اوباما دست در دست چاوز

.


از دیدار با سایت تماشایی‌ی قلم‌انداز متعلق دوست خردمندم محمد‌رضا صادقی مطلب زیر به قلم او را که بسیار خواندنی‌ست برای‌تان نقل می‌کنم .
.

امروز با هوگو چاوز ، فردا با رائول و فیدل کاسترو وشاید وقتی دیگر با…
.

آغازی برای مناسبات جدید ! تهدید است یا فرصت ؟
اتفاقی در حال وقوع است .این قطعی است .اما به چه معنی ؟ این آینده‌ی جهان است که ترسیم می‌شود . در خواب خرگوشی فرو رفتن مفهومی ندارد ، باید واقعیات را درک کرد و در جهت منافع ملی به پیش رفت . نسل‌های بعد کاهلی امروز ما را نخواهند بخشید .همانگونه که ما نبخشیدیم رهبرانمان را وقتی در میانه‌ی تقسیم جهان در آغاز قرن گذشته در فکر سفرهای تفریحی به ممالک یوروپ بودند و رجالمان در تدارک گنجینه‌هایی از دسترنج مردم بی‌نوا .
بازی دوباره شروع شده ، با بازیگرانی جدید . اما ما درکجای جهان ایستاده‌ایم ؟

منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

کاری از: صادق هدایت
.
برگرفته از سایت اثر
منتشرشده در طرح‌‌ها و نقاشی‌ها | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شرقی

.
برای روبان قرمزت
آبشاری طرح خواهم زد
…………………از موج
تا کلاه‌ات بی‌سر
نماند!

.
این گونه نیست
که از زیر سکوت تاریک‌ات
چشمان بسته‌ات را
………………. زاغ سیاه نزنند
وگرنه تا حالا هزار بار
دست از پا دراز تر
میدان سنگی را
……………….. دور زده بودی
و سرت هنوز بر تن‌ات
…………….. سنگینی می‌کرد!
………………………………………... ۲۸ نوامبر ۲۰۰۶
……………………………………..روزویل کالیفرنیا
منتشرشده در شعر | ۱ دیدگاه

از پشت سیم‌ خاردار هم می‌شود شنید

.

از سیم خاردار می‌گذرد

و آن‌ سمت

مشتی که فال می‌گیرند

حرف‌ها که می‌گذرد

تابوت سبز می‌شود

……………………تا درخت.

شکل حروف بی‌صدا!

خاموش است این دست

بلندگوهای مازاد بر احتیاج

خبری را اعلام نمی‌کنند

آن‌قدر تاریک است یکشنبه

که در تقویم امسال

………………………دیده نمی‌شود

فرق شما با ابر چیست؟

خواب‌ مرا هیچ رختخوابی

پهن نمی‌کند

باید بیرونِ این دایره

ریخته شده باشم

وگرنه ابروهای پیوسته‌ی عکس‌های قدیمی

قاب‌های‌ام را وصل می‌کردند

از پشت سیم‌ خاردار هم می‌شود شنید

بی پرِ پروانه

………………………………………………..١۵ مارس ٢٠٠٩

……………………………………………. کوُل کالیفرنیا

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

تو را دارم

.

شعرِ تو را دارم از شاعر افغانی، الیاس علوی را از مجله‌ی الکترونیکی‌ی وازنا برای‌تان نقل می‌کنم. ترجمه‌ی انگلیسی‌ی این شعر را نیز می‌توانید در نشانی‌ی فوق ببینید.

.
تو را دارم

دیروز خواهرم را دزدیدند

امروز خانه ام را تخریب کرده اند

و فردا آواره می‌شوم.

.

امشب تو را دارم

کنار تکّه‌های خانه‌ام

میان عکس‌های خانوادگی

میان مدادهای رنگی

نه می‌توانم نقاشی بکشم

نه سیگار بکشم

نه به چشم‌های مادر نگاه کنم

نه می‌توانم

به چشم‌های مادر فکر کنم.

حتّی اگر مرا به سلول انفرادی بیندازند

عریان‌ام کنند

وسگ‌های ترک تکّه‌تکّه‌ام را بجوند

” امشب تو را دارم”

وهیچ‌کس نمی‌تواندبرجسته

مرا از داشتن این جمله محروم کند.

حتّی اگر دو شبانه‌روز گرسنه باشم.

منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سه تفنگ‌دارِ طناز!

.


تصاویر روی جلد CD و DVD مربوط به شماره‌ی اخیر دفترهنر که به زودی در اختیار علاقه‌مندان خواهد گرفت به دستم رسید که عین آن ها را در این‌جا برای‌تان می‌آورم. با آرزوی سلامتی و به‌روزی برای بیژن اسدی‌پور عزیز به انتظار ویژه‌نامه‌ی سه‌تفنگ‌دار طناز وطن‌مان می‌نشینیم.




منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

قله نشین

.

آخرین شماره‌ی بررسی کتاب چاپ لوس‌آنجلس دستپخت تازه‌ی مجید روشنگر نویسنده، مترجم و روزنامه نگار فعال، امروز به دستم رسید . ضمن دست مریزاد و تبریک به ایشان که با تلاش و تداوم این مجله‌ی خواندنی را به نوزدهمین سال انتشار آن رسانید، شعر قله‌نشین سروده‌ی علی‌رضا طبیب‌زاده را از آن نشریه برای‌تان نقل می‌کنم. ………………………………………………………………………………………………………….ح . ش

.
.
.
.
.
.
.

قله‌نشین
.
پرخاش نگاهت، زمانی که عاشقی
فرارم می‌دهد،
…………..با مهربانی
مشکلی نیست!
بده بستان که نیست
قسمت زیبای‌اش اینجاست
که تمام روزهای من به تو می‌رسند،
…………………………..در انتهای گذرشان
آخر در مُشت‌ات
تکه‌ای از زندگی را پنهان کرده‌ای
و تقصیر تو هم نیست،
…………………….که عشق یاد دادنی نیست!
حال،
اینکه برایت می‌نویسم،
بهانه‌ی با تو بودن است
و گرنه این واژه‌های نخ‌نما
که در خمیازه‌ی کاغذ هم گم می‌شوند،
…………………………….چه قابل شما را دارد؟

منتشرشده در شعر دیگران | ۱ دیدگاه

همین حوضچه‌ی خالی‌ست

.

نام این پرنده آن قدر سوراخ است که

یاد یار مهربان آید همی

.

.

.

نام شما چه بود؟!

این‌جا سوال‌های کوتاه

با شماره‌های بلند آویزان می‌شوند

خواب‌های شماره‌دار

پشت دیوارهای شماطه
.
.

………………………………………………………….. کوُول کالیفرنیا

…………………………………………………….فروردین ١٣٨٨

ادامه مطلب

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شماره‌ی آینده‌ی دفتر هنر
















بعد از سال‌ها دریافت نشریه‌ی دفتر هنر در اوایل ماه مارس، حالا بی‌تابی‌ها نه تنها برای رسیدن سال نو و بهار خرم بلکه برای ما دوستاران هنر مستقل و همیشه پویای ایران شور مضاعف دریافت شماره‌ای دیگر از این دفتر را همراه دارد.

صحبت در باره‌ی این نشریه را به وقتی دیگر موکول می‌کنم . ولی آن چه مرا به نوشتن این یادداشت کوتاه واداشت روی جلد شماره‌ی ١٩ ویژه‌ی سه‌تفنگدار طنز متعهد ایران بیژن اسدی‌پور،پرویز شاپور و عِمران صلاحی می‌باشد که بیژن اسدی‌پور خالق یک‌تنه‌ی دفاتر هنر آن را در اختیارم گذاشت.

ضمن تشکر از لطف بیژن عزیز که روی جلد شماره‌ی آینده کار مشترک فرانک تورن طراح آمریکایی و بیژن اسدی‌پور را برای انتشار به رسانه سپرده است آن را برایتان می آوریم.

به امید دیدار شماره‌ی آینده‌ی دفتر هنر دست توانای او را می‌فشاریم.

منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شعری از پوران فرخ‌زاد

شعری از پوران فرخ‌زاد با دستخط شاعر

منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شعری از نصيری‌پور

 

 

کمی نم به تاريخ بزنيد

گرد و خاکش چشم همه را می‌سوزد

هنور هم تمام جنگل‌های جهان

برگچه‌ام را در پی يابش خود

می‌گردند

کجايی‌ام را از چگونگی چه خبری

پرس و جو می‌کنم

سرشارم از مرگی که رگم را

به ريشه‌های غليظ خوابت

وصله می‌زند

فقط وصله‌هايمان هم‌رنگ شده‌اند

مارنگ و بوی لحظه‌ای هستيم که از دستان هم می‌روييم

در سرزمين چشم

شب از خوابم نمی‌پرد

محوم کن در بخار پوستت …………………………………………….. 

بنوشم و بپوشم و جايی در خودت

به خوابم بکش

جايی که بيداری‌ام را از ياد ببرد

اين مرگ هميشه تنها زيسته است

.

.

از غلامحسين نصير‌ی‌پور منتشر شد:

چلچله لال

سنگفرش

ترا تاريک‌تر از بادم

نشانی جهت سفارش: انتشارات شاعر امروز

ايران تهران صندوق پستی ۴۱۴-۱۴۵۶۵

 
 
منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نوعی خوانش

.
دل‌ام نیامد که حرف‌های دل رویایی را با شما قسمت نکنم . شاید دلتنگی‌های رویایی از جنس دلتنگی‌های من است. شاید هم صداقت او مجذوب‌ام می‌کند. شاید علاقه‌ی من به رویایی‌ی شاعر است که دوست دارم هر آن چه که او می‌سراید. شاید شما هم مثل من فکر می‌کنید نمی‌دانم.
.
.

نوعی خوانش*

عباس عزیز

دخالتِ خواننده در متن، متن را با خود می‌بَرد. وگاهی هم خودش را با متن. من خواننده ای را دیدم که روی کتاب “دلتنگی ها” گریه می‌کرد

تابستان ۵۷ بود، بعدازظهرها به آپارتمان دوستی درخیایان فروردین می رفتم و باهم تریاک می‌کشیدیم
یکی ازبعدازظهرهای ِداغ که به استودیوی او رفتم، نبود. درها را باز و پنجره هارا بازتر دیدم. صدای اوهو، اوهو می‌آمد. آهسته آهسته رفتم تو . محمود مؤمنی بود! صورتش را روی کتاب گذاشته بود و اوهو، اوهو، اوهو
باقی اش را تعریف نمی کنم. نمی توانم! من این صحنه را هیچوقت فراموش نمی کنم

آن کتابِ خط خطی راهم هنوز دارم، و گاه می‌اندیشم که او مرا بهتر از من می‌خواند
شاعر عجیبی بود. مودی *، و مثل همۀ مودی ها خالص . حالا به اندازۀ تمام “دلتنگی ها”يم دلتنگِ او شده ام. اگر گذارم روزي به گرگان افتاد، سری به خاک او می زنم وکمی اوهو، اوهو، اوهو می‌کنم

تا وقت دیگر قربانت…………………………………………………………………. * maudit (نفرینی ؟)
نوشته از سایت یداله رویایی

منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

خانه‌ی شاملو

.
.
بالاخره بعد از همه‌ی تلاش‌ها و فریادها و تومار امضاءکردن ها، همان شد که می‌خواستند. دستان هرزه‌ی دشمنان فرهنگ این مرز و بوم مظلوم آن کرد که بر مردمان‌مان می‌کند . خانه‌ی شاعر ملی احمد شاملو به تاراج حراج رفت و هر آن‌چه که نمی‌بایست می‌رفت به اشارتی تنگ بر باد شد.
قصد تکرار آن‌چه که بارها گفته و نوشته شده است را در این جا ندارم. اما بی‌مناسبت ندیدم که شعر کوتاه زیر که بر پیشانی
‌ی مطلبی که در باره‌ی این واقعه در سایت احمد شاملو آمده است را برای حکایت روایت فوق بیاورم.
یاد عزیز شاملو گرامی باد!

.

به جا نهاده دزد
در پشت سر:
ماه را در پنجره‌ام.
……………ریوکان
توضیح: ویدیوی زیر بعد از انتشار مطلب بالا بدستم رسید که در این جا با درود تشکر از دوست هنرمند لقمان ادهمی، بعلت مربوط بودن با مطلب فوق آن را برایتان می‌آورم.
http://www.jadidonl ine.com/images/ stories/flash_ multimedia/ Shamlou_heritage _eng_test/ shamlou_high. html

منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

تیر خلاص را رها کرده‌ام

.

کوچک‌تر از شمایم اما

تمام جهان را می‌خواهم

……………………….تسخیر کنم

دستان‌ام بزرگ‌اند

و در هیح دستکش چرمی‌ی اصل

………………………نمی‌گنجند

خودکار کوچک‌ام

خالی نمی‌شود

و بر هر چیزی می‌نویسد

من با کسی نمی‌جنگم

آخرین بیانیه‌ام را نوشته‌ام

اهل معامله نیستم

زیر هر شعر تازه‌ام

معاهده‌ی صلح با شما را

امضاء می‌کنم

تیر خلاص را رها کرده‌ام

و هیچ‌چیز در تیررس من نیست

تمام جهان را می‌خواهم

…………………………..تسخیر کنم اما

…………………………………………………. ٢٣ ژانویه ٢٠٠٩

…………………………………………….. روزویل کالیفرنیا

منتشرشده در شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

زیر سایه‌ی شما

.
زیر سایه‌ی شما” مجموعه‌ی کوتاه‌نوشته‌هایی‌ست که مدتی‌ست با آن‌ها زیر سایه‌ی شما زندگی می‌کنم.همان طورکه قبلآ در این جا آمد سعی دارم بخش‌هایی از این نوشته‌ها را که با بازنگری طراح و طنزنویس گرامی بیژن اسدی‌پور در صفحات صافکاری‌ کار مشترک سه تفنگدار طنز ایران (بیژن اسدی‌پورپرویز شاپور و عمران صلاحی) در ماهنامه‌ی عاشقانه به چاپ رسیده در این سایت بیاورم.لازم به یاد‌آوری‌ست که کارگاه صافکاری‌ی این دوستان چندی است که به محلی جدید واقع در نبش دو خیابان پر رفت و آمد ایرانی در وست وود لس آنجلس به نام ماهنامه‌ی همسایگان نقل مکان کرده است. در کنار این نوشته‌ها با تشکراز بیژن اسدی‌پور تعدادی از کارهای کوتاه و شتابزده‌ی او را که بیش‌تر برای راهنمایی‌ و بهتر شدن کار من نوشته و در اختیارم گذاشته است را نیز با عنوان “با سایه‌های راه راه بیژن“* در اینجا می‌آورم .
.
* انتخاب عنوان از رسانه است.

.
با سایه‌های راه راه بیژن:
.
پس از مرگ هرشب جمعه سایه‌ام به ملاقاتم می‌آید.
سایه‌ی آدم زندانی راه راه است.
سایه‌ی آدم مسافر هنگام خداحافظی با او اشک می‌ریخت.
سایه‌ی درخت همیشه دور و برش می‌پلکد.
سایه‌ی درخت فلج است.

.
زیر سایه‌ی شما:
.
هنگام غروب از سایه‌ام جدا می‌شوم.
قبل از رفتن به خانه از سایه‌ام خداحافظی می‌کنم.
سایه‌ی موهای آدم پیر سفید است.
در روزهای بارانی به جای سایه‌ام یک شاخه گل می‌گذارم.
از سایه‌ام دل نمی‌کنم.
وقتی به پارک می روم سایه‌ام زیر درخت لم می‌دهد.
با سایه‌ام همسایه‌ام.

منتشرشده در زیر سایه‌ی شما | ۱ دیدگاه

روی موج کوتاه


١٥
.
تکرار می‌کنم.
شماره می‌خورد نام‌ات
و این همه دیوار
بر تو قد می‌کشد

…………………………………… ٣٠ دسامبر ۲۰۰۸
……………………………… روزویل کالیفرنیا

منتشرشده در روی موج کوتاه | دیدگاه‌تان را بنویسید: