- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل______________________..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________
.. **************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
..«الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. ..
..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________
______________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 9937
-
یاد یار مهربان آید همی
منتشرشده در یادداشتهای پراکنده
دیدگاهها برای یاد یار مهربان آید همی بسته هستند
یادداشتهای شخصی
یادداشت زیر از سایت یادداشتهای شخصیی محسن صبا …….آمده در کانال تلگرام آقای ایرج شافعی نقل شده است.
لابد شنیدهای که چند ماه پیش شهرداریی مشهد در یک اقدام سریع نام بولواری را از ایرج میرزا به جلال آلاحمد تغییر داده بود که مدتها هم اسباب تمسخر مردم و تفریح شاعران طنزپرداز بوده است.
این که چرا آلاحمد نام مطلوبی برای نامگذاری و احتمالا جایگزینی بزرگراهها، مکانهای فرهنگی، مدارس و حالا بولوارها شده است موضوعی مناقشهانگیزی است خارج از این یادداشت و نقدا به همین بسنده میکنیم که او لااقل دارای بزرگترین اعتبار فعلی حکومت یعنی ”مرحوم بودن” است ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشتهای شخصی
دیدگاهها برای یادداشتهای شخصی بسته هستند
خورشیدی همیشه
خورشیدی دیگر نیست و سایهها میروند تا در پیی خورشیدی دیگر آب شوند
به یاد دوست شاعر و فرهیختهام که ما را خیلی زود ترک کرد این شعر او را که شاید آخرین شعرش باشدا در اینجا میآورم.
سرطان
حضور بی وقت غدهها
لنگری در اندام پیر انداخته
شکل رفتار خرچنگ
در آبهای گرم
نبض هستی و رفتار بیتاب تن
تمنای ماندن را
میان طبیعت پس میزند
زیرا چتر پهناوراین تودههای فراگیر
سطر به سطر هستی را
دوره کردهاند تا امتداد تن
به نقطههای دور
سمت سیاهترین تکههای کور
هدایت شود
منصور خورشیدی
منتشرشده در شعر دیگران
دیدگاهها برای خورشیدی همیشه بسته هستند
عبدالحسین زرینکوب تاریخ نگاری همه جانبه

چهره زرین کوب کار بیژن اسدی پور
زرینکوب در تاریخنگاری نگاهی همهجانبه داشت و سعی میکرد هیچ جنبهای از تاریخ را مسکوت نگذارد. او حقایق پشت پرده تاریخ را نشان میداد و این به مذاق خیلیها خوش نمیآمد.
زرینکوب نامی است که به احترام آن باید از جا برخاست. مردی که ادبیات فارسی و نقد ادبی را متحول کرد. آثارش سرشار از اطلاعاتی است که هر پژوشگری خواه ناخواه باید به آن مراجعه کند. مردی که اطلاعات عجیب و گستردهاش در حوزههای ادبیات، فلسفه و تاریخ انسان را دچار شگفتی میکند. اینکه یک شخص بتواند در تمام این علوم استاد باشد، اتفاق عجیبی است که ناخودآگاه انسان را دچار این غرور میکند که چه خوب، این مرد بزرگ هموطن من است! ادامهی خواندن
منتشرشده در معرفیی یک هنرمند
دیدگاهها برای عبدالحسین زرینکوب تاریخ نگاری همه جانبه بسته هستند
زیباترینِ نومیدان
از دفتر نامهها – به زندهیاد محسن صبا، زیباترینِِِ نومیدان
نقل از: وبلاگ مانا روانبد
سلام آقای صبا
[حالا راحت میشود شما را خطاب گرفت و به اشاره رد نشد. شما هم اینجور راحتتر بودید که م. ص. یا حتی محسن و این چیزها بیاید تا اسم و اشاره مستقیم شود.]
امروز، ظهری که خبر رسید شما رفتهاید و ما را تنها گذاشتهاید تهران از صبحش ابری بود و من تازه رسیده بودم دفتر انتشارات، کارها خوب پیش رفته بود و میدانستم دیگر چندان کاری ندارم تا دمِ غروبی که برای طرح جلد بعضی کتابها باید برویم دیدنِ بهرام داوری ــ راستی نشد بگویم بهرام چقدر از آن جستارِ شما خوشش آمده بود و همان چند سال پیش که تازه خوانده بود یادم هست گفت: «داستانِ خوب چندسال بود نخوانده بودم» و من جوانی کردم گفتم آقا داستان نبود بیشتر خاطره بود، که خندید گفت شما بگو خاطره من میگم داستان. «این شماره با تأخیر» را شبی آقای نوکنده آمد و برایش آورد. قبلتر بهرام از شبهای برفی و پیادهرفتنش با بیژن گفته بود تا حسش و احترامش به کاظم رضا، که هنوز زنده بود، حتی بهرام گفت میخواهد ببیندش و روزهای آخر بیمارستان هم سپرد به من که پرسوجو کن و شماره و بخشش را پیدا کن بروم ملاقاتش، ولی گفتند به دلیل عفونت بیمارستانی و اینها بهتر است بگویی بهرام نیاید، و نیامد، و کاظم رفت و دریغای بهرام یادم ماند. خلاصه از آن روزهای ابریِ مخصوص بود امروز، و پیاده که میآمدم دفتر یادم از روزی ابری آمد که «این شماره با تأخیر» شماره شش را برای دوستی برداشته بودم و توی تاکسی جستار شما را خواندم و قبل تجریش پیاده شدم سر زعفرانیه، و تا دفتر انتشارات پیاده رفتم و سعی کردم با چشم شما سربالایی را ببینم؛ وقتی رسیدم دفتر نشستم توی مبل چرم سیاهِ تکنفره پشت به نورگیرِ جلوِ اتاقم و لپتاپ روی پا گذاشتم و چندخطی برای شما نوشتم از واخواندنِ خاطراتِ شما با بیژن، و اینکه حالا کجا نشستهام و برای شما چیز مینویسم. جواب شما را هم یادم هست. خلاصه در همین فکر و یادها بودم امروزِ ابری که رسیدم دفتر و اول از همه دیدم دوستی نوشته شما رفتهاید: درگذشت: مهر ۱۳۹۷ ادامهی خواندن
منتشرشده در نامه
دیدگاهها برای زیباترینِ نومیدان بسته هستند
نویسندههای ما به جای همه حرف میزنند!
گفتوگو با حسین آتشپرور در آستانه انتشار رمان تازهاش
از: وحید حسینی ایرانی
نقل ازروزنامه مردم مشهد ، شهرآرا
انتشارات جغد از چاپخش رمان تازهای از حسین آتشپرور، نویسنده پیشکسوت مشهدی، در روزهای آینده خبر داده است. این کتاب حدودا صدوپنجاهصفحهای «چهارده سالگی بر برف» نام دارد و در آستانه انتشار آن به سراغ نویسندهاش رفتیم و مسائلی را با محوریت کتاب با او در میان گذاشتیم. مصاحبهکننده برای اینکه دستش در این گفتوگو پر باشد، نسخه پیش از چاپ رمان را خوانده است و پرسشها نیز با محوریت متن اثر طرح شده است. «چهاردهسالگی بر برف» در ادامه رمان «خیابان بهار آبی بود» باز هم داستان شخصیتی است که نویسنده است و دغدغههایی درباره جهان پیرامون خود دارد. در این یکی نیز مشهد و معابرش حضور دارند که البته در رنگآمیزیای از خیال و با فاصلهگیری از واقعگرایی ارائه شدهاند. آتشپرور در این کتاب به هجو قشری پرداخته است که به آن منتسب است: اهل قلم. او معتقد است نویسنده نیز مانند دیگر شهروندان باید مسائل و قوانینی را مدنظر داشته باشد و عدول از آن را همچون رذیلت اخلاقی به تصویر میکشد؛ رذایلی چون دروغگویی و خودبرترپنداری و از ایندست. بااینهمه گاه دل خواننده از تنهایی رو به افزایش نویسنده در جامعه خود میگیرد…
منتشرشده در Uncategorized
دیدگاهها برای نویسندههای ما به جای همه حرف میزنند! بسته هستند
بخشی از نامهی عمران صلاحی به بیژن اسدیپور
منتشرشده در خط یک نشان
دیدگاهها برای بخشی از نامهی عمران صلاحی به بیژن اسدیپور بسته هستند
ایرانِ قدیم

بارعام شاهانه در روز عید
رسانه در هر شماره یک یا دو تصویر را برای خوانندهگان گرامی خواهد آورد.
نقل از مجلهی مجازی پزشک:
متأسفانه تلاش ما برای ثبت نظامیافته و منظم تاریخمان و محافظت از اسناد، خاطرات شفاهی و عکسهای مهم تاریخیمان در مقایسه با تلاشهای برخی از کشورهای دیگر، بسیار حقیر و ناچیز بوده است.
درست به همین خاطر است که وقتی هر چند وقت یک بار از گوشهای به ناگاه عکسهای تاریخی کمتردیده شده یا نادیده از ایران میبینیم، به هیجان میآییم.
