نگاهی به یک شعر از: ناهید عرجونی

 

نگاه حبیب شوکتی
به شعری از ناهید عرجونی:

از آن همه
پلاک برگشت خورده‌ی غمگین
سیگارهای پیاپی به تو رسید
سر دردهای همیشگی به من

و این وطن
باری به هر جهت
رنج می‌کشد

ناهید عرجونی

ناهید عرجونی در سنندج بدنیا آمده و از اهالی سرشناس شعر است
هر شعر که از او منتشر می‌شود برگی دیگر از شناسنامه‌ی اوست که برای یادآوری ما از شرایط اقلیمی درون این شاعر در مقابل دیده‌ی جان‌مان گذاشته می‌شود.
ناهید هیچگاه از خط همیشگی‌ی کردستان- ایران، کردستان- مردم خارج نشده است. او تازه است و حرف‌های تازه از مسائل کهنه دارد از فقر نابرابری جنگ و کشتار می‌گوید. شاعر چند سال پیش برادر جوانش را از دست داده است. در فرهنگ ایران غم از دست دادن برادر بسیار جانکاه است و در شعرها بسیار به آن اشاره و پرداخته شده استاین خسران بزرگ بر روحیه شاعر ما اثر فراوان گذاشته که در بسیاری از اشعارش نیز از آن گفته است اما خانم عرجونی همه‌ی جوانان این خاک نفرینی را برادر خود می‌داند و برای آن‌ها می‌نویسد سربازها هم‌خانه‌ی اشعار اویند.
در این شعر شاعر می‌گوید:

پیراهنت را در آغوش گرفته‌ام
این پرچم سفید من است
در برابر
جنگ‌های نابرابر دنیا!.

موضوع این یادداشت اما شعری‌ست که بر پیشانی‌ی این نوشته آمده و ما را به فکر می‌اندازد که آیا جنگ می‌تواند پیآمد خوب هم داشته باشد!
اصولاً جنگ برابر وجود ندارد نابرابری معمولا دو طرف دعوا را به جنگ می‌کشد قوی‌تر می‌خواهد اعمال زور کند و ضعیف‌تر قصد دارد به حوزه‌ی بزرگ‌تر قدرت دست بیابد اما آن‌چه که مسلم است همان‌طور که در این شعر آمده از جنگ آن‌چه نصیب مردم می‌شود پلاک نام عزیزان‌شان‌ست که به معنی مرگ آن‌هاست و سردردهای مانای حسرت دیدار آن‌ها و از دست دادن‌شان و در این میان وطن پیر بازیچه‌ی کارگردان‌های جنگ بی‌مقصد و باری به هر جهت در دست شاهان ریز و درشت زخم می‌خورد تحلیل می‌رود.
مصایب جنگ در میدان‌های ستیز پایان پیدا نمی‌کند. سربازها بیماری زخمی شدن گرفتاری‌های ذهنی‌ی ناشی از جنگ و بالاخره مرگ را همراه خود به شهرها می‌آورند این یک دلمشغولی‌ی بزرگ ناهید عرجونی ست!.

به قول گروس عبدالملکیان:

باید قبول کنیم
که هرگز
هیچ سربازی
زنده از جنگ برنگشته است!

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.