یادی از غلامحسین نصیری‌پور از: عبدالرحمان فرقانی‌فر


           عبدالرحمان فرقانی‌فر
1
1


ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در خورشید بر پیشانی‌ی فلک‌افلاک | دیدگاه‌ها برای یادی از غلامحسین نصیری‌پور از: عبدالرحمان فرقانی‌فر بسته هستند

یادداشت‌های شخصی (در باب تجریش۲)*

برگرفته از: کانال تلگرام ایرج شفیعی

.
ایرج جان:
کتاب‌های حسین کریمان و منوچهر ستوده را که منابع تجریش بوده‌اند در گذشته دیده‌ام و آن شاهد راحت‌الصدور راوندی را دهخدا نیز ذیل ( طجرشت ) آورده است و نوشته ” قصبه‌ی بلوک شمیران به قصران بیرونی به در ری ” . اما این واژه شاید بعدها تبدیل به (طرشت) شده باشد که فرهنگ آنندراج نام موضعی خوش آب و هوا از ملک ری دانسته و بیت زیر را شاهد آورده است : ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

تسلیت

در روزهای دلهره و نگرانی‌ی پرواز بی‌خلبان drone و موشک‌بازی ایران و آمریکا درست موقعی‌که فکر می‌کردیم که مبادا دیوانه‌ای این بازی‌ها را جدی بگیرد و گلوله‌ای پرت کند به‌جایی که ناکسی از دو طرف بازی زخمی بردارد و موضوع جدی بشود شنیدیم که یک هواپیمای اوکراینی قبل از اوج‌گرفتن از فرودگاه امام خمینی تهران سقوط کرد و تمامی‌ی سرنشینانش کشته شدند. آن‌طور که گفته‌ می‌شود این اتفاق بر اثر پرتاب موشک از سوی جمهوری اسلامی بوده که غرض و مرض آن هنوز مشخص نشده است. در ورق‌زنی‌های صورت‌کتاب دریافتم دختر و همسر گرامی‌ی رمان‌نویس مهاجر ایرانی‌ مقیم کانادا دکتر حامد اسماعیلیون جزو این کشته‌شدگان بودند. برای همدردی و احترام به این نویسنده‌ی متعهد, و دیگر بازماندگان قربانیان این حادثه‌ی خونبار یادداشت‌های حامد اسماعیلیون را در این رابطه برای‌تان نقل می‌کنیم:

برای به خاک سپردنِ آرزوهای پریسایم و چشم‌های ری‌رایم عازم تهرانم. در میان ما سه نفر عاشقانه‌های زیادی هست که تا مرگم پیش من می‌ماند و آن را عریان نخواهم کرد. امیدوارم آن روز زودتر برسد. هیچ از چند و چونِ پروازِ اوکراین نمی‌دانم و می‌روم که آن چشم‌های درخشان را به خاک بسپارم.

*****

در صفِ بازرسیّ فرودگاه همدیگر را دیدیم هادی. تو زار می‌زدی هادی. آن‌قدر حواست پرت بود که چهار بطری آب‌معدنی همراهت بود. من گفتم پسرت؟ تو گفتی زنم و پسرم. من گفتم زنم و دخترم. پسر تو نُه ساله دختر من نُه ساله. آن‌طرف گیت همدیگر را بغل کردیم و زار زدیم هادی. زار زدیم هادی. من گفتم ما داغیم هادی حالی‌مان نیست تو گفتی داغیم حالی‌مان نیست. من گفتم هادی ما داریم کجا می‌‌ریم؟ داریم می‌ریم بچه‌هامان را بذاریم توی خاک هادی؟ گریه کردیم هادی. مدرسه‌ی ری‌را به بچه‌ها نامه داده که با این اندوه کنار بیایند. چرا به من کسی نامه نمی‌دهد هادی؟ مدرسه‌ی پسر تو چه هادی؟ تو با پرواز دیگری بودی. گفتم اسم پسرت چه بود هادی؟ گفتی رامتین. گفتم دختر من ری‌را بود هادی. تو مرا می‌فهمی هادی. فقط تو هستی که عمق این اندوه را می‌فهمی هادی. تویی که این سوراخ سوراخِ چاک چاک را می‌فهمی هادی. بیا با هم زار بزنیم پسر. بیا پسر. ما داریم می‌ریم پیش‌شون پسر. بیا با هم زار بزنیم.​

