منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌تان را بنویسید:

می‌گویند ۱۲۶

منتشرشده در می‌گویند | دیدگاه‌تان را بنویسید:

واژگان خانگی


یک شعر از: خسرو باقرپور

«فصلِ پنجم»

(برای زینب جلالیان).                                                                                                                   ـزندانی سیاسی ـ

 

ای سرد و گرم چشیده!

زنِ جوان!

دنیا دیده!

جادویِ جاودان!

سالِ تو پنج فصل داشت:

بهار،

تابستان،

پاییز،

زمستان؛

و… زندان.

 

 

آمده: مجله_ادبی_هنری_روزآمد


یک شعر از: یانیس ریتسوس

برگردان: بابک زمانی 

 

صلح

نانِ داغ بر میزِ جهان است.

لب‌خندِ مادر است

تنها همین

نه چیزی جز این.

 

آن کس که زمین‌اش را خیش می‌کشد

تنها یک نام را بر تنِ خاک حک می‌کند:

صلح، نه چیزی دیگر، تنها صلح.

 

بر قافیه‌ی فقرات‌ام

قطاری به سوی آینده رهسپار است

با سوغاتِ گندم و رز.

آری، صلح همین است.

 

ای برادران من!

تمام عالم و امیال‌اش

تنها در صلح نفسی عمیق می‌کشد.

دستان‌تان را به ما دهید، برادران.

آری، صلح همین است. 

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در اشعار این شماره | دیدگاه‌تان را بنویسید:

صورت‌نامه ۱۳۳

این شماره به یاد و احترام به دوست و استاد شریفم شاعر اشعار بلند غلامحسین نصیری‌پور

منتشرشده در صورت‌نامه | دیدگاه‌تان را بنویسید:

طراحان طنزاندیش

طرح‌های: بیژن اسدی‌پور

طراحان طنزاندیش ایران – کار ایراندخت محصص

اوایل دهه‌ی پنجاه، ایراندخت محصص (استاد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران) در نشریه هفتگی «تماشا» (مربوط به رادیو و تلویزیون زمان محمدرضا شاه) در دو صفحه به معرفی و ارائه آثار هنرمندان و «طراحان برجسته جهان» می‌پرداخت که در این میان در چند نوبت سه – چهار هنرمند ایرانی را هم مطرح کرد.
در همان سال‌ها خسرو گلسرخی در «کیهان سال ۱۳۵۰» جمعی از «طراحان ایران» را در حدود پنجاه صفحه سال‌نامه کیهان معرفی نمود: اردشیر محصص، پرویز شاپور، کامبیز درم بخش، بیژن اسدی پور، تورج حمیدیان، عمران صلاحی، جواد مجابی، و داود شهیدی.
چند سال بعد در ۱۳۵۵ جلال سرفراز معرفی «طراحان ایران» را در نشریه «کیهان» (کیهان شب جمعه – ضمیمه ادبی کیهان» پی گرفت و برای حدود پانزده شماره آن‌ها را معرفی نمود.
در خارج از ایران هم ایرج هاشمی زاده (در اتریش) در دو نوبت کتاب «طراحان و طنزاندیشان ایران» را در سال های۱۹۹۰ و ۱۹۹۴ انتشار داد.
***
با این مقدمه‌ی فشرده و نسبتا طولانی می‌خواهیم بگوییم که، «رسانه» در نظر دارد در چند شماره «طراحان ایرانی» را از کتاب خانم ایراندخت محصص در این‌جا بیاورد. گفتنی است که این کارها همه حدود نیم قرن پیر هستند! 

 

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در طرح‌‌ها و نقاشی‌ها | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شعرخوانی‌ی اصغر واقدی

شعر و خوانش آن از: اصغر واقدی

 

منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

تاریخ‌نگاری بدیل 


ر. رخشانی

اندر افاضات میلانیستی 

نوشته: ر. رخشانی 

اخیرا آقای عباس میلانی کلیپ ویدیویی جدیدی از خود بیرون داده است که در آن مدعی می‌‌شود که اصلا انقلاب ایران بر علیه رضا شاه بوده است، و نه بر علیه نظام پهلوی یا محمدرضا شاه.

پیش گفتار

در بیشتر متون و اسنادی که پیرامون رضا خان/ رضا شاه تاکنون بدست ما رسیده اشاره به کم سوادی (یا حتی بی‌ سوادی) وی بوده است. در اکثر موارد ما امروز می‌‌دانیم که او تحصیلات عالیه نداشته و جز مدرسه نظام، آموزشی سیستماتیک نداشته است و مسلما تاریخ نگار، پژوهشگر و کارشناس نبوده است.

از زمانی‌ که وی سردار سپه می‌‌شود، منشی‌ و دبیری ادیب و فرهیخته، بنام فرج بهرامی، داشته که مسئولیت مکاتبات، یادداشت ها، سفرنامه‌ها و مراسلات بر عهده ی وی می‌‌بوده است. در سال ۱۳۵۰، دربار پهلوی تصمیم به انتشار دو سفرنامه (به قلم فرج بهرامی) می‌‌گیرد تا آن را بنام رضا خان/ رضا شاه بچاپ رسانند. نسخه اصلی‌ دستنوشته‌های این دو سفرنامه در دسترس نیست و نوشته ا‌ند که شاید در کتابخانه مجلس شورا موجود باشد. نام این دو، “سفرنامه خوزستان” و “سفرنامه مازندران” می‌‌باشد.

تحریف تاریخ و بازاریابی برای فروش کتابی‌ جدید

ویدیوی جدید جناب میلانی را بسادگی می‌‌توان نمونه بارزی از تاریخ سازی بدیل و تلاشی چشم‌گیر در بازاریابی کتاب در دست تهیه ارزیابی کرد. در این ویدیو، ایشان انقلاب ایران را بدلیل شعار “رضا شاه، روح‌ات شاد،” انقلابی‌ بر علیه رضا شاه ارزیابی می‌‌کند، و نه بر علیه محمد رضا پهلوی یا نظام پهلوی. همچنین جنبش انقلابی‌ مردم ایران و خواسته‌های‌شان نیز، که در شعار “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” مطرح بود، در این ویدیو، به خواست‌های انقلابی‌ آخوندیسم بر علیه رضا شاه تقلیل داده می‌‌شود.

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌تان را بنویسید:

.«رابین ویلیام» یک طوفان رعدآسا در زمینه‌ی نبوغ کمیک

آمده: در مجله الکترونیکی فرهنگ نو

سال مرگ رابین ویلیامز هنرپیشه کمدی

پیام‌ اسپیلبرگ و آکادمی اسکار و …

.

                                  «رابین» یک طوفان رعدآسا در زمینه نبوغ کمیک بود!

.

«همیشه فکر می‌کردم بدترین اتفاق اینه‌که آخرش تنها بمونی، اما نه! بدترینش اینه که کنار آدم‌هایی بمونی که باعث می‌شن احساس تنهایی کنی…!».                                                 رابین ویلیامز

 

اشاره: امروزسال مرگ درگذشت یک هنرپیشه معروف کمدی است ….رابین ویلیامز زمانی در پاسخ به سوال مجری یک برنامه‌ی تلویزیونی که از او پرسیده بود اگر به بهشت برود چه از خدا خواهد خواست؟ گفته بود: “یک بلیت برای ردیف اول کنسرت موتزارت.”۹ سال پیش در چنین روزی بازیگر معروف صاحب اسکار درگذشت..! جسد “رابین ویلیامز” بازیگر فیلم «انجمن شاعران مرده»، روز دوشنبه ۱۱ اوت بر اثر آن چه پلیس کالیفرنیا خودکشی و خفگی اعلام کرده در خانه‌اش در تیبورون پیدا شد….مجله “فرهنگ نو” با یادآوری ارزش‌های بازیگری و سینمائی ویلیامز….توجه شما را به مطالب بیش‌تری ازاین هنرمندجلب می‌کند……

علی سرهنگی

 

اما مرگ برای او چهره‌ی دیگری داشت. رابین ویلیامز؛ وداع در ۶۳سالگی… اگر ویلیامز در‌ نقش پچ آدامز -پزشک مشنگِ فیلمی به همین نام- با پوشیدن لباس دلقکان، کودکان سرطانی دم مرگ را می‌خنداند، با مرگِ خودخواسته‌‌اش، به پیشباز مرگی عبوس و دردناک رفت. مرگی که جامعه‌ی سینمایی جهان را مبهوت کرد و تکان داد. 