عکسهایی که در این پست مشاهده میکنید از مجله نشنال جئوگرافیک آوریل ۱۹۲۱ انتخاب شدهاند. این شماره از مجله به تمامی به ایران اختصاص داشت
منتشرشده در عکسهای قدیمی
دیدگاهها برای ایرانِ قدیم بسته هستند
مثل درخت در سنگلاخ بخت ( نگاهی به مجموعه شعر ثانیههای گیج)

فرناز جعفرزادگان اکبر اکسیر
نقدی بر کتاب ثانیههای گیج
از: اکبر اکسیر
تازه ترین مجموعه شعر کوتاه، ثانیههای گیج از فرناز جعفرزادگان است که ۷۸ اثر کوتاه از این شاعر را در خود جمع نموده است جعفرزادگان در ثانیههای گیج مبهوت لحظات است و میخواهد در این بهت انسان امروز را تفسیر کند او نه فیلسوف است نه شاعر او راوی زندگی روزانه است / ابتدای جاده ایستاده/سایهای/ که تا ابدیت قد کشیده است/شعر کوتاه جعفرزادگان شعری سهل و ممتنع است به ظاهر ساده اما ساختارمند و پیچیده … یادت باشد/پرنده هم که باشیم/ یک روز آسمان تمام میشود شعر جعفرزادگان ترکیبی از کلمات عینی است اما در خدمت مفاهیمی ذهنی او اگر بتواند از ذهنیات به عینیات بکوچد و رویا و ماورا و ماخولیا را از لابلای کلمات بردارد میتواند ادامهی خواندن
منتشرشده در Uncategorized
دیدگاهها برای مثل درخت در سنگلاخ بخت ( نگاهی به مجموعه شعر ثانیههای گیج) بسته هستند
واژگان خانگی
شاعران این شماره: برتولت برشت، رحمان بهزادیفر، حبیب شوکتی و حسین منزوی
_____________________________
ژنرال!
تانکات قویترین خودروست
جنگل را فرو میریزد،
و هزاران نفر را له و لورده میکند.
اما یک عیب دارد:
نیاز به یک راننده دارد.
ادامهی خواندن
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهها برای واژگان خانگی بسته هستند
حکایت چگونگی قرارداد «ترکمان چای»
از صورتکتاب عزیزم: بیزن اسدی
حکایت چگونگی قرارداد «ترکمان چای» . . .
از زبان زنده یاد عباس میرزا
************************
:شاهزاده عباس میرزا مینویسد
سیزده سال و یک ماه از پایان جنگ اس میرزا می نویسد که:اول ایران و روس گذشته بود که جنگ دوم شروع شد و من دیگر نه آن جوان ناآزموده بودم که به راحتی وارد کشمکش شود…
در این سیزده سال اختلافات مرزی که بین طرفین پدید میآمد با رفتوآمد و آدموکاغذ حل میشد و سفرای دو کشور با احترام در کشور دیگر پذیرفته میشدند….،
عامل جدیدی که بهانهای برای آغاز نبردی دیگر باشد رخ نداده بود و تنها بهانه زخمهای باقیمانده از جنگ اول بود و نیز توطئههای اشراف قاجار برای از چشم شاه انداختن و سرنگونی من با یاری گرفتن از علما و روحانیون….
بدین ترتیب غوغای جهاد با «روسیان کافر» بالا گرفت و مراجع تقلید و علما ، در رأس آنان « آیتالله سید محمد مجتهد» برای واداشتن دولت برای آغاز جنگ ، از کربلا و نجف به دارالخلافه تهران مهاجرت کردند….
به ملاقات آقایان رفتم و سعی کردم مشکلات ورود در جنگی تازه را برای ایشان توضیح دهم….
آیتالله سید محمد مجتهد در صدر اتاق نشسته بود و بی آنکه نگاهی به من کند در سکوت به سخنان من گوش میداد و گاهی نفسی از قلیان میگرفت ، عرض کردم :
آقایان البته میتوانند با چرخش قلم فتوای جهاد صادر کنند ولی اجرای آن مشکل است ، از یک مشت روستانشین یا شهرنشین که برای جهاد راه افتادهاند در برابر یک سپاه عظیم آموزش دیده و مسلح کاری ساخته نیست.
جنگ، جنگاور و سلاح کامل میخواهد!!! جنگ ، جیره و مواجب میخواهد!!!جنگ پول میخواهد!!!. سرباز پوشاک گرم و اسلحه و آذوقه میخواهد !! یکی از آقایان گفت : ادامهی خواندن
منتشرشده در Uncategorized
دیدگاهها برای حکایت چگونگی قرارداد «ترکمان چای» بسته هستند