تسلیت به مردم ایران

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌ها برای تسلیت بسته هستند

می‌گویند ۷۱

منتشرشده در می‌گویند | دیدگاه‌ها برای می‌گویند ۷۱ بسته هستند

واژگان خانگی

شاعران این شماره:

احمدرضا احمدی، مسعود احمدی، حمیدرضا اقبالدوست، گروس عبدالملکیان، سهراب مازندرانی، محمود معتقدی، رسول یونان


یک شعر از: احمدرضا احمدی

درختانی را از خواب بیرون می‌آورم
درختانی را در آگاهی کامل از روز
در چشمان تو گم می‌کنم
تو که
با همه‌ی فقر و سفره بی‌نان
در کنارم نشسته‌ای
لبخند برلب داری
در چهار جهت اصلی
چهار گل رازقی کاشته‌ای
عطر رازقی ما را درخشان
مملو از قضاوتی زودگذر به شب می‌سپارد
همه چیز را دیده‌ایم
تجربه‌های سنگین ما
ما را پاداش می‌دهد
که آرام گریه کنیم
مردم گریز
نشانی خانه خویش را گم کرده‌ایم
لطف بنفشه را می‌دانیم
اما دیگر بنفشه را هم نگاه نمی‌کنیم
ما نمی‌دانیم
شاید در کنار بنفشه
دشنه‌ای را به خک سپرد باشند
باید گریست
باید خاموش و تار
به پایان هفته خیره شد
شاید باران
ما
من و تو
چتر را در یک روز بارانی
در یک مغازه که به تماشای
گل‌های مصنوعی
رفته بودیم
گم کردی

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌ها برای واژگان خانگی بسته هستند

صورت‌نامه ۷۷

منتشرشده در صورت‌نامه | دیدگاه‌ها برای صورت‌نامه ۷۷ بسته هستند

مصائب شعر امروز ۱

گفتگوی بهزاد موسایی با اکبر اکسیر شاعر طنزنویس معاصر

نقل از مجموعه‌‌ی شعرِ طنز «پسته‌ی لال سکوت دندان‌شکن است»


ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مصاحبه | دیدگاه‌ها برای مصائب شعر امروز ۱ بسته هستند

نامه سرگشاده‌ی احمد افرادی: به دکتر شفیعی کدکنی۲

از:احمد افرادی


        احمد افرادی

تداوم نیما ستیزی، در سنت ادبی و ادبیات سنتی ایران

دنباله‌ی بحث را پی می گیریم:

آقای شفیعی کدکنی، می‌گوید: نیما ، در سرودن شعر ِ « با غروبش » ، احتمالاً از شعر «یغمای شب» خانلری تأثیر پذیرفته است.
گرچه دو شعر مذکور (به روایت! خبرگزاری مهر) در پانویس نخست ِ نوشته‌ی پیش رو آمده است، معذالک، به منظور سادگی کار و آشنایی خواننده با وزن این دو شعر، دو بیت آغازین هر دو را، بازنویسی می‌کنم:

یغمای شب

شب به یغما رسید و دست گشود
در تهِ دره هر چه بود ربود
«خانلری»

با غروبش

لرزش آورد و خو گرفت و برفت
روز ِ پا در نشیب ِ دست به کار
«نیما»

تا آنجا که حافظه‌ام یاری می کند، نیما دستِ کم چهار شعر در این وزن سروده است . نخستین آن (به نام «خنده سرد») تاریخ ِاسفند ۱۳۱۹ را در پای خود دارد و از کارهای برجسته‌ی نیما است. شعر های دیگر: « با غروبش (تاریخ فروردین ۱۳۲۳)، «خروس می‌خواند» (تاریخ آبان ۱۳۲۵. از شعرهای ماندنی ِ نیما) و شعر ِ دو وزنی « شب همه شب» (آخرین شعر نیما در مجموعه کامل اشعارش، با تاریخ ۱۳۳۷).
بخش‌های آغازین شعر «خنده‌ی سرد» را (که در همان قالب ِ با «غروبش» سروده شده است) باز نویسی می‌کنم:
«صبحگاهان که بسته می‌ماند
ماهی آبنوس در زنجیر،
دُم طاووس پَر می افشانَد،
روی این بام تن بِشُسته ز قیر …» (اسفند۱۳۱۹)
آقای شفیعی کد کنی، در مورد این شعر نیما(که چهار سال پیش از شعر ِ«یغمای شب» ِ خانلری سروده شده است) چه می‌گوید؟ نکند (به باور ایشان) نیما در مورد این شعر هم پیشدستی کرد و در تاریخ‌اش دست برده است؟!
شما در یک جا می‌نویسید:

«‌من جستجویی در مطبوعات آن سال‌ها ندارم ولی تصور می‌کنم که نیما یوشیج شعر «با غروبش» را پس از خواندن شعر خانلری در سخن، شماره ۱۱ و ۱۲، به تاریخ مرداد ۱۳۲۳ سروده است و تاریخ قدیمی‌تری- فروردین ۱۳۲۳- زیر شعر گذاشته است و تا آن‌جا که می دانم تاریخ نشر آن شعر نیما سال‌ها بعد از نشر شعر خانلری بوده است.» و در چند سطر بعد می‌افزایید:
«من می‌خواهم بگویم که احتمالا نیما یوشیج شعر «با غروبش» را بعد از خواندن شعر خانلری سروده است.»

جناب شفیعی کد کنی! از کِیْ، «تصور» و «احتمال»، مبنای سنجش در نقد ادبی شده است؟ کسی که به اعتراف خود، «جستجویی در مطبوعات آن سال‌ها ندارد»، آیا مُِحقّ است در این مورد داوری کند؟ و اگر چنین کرد، می‌شود به داوری‌اش بها داد و آن را جدّی گرفت؟ شما، به عنوان یکی از برجسته‌ترین پژوهشگران تاریخ ادب ایران، یقیناً این بدیهیات را بهتر از بسیاری می‌دانید.
به علاوه، معمول نیست که شعر، به محض سرودنش در جایی درج شود. چه بسا آثار ادبی که حتی سال‌ها پس از آفرینش (و گاه، هرگز) منتشر نشده‌اند. همانطور که بسیاری از شعرهای نیما، سال‌ها پس از درگذشت‌اش، به همت زنده یاد سیروس طاهباز، از درون صندوق‌خانه و گونی شعرهای او بیرون آورده شد و نشر عمومی یافت. (و چه رنجی کشید مرحوم سیروس طاهباز در خواندن آثار نیما که عموماً با مداد نوشته شده بود و در بستر زمان – به قول نیما – «رنگ رُخ باخته بود» و خواندش عذابی بود الیم .)
می‌فرمایید: ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌ها برای نامه سرگشاده‌ی احمد افرادی: به دکتر شفیعی کدکنی۲ بسته هستند

گوارا شدنِ “چه”ها در حرکتی انقلابی!


     امیرحسین بریمانی                                              هادی ترابی

 

امیرحسین بریمانی در گفتگو با هادی ترابی

روزنامه روزان دوازده آبان

تیتر این گفتگو برگرفته شده از قسمتی از یک شعر بلند هادی ترابی در کتاب “چگونه‌ای” می‌باشد: “چرا؟چطور؟چگونه؟چجور؟/آیا این چه‌ها را می شود در حرکتی انقلابی گواراتر کرد؟”. در این گفتگو از شعرِِ ساده نویسی شروع کردیم و نهایتا به شعر زبان و نقش روشنفکری در شعر پرداختیم. تکامل ادبیات و همچنین رشد جریان‌های آوانگارد ادبی، نیازمند شکل‌گیریِ کنش و واکنش ادبی‌ست و در سوگواران ژولیده بنا داریم بستر مناسب این مهم را فراهم سازیم.

قبل از پرداختن به شعر زبان، شاید بهتر باشد تکلیف‌مان را با جریان متاسفانه غالب شده‌ی ساده نویسی، روشن کنیم. چراکه شعر زبان و ساده‌نویسی، دو رویکرد کاملا متضاد به شعریت دارند. شخصا معتقد به وجودیت مستقلی برای جریانی به نام شعر عامه پسند هستم و فکر می کنم به طور کلی تولید روزافزون هنر عامه پسند، نشانه سلامت یک جامعه می‌باشد. از طرفی در همین جریان هم سطوح شعریت مختلفی دیده می‌شود. به طور مثال ما خواه ناخواه باید تفاوتی بین شعر شمس لنگرودی و دلنوشته‌های دختر پانزده ساله‌ای که به خرج پدرش و برای کادو تولد کتابی چاپ کرده قائل باشیم. یا در موسیقی بین مایکل جکسون عامه پسند و خواننده‌ای که توصیفش نکنم بهتر است. چیزی به نام شعر درجه دومِ عامه پسند را قبول داری و آن را مبتذل تلقی می‌کنی، یا به کل شعریت را در آن نمی‌بینی؟

در ابتدا باید به این نکته مهم اشاره کنم که هنر عامه‌پسند با هنر ساده‌انگارانه بسیار متفاوت است. هنر عامه‌پسند در غرب، تاریخ و جایگاه و تأثیرات متنوعی داشته است. هنرمندان عامه‌پسند در غرب و در دهه شصت و هفتاد، هنرمندانی بودند که زادۀ شده دوران جنگ‌ جهانی دوم بودند و در فضای امنیتی جنگ سرد حاکم بر اروپا بزرگ شده بودند. تأثیر این وضعیت اجتماعی بر بوجودآمدن شکل‌های مختلف خلاقیت‌های هنری که در آن زمان می‌بینیم، غیرقابل انکار است. مضاف براینکه آن‌ها پیشینه‌ای سترگ از تارخ هنر خودشان را هم به عنوان پیشتیبان فکری و آموزشی در اختیار داشتند. اصلی‌ترین المان هنر عامه‌پسند خلاقیت است که آن را سرپا نگه‌ می‌دارد. مثلا «اندی وارهول»، «باب دیلان»، «بیتلز»، «مارسل دوشان»، «گینزبرگ» در دهه‌های شصت و هفتاد یا در دهه هشتاد و نود، همان «مایکل جکسون» هنر عامه‌پسند ارائه می‌کردند، اما ببینید در چه سطح خلاقانه‌ای این کار را می‌کردند. پس آن نوع هنر اگر عامه‌پسند هم بود، به هیچ عنوان ساده‌انگارانه نبود. مشکل امروز ما با ساده‌نویسی رایج، برخلاف نظر شما که آن را نشانه سلامت جامعه می‌دانید، این است که این ساده‌نویسی، نشانه‌ای از «بیماری زبانی» و «مرض عادت» است. عادت به یک ساختار کلیشه‌ای ساده با فرمولِ شروع، میانه و پایان، عادت به یک‌سری دامنه واژگان به نسبت مشخص مثل باران و کوچه و رفتن و پاییز و از دست، و اکثر موارد عادت به تمنا یا از دست رفتن معشوق. مسأله رویکرد ساده‌انگارانه و سهل‌انگارانه نسبت به شعر و زبان است که با کمی تغییر نتیجه‌اش می‌شود همان‌ که شما اشاره کردید. یعنی ما می‌توانیم بگوییم که میزان سهل‌انگاری زبانی در شعر آن دختر پانزده ساله، نسبت به میزان سهل‌انگاری زبانی در شعر شمس لنگرودی کمی بیش‌تر است. اما به ذات، هر دوی آن‌ها در زبانشان دچار سهل‌انگاری هستند. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مصاحبه | دیدگاه‌ها برای گوارا شدنِ “چه”ها در حرکتی انقلابی! بسته هستند

ظرفیت شعر ایران جهانی نیست

 مهدی وزیربانی

۱۳۹۲/۷/۲۱

وجدان اجتماعی هنر نوشتاری که برای خلق آثار جهانی مستلزم نگاهی «انترناسیونالیستی و آگاهانه» است چقدر در آثار شعر امروز ایران و حتی بازماندگان نسل طلایی شعر ایران وجود دارد. ۱ سیاسی شدن هنر در قرن بیست‌ویکم و دور شدن واقعیت مفهومی از جوایز بین‌المللی مساله‌ای جداست، اما ادبیات امروز ایران در واقعیت اصلی خودش چقدر پتانسیل بازخوانی جهانی دارد؟ وجدان اجتماعی هنر نوشتاری که برای خلق آثار جهانی مستلزم نگاهی «انترناسیونالیستی و آگاهانه» است چقدر در آثار شعر امروز ایران و حتی بازماندگان نسل طلایی شعر ایران وجود دارد. به راستی واقعیت اصلی شعر ما که هنوز برای سربلند نگه داشتن خودش به نام‌های خفته در گورستان دست می‌برد یا به آثار سه دهه قبل شاعران پایان یافته زنده امروزش فکت می‌دهد، کجاست؟ تناقضات برجای مانده این پرسش‌ها در نگاه نسلی که در آن شعر به هم‌نویسی رسیده و تنها هنرش زیر سایه نام‌های مرده و نام‌های خنثی‌شده‌ای که دیگر شاعر نیستند، قرار گرفته تلفیقی از زخم بستر شعر درجا زده را به دست می‌دهد، حتی در رای‌گیری‌های فضای مجازی برای رمان‌نویسان و نویسنده‌های ادبیات داستانی عیار بیشتری به لحاظ آماری قائلند. مساله بحران مخاطب در این روزهای ادبیات معاصر ما به مساله بحران ظرفیت ادبی تبدیل شده است و پس از پنج خمسه نیما که شاخص‌ترین آنها بامداد و فرخزاد بوده‌اند شاعری برای ادبیات جهانی در چنته شعر ایران حضور فیزیکی ندارد. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌ها برای ظرفیت شعر ایران جهانی نیست بسته هستند

دستخط یداله رویایی

منتشرشده در خط یک نشان | دیدگاه‌ها برای دستخط یداله رویایی بسته هستند

نگاه پانته‌آ گلپر بر شعری از مظاهر شهامت


            مظاهر شهامت

نه تفنگ
نه گلوله
خود واقعیت شلیک هستم
بو کن استعاره مرا
که در هر جانب
شبیه خون می‌چکم

درودها استاد شهامت گرامی.
در مورد این پنج خط میشود نوشت و نوشت و بسیارها چرا که از شکل شعر در تقابل عینیت پیش رو تا مغز استخوان رسوخ میکند؛ گویی سروده از خود حقیقت حقیقی‌تر بوده از شکاف حقیقت سر باز می‌کند. که شاعر حتی خود اشیاء را پس می‌زند تا مخاطب را متوجه چیزی کند که از استعاره هم بی‌نیاز است.
-در حقیقت استعاره اینجا واژه‌ای گمراه‌کننده است که در وجه متضاد خودش به کار رفته و تنها کلمه‌ایست که به مانند بو به قصد شاعرانگی آمده است-
شاعر در پی واژه‌پردازی نیست که در مواجهه با عینیت پیش رویی که از رگ گردن به او نزدیک‌تر است و به شکل حقیقتی تلخ در او و جا به جای تمام محیطش رسوخ کرده است، مخاطب را به غوطه خوردن یا درآمیختن با حقیقت کتمان نکردنی و جاری- از طریق حسی ثانوی و آنی دوم- دعوت می‌کند. در حقیقت دیدن لمس کردن ( در پس چکیدن یا تراوش ) و بوییدن در تقابل با شلیک سه گانه ی بسیار پر مفهومی ساخته‌اند که عینیت را به تمامی برسانند .
در روساخت هر سه واژه‌ی شلیک، استعاره و شبیه بسیار تناسب آوایی خوبی به لحاظ حروف س و ش و با چ در چکیدن پیدا کرده‌اند.

پانته آگلپر

منتشرشده در نقد شعر | دیدگاه‌ها برای نگاه پانته‌آ گلپر بر شعری از مظاهر شهامت بسته هستند

مَردی که خواب کلمه می‌دید

Image may contain: 1 person

 

نوشته: احمد شیشه‌گران- تاریخ در تصویر

پیشکش مَردی که خواب کلمه می‌دید

«فرهنگ حییم» ؛ کتابی که شاید بتوان گفت در چند دهه‌ اخیر در خانه‌ هر ایرانی تحصیل کرده وجود داشت، و شاید به‌همین دلیل در خاطرات ِ هر یک از ما سهمی دارد

لذا مناسب است یادی کنیم از خالق این اثر؛ از مردی که به راستی مظلوم ماند و نامش آن‌گونه که درخورِ زحمات کم ‌نظیرش بود، در یادها نماند. در وصف گمنامی و مظلومیت آن مرد بزرگ همین بس که تقریبا بیش‌تر کسانی که سال‌ها و دهه‌ها فرهنگ حَییم در دوران تحصیل و هنگام تحقیق و پژوهش، فریادرس‌شان بود ، حتا نام صاحب این اثر را به درستی تلفظ نمی کنند. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌ها برای مَردی که خواب کلمه می‌دید بسته هستند

ایران قدیم ۷

رسانه در هر شماره یک یا دو تصویر از این تصاویر تاریخی را به‌نظر خواننده‌گان گرامی خواهد آورد.

نقل از مجله‌‌ی مجازی پزشک:

متأسفانه تلاش ما برای ثبت نظام‌یافته و منظم تاریخ‌مان و محافظت از اسناد، خاطرات شفاهی و عکس‌های مهم‌ تاریخی‌مان در مقایسه با تلاش‌های برخی از کشورهای دیگر، بسیار حقیر و ناچیز بوده است.
درست به همین خاطر است که وقتی هر چند وقت یک بار از گوشه‌ای به ناگاه عکس‌های تاریخی کمتردیده شده یا نادیده از ایران می‌بینیم، به هیجان می‌آییم.
عکس‌هایی که در این پست مشاهده می‌کنید از مجله نشنال جئوگرافیک آوریل ۱۹۲۱ انتخاب شده‌اند. این شماره از مجله به تمامی به ایران اختصاص داشت.

 


​                                           بوقلمون‌چران

1
ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در عکس‌های قدیمی | دیدگاه‌ها برای ایران قدیم ۷ بسته هستند

شیرعلی‌مردان

موسیقی‌ی این شماره را به دوست سالیانم هوشنگ رئوف شاعر همه‌ی لحظه‌ها تقدیم می‌کنم.

منتشرشده در رقص و ترانه‌های ایرانی | دیدگاه‌ها برای شیرعلی‌مردان بسته هستند

منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌ها برای بسته هستند