 

هنگامی که پلیس در تاریخ ۱۱ اوت ۲۰۱۴ جسد ویلیامز را در خانه‌اش از حلقه‌ی داری که خود را با آن از لوستر مجلل پذیرایی خانه آویخته بود پایین کشید، مچ هر دو دستش را خونین و بریده یافت. ساعاتی بعد پزشکی قانونی دلیل مرگ ویلیامز را این‌گونه شرح داد: او ابتدا در حمام خانه رگ‌های دستش را بریده و مدتی پس از آن خود را به دار آویخته است. انتخاب چنین مرگ دردناکی می‌توانست دلیل هولناکی داشته باشد. 

 

شاید ویلیامز برای مطمئن شدن از این‌که کسی ناگهان به کمک‌اش نخواهد آمد تا نجات‌اش دهد، خود را از لذت تماشای جاری شدن خون از مچ دست‌ها و آن سبک‌ساری خلسه‌آور (همچون مارک روتکو) محروم کرد تا با طنابٍ دار، پایانی قاطع را برگزیند. یک پایانِ موحش و مهیب برای سال‌ها خوش‌طبعی و بذله‌گویی. کسی که می‌خواست با مچ‌های بریده شده و گردن کبود به دیدنِ کنسرت موتزارت در بهشت برود. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یاد بعضی نفرات | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سر فصل‌هاى موسيقى‌ی ايرانى نامه سى‌ و نهم

نویسنده‌ی این بخش از رسانه دوست و خواهر عزیزم هلن شوکتی با وجود بیماری‌ی سخت با همت و کوشش فراوان مطلب این شماره‌ی سرفصل‌های موسیقی‌ی ایران را تهیه و برای رسانه ارسال داشت. برایش آرزوی بهبودی و شادکامی دارم

 

من اگر پيامبر بودم، رسالتم شادمانى بود، بشارتم آزادى، معجزه‌ام خنداندن كودكان،.نه ازجهنمى مى‌ترساندم و نه به بهشتى وعده مى‌دادم. تنها انديشيدن را و انسان بودن را می‌آموختم.

 

همکارمان هلن شوکتی در هر شماره به موسیقی و هنرمندان ایرانی که به نوعی در اعتلاء و ارائه این هنر روح‌پرور دست داشتند می‌پردازد که همه‌ماهه از نظرتان می‌گذرانیم.

فصل سی‌ و چهارم

 


هلن شوکتی

 

شهرام ناظرى     شواليه‌ى آواز ايران

شكوه آوازخوان بزرگ در هنرش است، در آوازش، در آنچه خوانده و بيش‌تر در آنچه نخوانده.

شكوه‌اش در قطعاتى است كه آهنگسازى كرده، در شعرهايى كه سروده، روزگارى نيويورك تايمز برايش نوشت:  * پرنده‌ى آواز خوان فارسى*  و چند وقت بعد، دولت فرانسه  شواليه‌اش كرد.

او مى‌گويد: همين  شهرام ناظرى بودن برايش كافى است، كه براى هر آدمى كفايت مى‌كند اين نام.

اما همان‌قدر كه موسيقى اين سرزمين وامدار اوست، ادبيات نيز از حضورش بهره‌ها برده است. 

از حافظ و خيام گرفته تا ابوسعيد ابوالخير و مولانا و سايه و نظامى و رابعه و البته كدكنى و اخوان و سهراب ! مولانا و فردوسى را هم او بود كه براى اولين بار وارد موسيقى ايران كرد و آثارشان را خواند.

 

ناظرى رمز ماندگارى را مى داند و به همين خاطر است كه تا اين اندازه گزيده كار است.

آن روز كه «داريوش صفوت»  در باره‌اش گفت:

در صداى او،،،لنگرها،  دندانه‌ها و اكسن‌هاى خاصى وجود دارد كه به آن حس حماسى بخشيده است.

او خوب قدر اين جمله و آن صدا را دانست و براى همين از /شاهنامه /خواند .   از شاعرى كه او را هويت و حيثيت ايرانيان مى‌دانند.  او اما فرزند زمانه‌ى خودش هم هست، براى همين است كه باز از همين لحن براى خواندن بهره مى‌گيرد.

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در سرفصل‌های موسیقی‌ی ایران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شعبده با تاریخ (بخش پایانی)

به یاد نویسنده‌ی فرهیخته و متعهد و آگاه احمد افرادی نوشته زیر از او را برای‌تان می‌آوریم

ابوالفضل بیهقی : « مرا چاره نیست از باز نمودن چنین حال‌ها ، که از این، بیداری افزاید و تاریخ به راه راست برود که روانیست در تاریخ، تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیر کردن … »

نگاه سیاست‌زده به تاریخ و دل سپردن به سخن سیاست پیشگان، آفت ِ شایع ِ دیگری است که تاریخ را از حقیقت ِ خود تهی می‌سازد. به قول زنده یاد فریدون آدمیت، «اهل سیاست، اغلب مردم نااهل‌اند؛ از آن که، در سرشت سیاست، قدرت نهاده است و در نهاد قدرت، فساد سرشته است».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیش‌تر گفتم ، دکتر متینی هیچ فرصتی را برای شُبهه‌افکنی در ذهن خواننده از دست نمی‌دهد. نمونه بدهم:

محقق محترم، در بخش آغازین کتاب (صفحه ۵ و۶) جمله‌ی معترضه‌ای را، از متن سخنرانی دکتر مصدق (درمجلس چهاردهم) جدا می‌کند، تا با استناد به آن، او را (تلویحآ) به کِذب متهم کند.

با هم بخوانیم:

متینی: «مصدق‌السلطنه با آن‌که در مجلس چهاردهم گفته است: ” … یک وقتی بنده در مدارس قدیم درس می‌خواندم … “، هرگز در مدارس طلبگی درس نخوانده است. وی ظاهرأ دوران معادل مکتب و دوره‌ی مقدماتی مدرسه‌های طلبگی را به مانند فرزندان متمکنین در زیر نظر معلمان سرخانه تحصیل کرده بود..»  پایان نقل قول

بر من معلوم نیست، طرح موضوعاتی از این دست، گره از کدام معضل تاریخ معاصر ایران می‌گشاید.

اولأ ـ برخلاف ادعای آقای متینی، دکتر مصدق نگفت که در «مدارس طلبگی» درس خوانده است. بلکه، صحبت از «مدارس قدیم» در میان است.

ثانیأ ـ گیریم که منظور مصدق از«مدارس قدیم»، همان «مدارس طلبگی» باشد. آقای محقق تاریخ (از این کشف تاریخی!) چه نتیجه‌ای می‌خواهد بگیرد؟! که مصدق دروغ گفته است؟!

واقعیت این است که عبارت منقول دکتر متینی، جمله‌ی معترضه‌ای است، از متن سخنرانی دکتر مصدق در مجلس چهاردهم؛ که در ربط با اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی ایراد شده بود.

آن بخش از سخنرانی دکتر مصدق را باز نویسی می‌کنم، تا ببینیم، وقتی تحقیق تاریخی، آلوده‌ی اغراض شخصی و گروهی می‌شود، چه سان، اخلاق ِ پژوهشی و حتی انصاف و مروت نیز به چیزی گرفته نمی‌شود:

دکتر مصدق: « …من تصور می‌کنم که هیچکس در این مجلس موافق نباشد که تا قشون خارجی در این مملکت هست انتخابات بشود (دکتر کشاورزـ با شرایطی) همه در این اصل موافق هستند. منتها طرز عمل، به نظر بنده با این طرح پیشنهادی فرق می‌کند. پیشنهاد بنده یک طوری است که نمایندگان مؤثراکثریت هم در جلسه‌ای که چهارشنبه شب ِ قبل تشکیل شده بود موافقت کرده بودند و چهارشنبه شب قبل جلسه‌ای از نمایندگان اکثریت و نمایندگان اقلیت تشکیل شد و درآن جا مذاکره شد. در آن جلسه به پیشنهاد خود ِنمایندگان ِ اکثریت، قرار شد که لایحه بصورت طرح قانونی به مجلس بیاید که صدور فرمان انتخابات برای تجدید نظر در قانون انتخابات دو ماه تأخیر بشود. صبح که به مجلس آمدیم آقای نبوی.. یکی از نمایندگان اکثریت که… آن طرح را تهیه فرمودند و به من ارائه دادند و فرمودند که عقیده‌ی ما این است که عوض دو ماه، سه ماه بشود .. طبق نظر اقایان اکثریت، مدت دو ماه را به‌سه ماه پیشنهاد کردم ـ یک وقتی بنده در مدارس قدیم درس می‌خواندم در جامع المقدمات گمان کنم. به صمدیه که رسیدیم آنجا به این عبارت ” الناس مجزیون باعمالهم، ان خیرأ فخیرأ، ان شرأ فشرأ” این عبارت را به چهار وجه می‌خواندند … حالا من تصور می‌کنم که مجلس ما هم بر چهار وجه باشد، مجلسی که نمایندگان آن متمایل به [ همه‌ی] متفقین باشد، این وجه اول، مجلسی که نمایندگان آن متمایل به یکی از متفقین باشد این وجه دوم، مجلسی که نمایندگان آن متمایل به متفقین دیگر باشد …» ۱ ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یاد علی عابدین از ابراهیم گلستان – پاره اول

 

یک سال از درگذشت ابراهیم گلستان گذشت. انسانی نادر و کم‌نظیر در زمینه‌های گوناگون هنر و ادب که خوشبختانه در زندگی‌ام اقبال هم‌نشینی با او و آموختن از او را داشتم. زمینه‌ی عمده‌ی این آشنایی که از مهم‌ترین نقاط عطف زندگی من بوده انتشارات «روزن» است. این چند خط به یاد ابراهیم گلستان این‌جا بماند.

آشنایی‌ام با ابراهیم گلستان به اسفند ۱۳۴۲ برمی‌گردد، به نمایشگاه انفرادی آثار فیگوراتیو بهمن محصص در گالری ایران (قندریز) که گلستان در روز افتتاحیه به نمایشگاه آمد. این آشنایی در اواسط دهۀ چهل رفته‌رفته بیش‌تر شد. آن زمان من در چاپخانۀ صبح امروز در قسمت صحافی به صورت کُنترات، مسئول و سرپرست کارگران صحافی بودم و امور صحافی نشریه‌های صبح امروز و فردوسی و دانشمند و کارهای متفرقۀ دولتی و خصوصی مربوط را انجام می‌دادم (این چاپخانه در خیابان فردوسی بالاتر از خیابان منوچهری در کوچه‌ای روبه‌روی سفارت انگلیس بود).

سال ۱۳۴۶ انتشارات «روزن» در خیابان آناتول فرانس (خیابان قدس کنونی) در ضلع شرقی دانشگاه تهران شروع به کار کرد. مؤسسان انتشارات روزن، ابراهیم گلستان و یدالله رؤیائی و محمود زند بودند. غیر از چاپ و انتشار کتاب‌هایی گزیده و یک فصلنامه که به شاعران جوانِ نوگرا توجهِ ویژ‌ه داشت، روزن کتابفروشی داشت و چند بار هم در آن شب شعر برگزار کردند (دربارۀ جلسۀ شعر وینچنزو بیانکینی که با محصص رفته بودم در پُست جداگانه‌ای نوشته‌ام). انتشارات روزن تا پایان دهۀ چهل فعال بود اما در آغاز دهۀ پنجاه به‌کل تعطیل شد.

از سال ۱۳۴۴ هر از چندگاهی جمعه‌ها به خانۀ آقا و خانم گلستان می‌رفتم. آنجا با هنرمندان و نویسندگان بیش‌تری آشنا شدم. سهراب سپهری، یدالله رؤیائی، هوشنگ پزشک‌نیا، سیمین دانشور، جلال آل‌احمد، فرهاد مشکات، جلال مقدم، ابوالقاسم سعیدی و…

سال ۱۳۴۶ یا ۱۳۴۷ بود که با برادرانم انتشارات تقویم پارس و کارگاه صحافی پارس را تأسیس کردیم. سال ۱۳۴۹ از برادرانم جدا شدم و کارگاه صحافی و مدیریت چاپ پاسارگاد را تأسیس کردم.

سال ۱۳۵۴ بود که روزی گلستان به کارگاهم آمد.

[ادامه در پُست بعدی]
منتشرشده در یاد بعضی نفرات | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عکس‌های نادر

شماره‌ی ۳۹

منتشرشده در عکس‌های نادر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

خوانش شعر «وصیت‌نامه» بیژن نجدی


           

از: صورت‌کتاب عادل بیابان‌گرد جوان
·
چهارم‌ شهریور سالروز درگذشت بیژن نجدی، شاعر و داستان نویس است. در زندگی‌ام آدم‌های متفاوت دیده‌ام اما شاید نجدی متفاوت‌ترین‌شان باشد. هیچ تظاهر و تلاش نمی‌کرد که جور دیگر باشد. خودش بود؛ خود بیژن نجدی، اصیل و یگانه!
نوشته زیر خوانش من از شعر معروف او به نام وصیت‌نامه است. این نوشته در تابستان۱۳۷۷ در ویژنامه گلیه‌آوای هنر و اندیشه به مناسبت درگذشت نجدی به سردبیری زنده یاد محمد تقی صالح پور به چاپ رسید .
جهان خود بسنده‌ی متن و کارکرد خواننده در شعر “وصیت نامه”‌ی بیژن نجدی
——————————————————————————————-
متن ادبی جهانی است خود بسنده؛ مجموعه‌ای است از نشانه‌ها که به طرزی نظام‌مند با یکدیگر مرتبطند. به خاطر همین خصیصه‌ی نظام‌مند بودن است که راه‌یابی به لایه‌های‌ یک نشانه ما را به معنای عمومی متن و به عبارت دیگر جهان خود بسنده‌ی متن خواهد برد.
شعر “وصیت نامه” از ۳۲ سطر تشکیل شده است. در این‌جا می‌خواهم نشان دهم که ما با متنی روبرو هستیم که به تنهایی جهانی خود بسنده است؛ جهانی که عناصرش در ارتباط با معنای عمومی متن شکل می‌گیرند.
عنوان شعر همان گونه که گفته شد “وصیت‌نامه” است. ابتدا معنای قاموسی آن را در فرهنگ معین ذیل مدخل “وصیت‌نامه” می‌بینیم: “ورقه‌ای دال بر سفارش‌هایی که شخص به وصی خود می‌کند که پس از مرگش اعمال منظور را انجام دهد و اموال او را طبق دستور وی تقسیم نماید یا به مصرف برساند.” با این تعریف اکنون ببینیم چه کسانی در ماجرای وصیت‌نامه شرکت دارند: اول شخص موصی است که وصیت می‌کند. دوم وصی است که وصیت را اجرا می‌کند. سوم وارث یا وارثان هستند. میراثی نیز در این میان هست که به وارث یا وارثان می‌رسد. حال شعر را می‌خوانیم تا هر کدام از عوامل مذکور را در آن تشخیص دهیم:
وصیت‌نامه
نیمی از سنگ‌ها، صخره‌های کوهستان را گذاشته‌ام
با دره‌هایش، پیاله‌های شیر
به خاط‌ر پسرم
نیم دگر کوهستان ، وقف باران است.
دریایی آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی
می‌بخشم به همسرم.
شب‌های دریا را
بی‌آرام، بی‌آبی
با دلشوره‌ی فانوس دریایی
به دوستان دور دوران سربازی
که حالا پیر شده‌اند.
رودخانه که می‌گذرد زیر پل
مال تو
دختر پوست کشیده‌ی من بر استخوان بلور
که آب
پیراهنت شود تمام تابستان.
هر مزرعه و درخت
کشتزار و علف را به کویر بدهید، ششدانگ
به دانه‌های شن، زیر آفتاب
از صدای سه تار من
بند بند پاره پاره‌های موسیقی
که ریخته‌ام در شیشه‌های گلاب و گذاشته‌ام روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به نی بدهید
و می بخشم به پرندگان
رنگ‌ها، کاشی‌ها، گنبدها
به یوز پلنگانی که با من دویده‌اند
غار و قندیل‌های آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصل‌هایی که می‌آیند
بعد از من.
همان‌گونه که در این شعر می‌بینیم وارثان عبارتند از : پسر، باران، زن، دوستان دوران سربازی، کوی، دختر، مثنوی مولانا، نی، پرندگان، رنگ‌ها، کاشی‌ها، گنبدها، یوزپلنگان و فصل‌ها و میراث عبارت است از: سنگ‌ها و صخره‌های کوهستان، شب‌های دریا، رودخانه، مزرعه و درخت، کشتزار و علف، صدای تار، غار و قندیل‌های آهک و تنهایی و بالاخره بوی باغچه. حال باید دید موصی یا وصیت‌کننده چه کسی است. موصی حتماً انسان نوعی نیست زیرا انسان نوعی مالک دریاها و کوه‌ها و جز آن نیست که بتواند آن‌ها را به وارثانش ببخشد. خدا هم نمی‌تواند موصی باشد چرا که به اعتقاد اهل ایمان، خداوند میرا نیست که تازه بخواهد وصیت‌نامه بنویسد. مانند موصی شعر دارای خانواده هم نیست. پس موصی شعر چه کسی است؟ گویا با ارجاعات برون متنی نمی‌توان او را شناخت. باید گفت موصی شعر خدای- انسانی است زاده‌ی متن که در متن شعر شکل می‌گیرد و ساخته می‌شود. از سوی دیگر وارث درجهان واقع دارای مختصه‌ی معنایی { + انسان } است . البته در غرب بعضی میراث‌شان را به حیوانات خانگی‌شان می‌بخشند؛ بنا براین باید گفت که وارث دارای مختصه‌ی معنایی {+ جاندار} است؛ حال آن‌که دامنه‌ی وارثان در این شعر – وصیت‌نامه از انسان تا حیوان تا طبیعت بی جان و کتاب و ساز و حتی زمان را در بر می‌گیرد. چنین مختصه‌ای تنها در جهان متن معنا پیدا می‌کند. در زمینه میراث نیز همین گونه است. چنین میراثی که از طبیعت بی‌جان تا صوت و بو و… را شامل شود فقط در دنیای متن امکان تحقق خواهد داشت. اما نکته این‌جاست که دریابیم خطاب این وصیت‌نامه به چه کس یا کسانی است؛ در واقع وصی یا مجری این وصیت‌نامه کیست؟ در جایی از شعر می‌خوانیم: “کشتزار و علف را به کویر بدهید” و در جایی دیگر می‌خوانیم: “دو سهم به نی بدهید” همان‌گونه که در افعال این دو سطر می‌بینم شناسه‌ی آن‌ها، دوم شخص جمع است که نهاد جدای آن ضمیر “شما” است. پس هر کسی که با این شعر – وصیت‌نامه بر خورد می‌کند و آن را می‌خواند وصی و مجری آن می‌شود. به عبارت دیگر خوانندگان شعر وصی و مجری وصیت‌نامه هستند. اما پرسش این‌جاست که چگونه خواننده‌ی این شعر – وصیت‌نامه می‌تواند وصی آن باشد؟ باید گفت که هر خواننده با خواندن این شعر- وصیت‌نامه، جهان خودبسنده‌ی متن را بازمی‌آفریند؛ در واقع با خوانش خواننده، جهان متن کامل می‌شود و موصی و وارثان و میراث شکل می‌گیرند و وصیت‌نامه اجرا می‌شود. به عبارت دیگر کارکرد خوانش همین بازآفرینی متن است. اینک بار دیگر شعر را بخوانیم و جهان خودبسنده‌ی آنرا بازآفرینیم.

منتشرشده در نقد شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سال‌های ابری

 

از صورت‌کتاب: حسن نجار

سوم آبان، زادروز استاد ارجمندم، علی اشرف درویشیان گرامی باد

پیشکش به جان‌های زلالی که خورشید وجودشان روشنی‌بخش سال‌های ابری است
از کتاب: سال های ابری


دولت‌ها مثل ابرهای گریزان بدون باران، تند تند آمده‌اند و رفته‌اند..
همه شبیه به هم. تنها فرقشان در قیافه‌هاشان بوده است.

یکی کوتاه یکی بلند. یکی با دماغ بزرگ یکی کوچک. یکی با صدای بم یکی زیر. یکی چاق و یکی لاغر. و مردم، هم‌چنان فقیر و پابرهنه مانده‌اند…
خورشید، چشمانِ به تاریکی عادت کرده‌ام را می‌زند.
چشمانم پر از اشک می‌شود. نمی‌دانم از شوق است یا از آفتاب☀️
..علی‌اشرف_درویشیان داستان‌نویس و پژوهشگر سوسیالیست و چپ‌گرای ایرانی و عضو کانون نویسندگان ایران بود. برخی از نوشته‌هایش را پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران با نام مستعار «لطیف تلخستانی»منتشر می‌کرد. وی پیش و پس از انقلابِ ۱۳۵۷ چند بار به علت فعالیت‌های سیاسی زندانی شد.او یکی از نویسندگان اعلامیه «ما نویسنده‌ایم» بود
زادهٔ:
۳ شهریور ۱۳۲۰
کرمانشاه
درگذشت:
۴ آبان ۱۳۹۶ (۷۶ سال)
کرج

“شما خیال کردید کتاب‌های مرا سانسور کنید می‌آیند کتاب‌های شما را می‌خوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب شما را می‌خواند، نه کتاب من را!”

 

منتشرشده در یاد بعضی نفرات | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یادآوری‌ی محمدعلی بهمنی از غلامرضا نصرالهی

دو یادداشت از غلامرضا نصراللهی

 

برای درگذشت محمد‌علی بهمنی:

یادداشت یک —————————

متاسفانه برخی هنرمندان و شاعران زمانه ی ما از استعداد و توان هنری و ادبی خود به مثابه امکانی برای کسب شهرت و ثروت استفاده می کنند غافل از اینکه این استعداد باید در مدار بالاتری به کار گرفته شود و فدای امیال شخصی و گذرا نشود.

من مطمئن هستم اگر استاد بهمنی از حکومت دوری می کرد ، با آن انرژی و دانش و استعداد می توانست نیازهای مادی خود را تامین کند و نیازی به داور شدن در فلان جشنواره و حضور و اجرای فلان سیاست در اداره سانسور یا حضور در فلان مراسم حکومتی نداشت. می توانست در جلسه شعر خوانی شاعران درباری نرود و می توانست علیه مردم معترض سال ۸۸ شعر نگوید. و واقعا حیف بود که او اعتبار و شهرتی که قبل و بعد از انقلاب به دست آورده بود در دو دهه ی اخیر به حراج گذاشت . دریغ …شعرهایش را دوست داشتیم. با ترانه هایش خاطره داشتیم و مرگش تاسف انگیز بود اما در کارنامه اش ای کاش این لکه های سیاه وجود نداشت.

و این باید درس عبرتی باشد برای همه هنرمندان و نویسندگان و شاعران که آنچه باقی است هنر و فرهنگ است. سیاست گذراست. پوچ است . نابود کننده استعداد و اعتبار و آبروی هنر است. حیف است شاعر یا هنرمند خود را فدای اهداف پوچ سیاستمداران کند.

یادداشت دو ———————————-
 
 
 
 
 
 
 

یادداشت دو —————————

محمد علی بهمنی شاعر معاصر درگذشت.

بر خلاف تصویر پاستوریزه که برخی از او می سازند وی از عوامل ممیزی و سرکوب هنرمندان در ارشاد و از بهره مندان رانت های حکومتی بوده است .

محمد علی بهمنی قبلا عضو شورای شعر و موسیقی ارشاد و داور و کارشناس جشنواره شعر فجر بود. حضور وی در جلسه شعرخوانی در بیت رهبری و تجلیل از او برای شعرهایش درباره دفاع مقدس و سرودن غزل و ترانه و همکاری با آهنگسازان و خوانندگان از دیگر فعالیت های وی به شمار می رود.

ادعاهای جنجالی او درباره مرگ شاعر معاصر حسین منزوی و خواننده مشهور ناصر عبداللهی حضور او در مراسم سردار سلیمانی و عذرخواهی پس از آن واکنش های زیادی را به دنبال داشت. از او مجموعه هایی در شعر و ترانه به چاپ رسیده است.

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عکس روز «مادران جهان»

عشق بی‌حد مادران ملل مختلف به فرزندان‌شان و این‌که چگونه از کودکان خود حتی درعین انجام کارهای سخت روزانه پرستاری می‌کنند مثال‌زدنی‌ست. در هرشماره‌ی رسانه یکی از این عکس‌ها را که از صورت‌کتاب عزیزم «بیژن اسدی‌پور» وام گرفته‌ایم برای‌تان می‌آوریم.                     رسانه

شماره ۲۷

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید: