“ماه رگ‌ها” باز هم یک همانندی‌ست و جالب آن است که آن را نمی‌بینی و می‌بینی! چون نهفته است. اما چون همانندش در طبیعت موجود است. تلفیقی از دیدنی و ندیدنی!

“پناهی در هیچ می‌جوید “. این‌جاست که زبان شعر از زبان روزمره متمایز می‌شود. ابهام دارد و صریح نیست. زبان در پی ابلاغ خبری روشن نیست که خبرش بگیری و بمیرد. گزاره، با خواندنش تازه جان می‌گیرد. به دنبال پناهی ست، این ماه و نمی جوید، نیست. پناهش در بی‌پناهی ست!
“و ماه نهفته‌ی رگ‌ها
پناهی در هوای هیچ می‌جوید”
در پاره‌ی پایانی شعر، این زبان شعری همچنان پیش می‌رود. حس، طنین دارد. ذهن را به صدا هدایت می‌کند و یک همانندی پنهان که در ریشه‌اش نشسته تا به استعاره‌اش برساند.:
“طنین حس با سکوت طبیعت
آمیخته می‌شود
آن‌گاه ستاره‌ای ازدور
در اضطراب دقایق
نور به فکرهای پراکنده
می‌ریزد.”
طنین این حس با سکوت طبیعت آمیخیه می‌شود . در همین در سطر:
“طنین حس با سکوت طبیعت
آمیخته می‌شود” مخاطب فرصت تصویرسازی و دریافت دارد. اگر طنین حس با سکوت طبیعت آمیخته شود، حاصلش چیست؟ چیزی‌ست که من می‌سازم و تو و او و باقی مخاطبین.

عطر سریع نور
از تپش میدانچه‌هاي مدور
زیباتر از عزیمت تن
روی تابوت گریزان وقت
آهسته فرود می‌آید
و ماه نهفته‌ی رگ ها
پناهی در هوای هیچ می‌جوید

طنین حس با سکوت طبیعت
آمیخته می‌شود
آن‌گاه ستاره‌ای ازدور
در اضطراب دقایق
نور به فکرهای پراکنده
می‌ریزد.
«نگاه دوست نازنین اصلان قزل لو به این شعر»

در بند آغازین کلام ، تصویرهایی به مخاطب ارائه می شود . علاوه بر حس آمیزی نور با عطر که ذهن را به گل می رساند ، نور از تپش میدانچه های منور پر می گیرد و فرود می آید . در همین بخش اگر دقت کنیم ، نور با فرود آمدنش ، انگار پرنده ای ست یا چیزی که بشود صفت فرود آمدن را به آن داد . این جا حتا تصویر سازی هم به مخاطب واگذار می شود و این باز بودن ایماژ است . رها سازی شعر برای باز خوانی های متعدد و تکثر معنایی و ایماژی .
عطر سریع نور
از تپش میدانچه‌هاي مدور
زیباتر از عزیمت تن
روی تابوت گریزان وقت
آهسته فرود می‌آید.
در همین جا ،عزیمت تن بر تابوت وقت ، انگاشته شده و با فرود نور مقایسه شده است و دومی بر اولی برتری دارد .

“تابوت وقت “یک تشبیه فشرده است . و به درستی صفت گریزانی به آن داده شده است . وقت قابل مهار نیست . چه تن بر آن تشییع شود ، چه نور ! اما زیباست . در حقیقت سه عنصر “تن” و “نور” و “وقت ” که ارتباط تنگاتنگی با هم دارند ، به تصویر کشیده است . نگاهی تازه به انسان و جهان .

“ماه رگ ها” باز هم یک همانندی ست و جالب آن است که آن را نمی بینی و می بینی ! چون نهفته است . اما چون همانندش در طبیعت موجو است . تلفیقی از دیدنی و ندیدنی !

“پناهی در هیچ می جوید “. این جاست که زبان شعر از زبان روزمره متمایز می شود . ابهام دارد و صریح نیست . زبان در پی ابلاغ خبری روشن نیست که خبرش بگیری و بمیرد . گزاره، با خواندنش تازه جان می گیرد . به دنبال پناهی ست ، این ماه و نمی جوید ، نیست . پناهش در بی پناهی ست !
“و ماه نهفته‌ی رگ ها
پناهی در هوای هیچ می‌جوید”
در پاره ی پایانی شعر ، این زبان شعری همچنان پیش می رود . حس ، طنین دارد . ذهن را به صدا هدایت می کند و یک همانندی پنهان که در ریشه اش نشسته تا به استعاره اش برساند .:
“طنین حس با سکوت طبیعت
آمیخته می‌شود
آن‌گاه ستاره‌ای ازدور
در اضطراب دقایق
نور به فکرهای پراکنده
می‌ریزد.”
طنین این حس با سکوت طبیعت آمیخیه می شود . در همین در سطر:
“طنین حس با سکوت طبیعت
آمیخته می‌شود”مخاطب فرصت تصویر سازی و دریافت دارد . اگر طنین حس با سکوت طبیعت آمیخته شود ، حاصلش چیست ؟ چیزی ست که من می سازم و تو و او و باقی مخاطبین.
ادامه در نظرها.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید