- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل_____________________ _..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________ .. ***************دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
.. «الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. .. ..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________ ______________________________________________کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 18923
-
میگویند ۸۳
منتشرشده در میگویند
دیدگاهتان را بنویسید:
واژگان خانگی
رُز آران، احسان اسکندری، یداله رویایی، اصلان قزللو، حافظ موسوی و مظاهر شهامت
یک شعر از: رر آران
ساعت از تیک تاک میایستد
تا مردگان باخیال آسوده مردگی کنند .
«زندگی بوی گند میدهد»
.
.
تاریک است که میروم
تاریک است که برمیگردم
و نفهمیدم کی
خستگی خوابهایم را از من گرفت
یا جوانی من کو؟
آن روزها من که با هر ترانه عاشقت میشدم
و از تمام جهان سففی بس بود
تا با تو قسمتش کنم
اما حالا
سالهاست
که خواب هیچ کدامتان را ندیدم دیگر
و مرگ مگر همین نیست
مگر مرگ همین دندان عاریه نیست
همین گیسوان سپید یکدست
همین که هیچ کدام از این گلها
دلتنگ من نمیشوند دیگر
تا شبهام
همنشین مور و
گور و
مادران تازهجوان از دست داده باشند و
روزهام
از زیرزمین بی روزن بگذرند
در روز بایگانی باریک
زیر خروارها پرونده
در زیر زمین تاریک
و مرگ مگر همین نیست
همین که چهرهات را دیگر
درست به خاطر نمیآورم
حال خودم را میپرسم و
دست تکان میدهم
برای آنکه در آینه روبروی من ایستاده است
اما دیگر چیز زیادی نمانده برای گفتن
نه با باران
و نه با این درختها که در باد سر خم کردهاند و
نه با گلها
که چهرهشان را دیگر
درست به خاطر نمیآورم
آخر
خوابند که میروم
خوابند که برمیگردم.
[شعری از دفتر «در از تن سر رفتن» سرودهی دوست شاعر، زندهیاد احسان اسکندری ۱۳۶۰-۱۳۹۹]
ادامهی خواندن
منتشرشده در اشعار این شماره
دیدگاهتان را بنویسید:
روزنامه توفیق اثر گزارترین نشریه طنز ایران
اخيراً پس از درگذشت دونفر ازبرادران توفيق (مديران شادروانان حسين و حسن توفيق)، متأسفانه يكى از دست پروردگان نمكناشناسشان، به تصور اينكه ميدان خالى شده است در پشت سر ايشان در يك برنامه چند ساعته تلويزيونى سخنانى به شدت خلاف حقيقت عليه روزنامهی شريف و استثنائى توفيق و آن شادروانان بر زبان آورد.
آنچه در ويديوى زير مى بينيد برملاكردن تمام آن دروغهاست توسط برادر سومشان دكتر عباس توفيق.
برای دیدن این ویدیو روی تصویر زیر فشار را دهید.
منتشرشده در ویدیو
دیدگاهتان را بنویسید:
ویژهنامهی اردشیر محصص۹
بقیه از شمارهی قبل
کتاب نمونه متعلق به بیژن اسدیپور طراح و طنزنویس معاصر ایران که توسط او اداره میشد در فاصله کوتاه حیاتاش که به سرعت بر اثر فشار شدید اداره ساواک شاهنشاهی به انتها رسید کتابها و جنگهای متعددی را چاپ و انتشار داد که عموما یگانه بودند.
یکی از کارهای بیژن اسدیپور در کتاب نمونه انتشار جنگ ویژهنامهی اردشیر محصص بود به نام که در آن هنرمندان زیادی شرکت داشتند. سعی دارم در هر شماره کار یک یا دو تن از این هنرمندان را برایتان بیاورم
منتشرشده در ویژهنامه
دیدگاهتان را بنویسید:
فروغ فرخزاد، به روایت فرزانه میلانی
از سایت شخصی: احمد افرادی
نوشتهی احمد افرادی
————————————————————————–
پیش از پرداختن به این بخش از نوشته، برای ممانعت از بد فهمیهای احتمالی، ذکر نکاتی را ضرور میبینم :
۱ـ نوشتهی پیش رو بر آن است که ، درمحدودهی ژانر« زندگینامه نویسی»، در زندگی فروغ باریک شود و به برخی «واقعات اتفاقیه»ی ِاحتمالاَ ناگفته و مغفولِ ماندهی زندگی فروغ بپردازد. بدیهی است که درنگ بر موارد و موضوعات حساسیت برانگیز ِ زندگی فروغ، نباید به تجسّس در احوال شخصی و خصوصی او ( از نگاه یک مفتش و بازجو ) تعبیر شود .
به گمان من، دیگر وقت آن رسیده است که فروغ را از هالهی تقدسی که دور اوکشیدهایم بیرون آوریم و بیاعتنا به ملاحطاتی از هر دست، «فروغ دست نزدنی» را به پرسش و نقد بکشیم.
به عبارت دیگر، این بخش از نوشته، درکار ِ پرتو افکنی بر برخی زوایای تاریک زندگی فروغ است که به ملاحظاتی قابل فهم، تاکنون(احتمالاً، جز در پَسَله و حرفهای در گوشی) کمتر امکان طرح و بررسی یافته است.
بیتردید، ” نقد زندگینامهی فروغ ” تعارضی با اعتبار او در ادب معاصرایران ندارد و قرار نیست که آن را به چالش بکشد.
کیست که بتواند فروغ را، به عنوان یکی از چند شاعر برجسته و ماندگار روزگار ما، نادیده بگیرد و چگونه میتوان چشم بر تحولی بشست که فروغ، درزبان، بافت و ساخت شعرامروز فارسی به وجود آورده است؟
فراموش نکنیم که فروغ، ازنخستین کسانی بود که با درهم آمیختن دو یا چند وزن متفاوت ،عروض نیمایی را متحول کرده است.
۲ـ نقد آرای خانم فرزانهی میلانی ، به معنای ناسپاسی نسبت به رنج درازی نیست که ایشان درتدوین و نگارش «زندگی نامه فروغ» ، بر خود هموارکرده است.
———
در بخش آغازین این مقال، به زندگی پر ماجرا و شخصیت پیچیده و متناقض فروغ اشاره کردهام و به تأکید نوشتم:
آنجا که با زندگی پر ماجرا و شخصیت پیچیده و متناقض فروغ طرفیم، داوری نه تنها دشواراست، بلکه، گاه خلاف خِرَد و مصلحت نمود میکند و افزودم، که خانم میلانی (برخلاف آنچه که وعده میدهد) در هیئت فمینیستی تمام عیار، همواره در متن روایتاش از فروغ، حضوری جانبدار و حتی (گاه) مُخلّ دارد. به عبارت دیگر، خانم میلانی، در مقام وکیل مدافع فروغ، به محاکمه روزگار او و اهالیاش نشسته است.درحالی که وظیفهی ایشان در مقام پژوهشگر، باز سازی زندگی فروغ و، به عبارت دیگر، پیش رو نهادن روایتی است که ( درحد امکان) فروغ واقعی را نشان دهد و داوری را( چنانچه ضرورتی در کار باشد) به خواننده واگذارد.
——–
خانم میلانی معترض است که «چرا شاعری صریح را، کماکان در لایههای تو در توی سکوتی مرموز… پنهان میکنیم؟ چرا آن چه را که او، بیش از نیم قرن پیش، با شهامتی شگفتانگیز تا آنجا که میتوانست برملا کرد، ما امروز پنهان میکنیم؟»، در حالی که خود ِ ایشان، درعمل همان میکند که به آن معترض است. ادامهی خواندن
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
ویژهی عِمران صلاحی ۱
در شمارهی اسفند ماه ۱۳۹۸ مجلهی ۴۰چراغ بخشی ویژه به عمران صلاحی اختصاص داده شده است تحت عنوان «من بچه جوادیم». دراین ویژهنامه مصاحبهای با بیژن اسدیپورتوسط خانم سهیلا میرعابدینی انجام شده و چند اثر از عمران صلاحی و دیگر نویسندگان در بارهی عمران آمده که ما در رسانه آنها را در چند شماره برایتان میآوریم.
منتشرشده در ویژهنامه
دیدگاهتان را بنویسید:
نگاهی به عارف قزوینی
از: صورتکتاب علیرضا نوری
نوشته: علیرضا نوری
از خون جوانان وطن
نگاهی به عارف قزوینی
در اهمیت مشروطه و چگونگی تاثیر آن بر فرهنگ ایران زمین بسیار نوشتهاند و البته که جای کار بسیار دارد و نگفتنیها فراوان. میدانِ ادبی مشروطه بیآنکه بخواهیم از اعتبار دیگر دورهها کم کنیم؛ مهمترین دورهی ادبیی شعر جدید فارسی در کنار قرن چهارم است. برای من شعر جدید فارسی از اواخر قرن سوم و آغاز قرن چهارم شروع میشود؛ از فردوسی و پیشگامان او مانند رودکی، شهید بلخی، محمدبنوصیف سگزی و … اما فردوسی گرانیگاه است. ایدهی شعر جدید فارسی در فردوسی پا سفت میکند و بعد از او این ایده تا نیما تغییر بنیادینی نمیکند. جریان عظیم شعر فارسی بعد از فردوسی لایههای فراوانی پیدا کرد و بارها پوست عوض کرد اما ایده همانی بود که فردوسی و پیشگامان او بنا نهادند، تا رسید به نیما که ایدهی دیگری به شعر فارسی پیشنهاد کرد. نیما محصول جریان شعر جدید فارسی بود که از دل مشروطه بیرون آمد. فعلا قصد نوشتن دربارهی نیما و ایدهی شعر او نیست. غرض اشاره به تاثیری است که مشروطه بر میدان ادبی دورهی خود گذاشت. مشروطه ساحت فراوانیی انواع و اقسام شعر بود. در کمتر دورهای چنین تنوع و گستردگی را مشاهده میکنیم. یکی از انواع شکلها و قالبهایی که در مشروطه مجال بروز یافت و بر دیگر قالبها نیز تاثیر گذاشت ترانه بود. در اهمیت ترانه همین بس که در شکلگیری شعر نیمایی، ترانه و تصنیف بسیار تاثیر گذار بود. نقش وزنها و انعطاف فرم، سیلانِ لحن و موسیقی و همچنین نقش قافیه، و در ساحت دیگر وارد شدن مفاهیم جدید به عرصهی ترانه و تصنیف از مواردی بود که نیما هم بدانها توجه کرد و نقش محوری برای آنها قایل شد. ادامهی خواندن
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
نگاهی به دوربین قدیمیی عباس صفاری
این متن را بهیاد عباس صفاری در اینجا بازگو میکنیم:
نقد مجموعهی شعر «دوربین قدیمی» سرودهی عباس صفاری
نوشته: حامد رحمتی
شعر هنری کلامیست و انعکاس دهندهی فرهنگ و باورهای تاریخی ممالک مختلف است، نقش شاعران از گذشته تا امروز در شکلگیری اندیشه و فضیلتهای انسانی، غیر قابل انکار است، باید پذیرفت اهالی قلم همواره به عنوان قشری آگاه و پیشرو، در جامعهای که در حال گذار از بحران، یا تجربهی عوامل آن بوده نقش عمدهای را ایفا کردهاند. تاثیرات سینما و موسیقی در شکلگیری ادبیات به خصوص در دورهی معاصر باعث به وجود آمدن تحولات چشمگیری شد. اگر قرار باشد روزی مدرن شویم و به دستاوردهای بزرگ دست یازیم باید به سبک ایرانی و درک عوامل بیولوژیکی، تجددخواهی را تجربه کنیم. به سراغ مجموعهای خاطرهانگیز میرویم که «دوربین قدیمی» نام دارد این مجموعه دارای پیشنهادهای تازهایست. شاعر با ذکاوتی چون عباس صفاری که سالهای سال در خارج از ایران زندگی میکند مجموعهای از خود به جا میگذارد که سرشار از قریحهای پویا در نزد مخاطبان آگاه شعر معاصر است، این کتاب موثر همانطور که جایزهی کارنامه را به خود اختصاص میدهد در انگیزش شعر جوان نیز تاثیرات بالقوهای دارد. شناخت و مطالعهی عمیق شعر جهان، از صفاری آتشفشانی خاموش میسازد که در هر شرایطی میتواند فوران کند، او ظرفیتهای زبان فارسی را با آگاهی به دست میآورد، دوربین قدیمی حاصل مطالعه و آموزههای زندگی غرب است.
صفاری با این که سالها از وطن دور بوده اما چنان تسلطی در نگارش و تکوین شعر دارد که با قلممویی از کلمات نقاشی میکند و با تلفیق عوامل زیست محیطی از کاکتوسهای آریزونا سر در میآورد و از نیمکتهای چوبی پارک لادرا سخن میگوید و شکسته شدن هویت چه به لحاظ زمان و مکان تاثیرات شگرفی بر روی خواننده میگذارد و این رفتار شاعرانه در روح و جان مخاطب ریشه میدواند.
دیشب خواب تو را دیدم/ بر نیمکت چوبی پارک لادرا نشسته بودی/ و گرده نانی را/ برای کبوتران غایب تکه تکه میکردی …/ دیشب خواب تو را دیدم/ لبانات مانند تمشک تازه/ نرم و سرخ بود/ و نسیم هر بار که میوزید/ یکی از چینهای چهرهات را با خود میبرد…ص ۷۲
جهان هستی متنی قائم به ذات است که از هستیشناسی یونانی لوگوس سرچشمه گرفته است در این میان نگاه زیباشناسانه شاعر به بازنمود موتیفها و کشف موقعیتهای شاعرانه استقرار مییابد، گاهی بیان اغراقآمیز از تصورات شاعر جهانی تازه میسازد…
روزهایی که خودم نیستم/ پیراهنام تنگ میشود/ و کراوات خفهام میکند/ شبیه بازاریاب در به دری میشوم/ در اتاق مسافرخانهای ارزان قیمت/ چه خودم باشم چه نباشم/ پستچی در ساعتی مقرر سهم آن روز مرا از جهان/ پشت در میگذارد … ص ۷۹
رادیکالیسم ادبیات صفاری را باید در انگارهها و درک صحیح زندگی معاصر و شائبههای آن دانست که به همان شکل ساده در جستارهای شعر او در حال گذار هستند، این روزمرگی با الگوهای بینامتنی گره خوردهاند و نگرش جزئی شاعر کمک شایانی، به رهیافت معنا میکند، و چنین مناسباتی به تحکیم روابط عینی (Objective) میانجامد. با چنین رویکرد تازهای در یک نگاه کلی میتوان شعرهای صفاری را با پدیدههای روزمره که در زندگی ما جریان دارد پیوند بزنیم.
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
ابراهیم گلستان و «اخلاق گفتوگو» (بخش نخست)
سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ – ۰۱ نوامبر ۲۰۱۶
احمد افرادی
آقای حسن کامشاد، نقل میکند : «یادم آمد شبی در خانهی ماشاءالله آجودانی و بانو، لطفعلی خنجی و همسرش، شاداب وجدی… شاهرخ مسکوب و تنی چند دوستان دیگر جمع بودند. گلستان باز بحث فردوسی را پیش کشید، با یک یک حاضران درافتاد و گفت و گفت، و طبق معمول افزود “اینجوری هست دیگه”! شاهرخ مسکوب که خونسرد نشسته بود، ناگهان از جا در رفت و با لحنی خشمآلود گفت: ابراهیم ، تو چه اصراری داری خود را احمق نشان دهی؟ ” این حرف کارگر افتاد و گلستان خاموش ماند.»
—————————————————-
مرور « نامهی منتشر نشدهی ابراهیم گلستان، به نادر ابراهیمی [۱]» و مواجهه با حرفهای پریشان او در مورد فردوسی و شاهنامه ، بارها مرا به صرافت نقدِ آن نامه انداخت.اما هر بار، تلخی و آشوب ِ ذهنی بر جای مانده از آنچه که در سالهای اخیر از آقای گلستان و در بارهی او خواندهام ، سبب شد که پا پس بکشم. افزون بر این ، پیش رو داشتن خاطرهای از آقای حسن کامشاد در مورد گلستان نیز ، مرا در جدی گرفتن برخی دعاوی نسنجیدهی او ، به تردید انداخت. (۲)
با وجود این، باز نشر ِگسترده ( و به گمانم ) سازمانیافتهی« نامهی منتشر نشدهی ابراهیم گلستان …» در فضای مجازی و از این رهگذر، تداوم و تکرار برخی جعلیات و بَرساختههای مُد شده در سالهای اخیر (که بازتاباش را، بعضاً در «نامه»ی مذکور و برخی مصاحبههای دیگر گلستان میبینیم ) بازخوانی مدعیات او را ناگزیر کرده است.
یادداشت پیشرو را ( که ماحصل آن بازخوانی و درنگ بر حرفهای از سر ِ لجاج گلستان است ) ، با نگاهی به « نامهی منتشر نشدهی ابراهیم گلستان…»، میآغازم :
۱- ما از مضمون نامهی نادر ابراهیمی به گلستان (جز همان یکی– دو موردی که در سطر های آغازین پاسخ گلستان به چشم میخورد ) چیزی نمیدانیم .از این رو ، اسباب و علل برانگیختگی گلستان و آنچه که او را به خردهگیری از«تاریخ»، «فرهنگ» و «اسطوره» و … ایران و ایرانی کشانده است، بر ما معلوم نیست. با این وجود، میتوان (از جمله) تندخویی، درشتگویی و شخصیت نابُردبار و مخالفخوان ِگلستان را ( که انتقاد نزدیکترین دوستان و حتی دخترش را ، از این بابت در پی داشته است. [۳] ) در این مورد نیز دخیل دانست .
۲- نامهی نادر ابراهیمی به گلستان خصوصی است. از این رو، پاسخاش هم میبایست خصوصی بماند. از این رو، کشاندن آن پاسخ تُند و تلخ به حوزهی عمومی ، چیزی جز پردهدری و بیاعتنایی به ابتداییترین پرنسیپهای اخلاقی نیست.
۳- پاسخ گلستان به نادر ابراهییمی ، تاریخ شنبه ۲۱ دسامبر ۱۹۹۱ را (همراه با عبارت «با ارادت بسیار و با آرزوی روشن شدن») در پای خود دارد. به نظر میرسد، برجسته کردن این عبارت ( در ذیل نامه و در سطری مستقل و جدا ) تمهیدی است برای:
الف – لاپوشانی ِ تلخی و تندی و درشتناکی و لحن توهینآمیز آن نامه و (به قول معروف) نوعی بندبازی و تردستی «ادیبانه!»
ب – طرح و برجستهکردن این ادعا که، حرف و حدیثهای مطروحه در این نامه (به رغم شکل جدلی، پرخاشگر و بعضاً تحقیرآمیزش) تنها به قصد روشنگری! بوده است.
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
شعرخوانی محمود ملکی
از خود فاصله می گیرم
شعر: دکتر محمود فلکی
موسیقی: مهرداد آبکناری
کلیپ: کانون هنری نیما
برای دیدن و شنیدن این کلیپ روی نام شاعر در پایین این سطر را فشار دهید.
محمود فلکی
منتشرشده در با صدای شاعر
دیدگاهتان را بنویسید:
فکرى جلوتر از جمله
نن
نگاهی به دفتر «میخواهم گیسهای دنیا را ببافم» از میترا سرانی اصل
نوشته: عابدین پاپی
پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۹
یک سُراینده از دو نوع من بهره میجوید: نخست منِ فردی- شخصی است و دیگر، منِ اجتماعی. در منِ فردی- شخصی، سُراینده تلاش دارد تا که ایدئولوژی و سلایق فردی و روحی روانی خویش را در اشعارش لحاظ نماید و در بیانی دیگر منیّتهای خویش را در سیر زمان و مکانِ زندگی در قالبی فردیتمند بازگو میکند.
اما درمنِ اجتماعی، سُراینده ازآن قالبِ فردیت گام در مناسبات و مطالبات اجتماعی میگذارد و خویش را با جامعه و طبیعت همسان میکند و ساختمندیهای فکری خود را با بافتهای اجتماعی کلاف میدهد. بدین سان پرسش بنیادی این است که آیا سُراینده ابتدا خود را میسُراید و بعد به سُرایش جامعه میپردازد و یا که نخست جامعه را تجربه میکند و من بعد خویش را در قالبِ جامعه به تصویر میکشد؟
به نظر میرسد که من برای خودم ــ خودم برای دیگران ــ و دیگران برای من، از عمده رویکردهایی به شمار میرود که برای سُراینده یک شعر ضروری است. یعنی شاعر بایستی از منِ خویش آغاز نماید و با پارفتی(رفت و برگشتی)هنرمندانه هم خویش و هم جامعه را تجربه نماید. من برای خودم، یعنی همان منِ شخصی و فردی سُراینده که تا مقطعی از زمان با او زیست میکند و این زمان بیشتر به دوران امتحان(جوانی)مرتبط میشود.
خودم برای دیگران، همان منِ اجتماعی سُراینده است که از خود عبور میکند و به یافتهها و دریافتههایی از اجتماع دست مییابد. زبانِ سُراینده در منِ فردی – شخصی، احساسیتر و جوانتر است، اما در منِ اجتماعی منطقیتر و پختهتر جلوه مینماید.
در منِ فردی – شخصی، سُراینده به دنبال خود پیدایی است، اما در منِ اجتماعی، سُراینده به نوعی خودآگاهی و جامعهآگاهی دست مییابد و دیگران برای خودم زمانی از سُراینده را بحث و مدنظر دارد که سُراینده پلی را بین منِ فردی و منِ اجتماعی میزند و به اصطلاح حاصلِ منِ فردی و منِ اجتماعی را میتوان دیگران برای من نامید.
هنرمند از خود به خویشتنِ خویش سفر میکند و خویشتنِ خویش را دردایره جامعه فرود میآورد و در خِتام به مفاهمههایی از جامعه و طبیعت در قالبِ هنر بسنده میکند و این مهم در زمانی است که سُراینده در دنیای عینی به سُرایش میپردازد و البته در دنیای نیز کاربستهای عینی به عنوان یک پایهی فکری عمل میکنند و از این منظر عینی بودن یک شعر به ذهنی شدن آن بستگی دارد و ذهنی بودنِ یک شعر نیز به عینی شدنِ آن مرتبط است.
بنابراین یافتهها که ذکر آن رفت، دفترِ شعرِ «میخواهم گیسهای دنیا را ببافم» از میترا سرانی اصل ازچنین مؤلفههایی به دور نیست.
نام و طرح روی جلد کتاب نوعی ارتباط موضوعی و مفهومیرا با هم برقرار میکنند؛ به طوری که طرح روی جلد کتاب زیستمندی زنانی را به تصویر میکشد که در بافتار یک جامعه بیشتر کار میکنند، اما کمتر دیده میشوند. زنانی که با کمترین آزادی فکر و بیان میخواهند گیسهای دنیا را ببافند.
نوعی استعاره گویی محض که نقشِ جایگزین را بازی میکند و شاید همان دنیای پرفراز و نشیب زن باشد که آکنده از درد است و ضضیا که زنی که درد نامِ مستعارش است و این شخصیت بخشی سُراینده به واژه دنیا را که مشحون از حسهای زنانگی و عاطفی است، در نوع خود باید ستود. زیرا که سُراینده توجه به واقعیّات جامعه را که مورد بیتوجهی قرار گرفته اند، درقالبی هنرمندانه به دایره تصویر میکشد.
این دفتر، آکنده از دردوارههای فردی و اجتماعی جامعه است که سُراینده در خویش و جامعه به عینه تجربه و لمس نموده است. رویکردها اغلب انتقادی –اعتراضی است. به گونهای که گاهی اعتراض از خودِ سُراینده آغاز میشود و به جامعه تسری مییابد و گاهی هم انتقادها بردامانِ جامعه فرود میآیند. از این منظر، هر هنرمندی ابتدا خویش را میسُراید و من بعد جامعه را دردایرهی سُرایش قرار میدهد.
شاعر به مانند یک کودک است که ابتدا بایستی خود را پیدا کند و بعداً همین خودِ خویش را به سمتِ مدرسه و بعداً جامعه سوق دهد که در این دفتر ما با چنین یافتههایی مواجهیم. دیگر نکته، ساختمندی دیالوگها و مونولوگها در این دفتراست که با طعمی آشنازُدایانه تعبیه شدهاند ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
دستخط سیمین دانشور
متن بالا یادداشت منتشرنشدهای است از سیمین دانشور، نویسنده نامدار ایرانی، که در ۱۲ آبان سال ۱۳۷۷ در پاسخ به سوالات جمشید برزگر نوشت.
منتشرشده در خط یک نشان
دیدگاهتان را بنویسید: