گل‌ها و یادها

  • چشم براه – آوا شهرام ناظری ، آهنگساز عطا جنگوک 
  • قاصدک – باآوای محمدرضاشجریان، سروده روانشاد مهدی اخوان ثالث ، سازنده آهنگ ونوازنده سنتور زنده یاد پرویز مشکاتیان ، یادش گرامی باد

  • خورشیدآرزو – باآوای همایون شجریان وهمکاری گروه دستان،سعیدفرجپوری،بهنام سامانی،حمیدمتبسم،حسن بهروزی نیاوپژمان حدادی،اشعارمشیری،عطار،حافظ و
  • منتشرشده در ویدیو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    طرح‌های یاشار صلاحی


    منتشرشده در طرح‌‌ها و نقاشی‌ها | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    ژاله عالمتاج قائم مقامی

    *تاج عالم گر منم بی گفت و گوی       خاک عالم بر سر عالم کنید*







    ۱-عالمتاج قائم‌مقامی*[۱] متخلص به ژاله (۱۳۰۱ ق.*[۲] در فراهان۵ مهر ۱۳۲۶ *[۳] در تهران) شاعر ایرانی بود.    
    ژاله در اواخر دوره قاجار در فراهان زاده شد. مادرش مریم یا گوهر ملک دختر معین الملک بود و
    پدرش میرزا فتح‌الله، نبیرهٔ قائم مقام فراهانی. او در پنج سالگی خواندن فارسی و عربی را نزد یک شیخ آغاز کرد و تا پانزده سالگی دروس دیگر را آموخت.

    در پانزده سالگی همراه پدرش به تهران رفت و در سال ۱۳۱۷ ق. با دوست پدرش، علی‌مرادخان بختیاری که در خدمات لشکری و نظامی بود ازدواج کرد و پسرش، حسین پژمان بختیاری را به دنیا آورد.
    ازدواج آنها پس از هفت سال به جدایی انجامید و پژمان ابتدا تحت سرپرستی پدرش بزرگ شد و با مرگ علی‌مرادخان سرپرستی او بر عهده علی‌قلی خان سردار اسعد و جعفرقلی خان سردار اسعد درآمد تا آن که در ۲۷ سالگی نزد مادرش رفت و تا پایان عمر ژاله با وی بود.
    به گفته پژمان، ژاله اواخر عمر را با خواندن کتابهای ادبی، تاریخ و نجوم سپری کرد و در ۵ مهر ۱۳۲۶ ساعت یک بعدازظهر در سن ۶۳ سالگی درگذشت و در امامزاده حسن تهران به خاکش سپاردند.**

    ٢-ژاله عالمتاج قائم مقامی! در جسارت فکر و اندیشه پیش کسوت فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی است یک قرن پیش از این میزیسته است. ٢٢ سال پیش از پروین اعتصامی چشم به جهان گشوده بود. اما دریغا! بسیار کم می‌شناسندش. آزاده زنی که در دورانی از زمان، و مکانی از جهان به دنیا آمد که دانش و آزادگی برای زن حاصلی جز رنج نمی‌آورد، و او جان هوشیاری بود که سر تسلیم به زمانه خود را نداشت. از کجا و از کدامین روزن‌های همه به هراسناکی‌ها گشوده، جهانی دیگر را پاییده بود که امید رهایی زن فردا را در آن خراب آباد که نه دشمن ، بلکه انکار زن بود، سرود
    باکی از طوفان ندارم، ساحل از من دور نیست
    تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من
    زیر دستم گو مبین ای مرد! کاندر وقت خویش
    از فلک برتر شود این بینوا بالای مـــن
    کهنه شد افسانه‌ات ای آدم! آخر گوش کن
    داستانی تازه می‌خواند تو را حوای من
    گر بخوانم قصه، گویی دعوی پیغمبری‌ست
    زانچه در آیینه بیند دیده بینای من




    اسفند ماه ١٢٦٢، در قصبه فراهان نوزاد دختری متولد شد، نواده پسری میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی می‌شد، وزیر دانشمند عباس میرزا نایب السلطنه، معلم و مرشد میرزا تقی خان امیرکبیر! کسی که عباس میرزا اولین اصلاحات منظم اداری در تاریخ ایران را به دانش و درایت او انجام داده بود. این دختر را به پیروی از شأن و منزلت خاندانی عالم تاج نام نهادند و ژآله نامی‌ست که او بعدها برای امضای اشعار خود برگزید تا شاید از گزندها مصون بماند ویا شاید ازسر بیزاری از این معنا که خود یافته بود:
    تاج عالم گر منم بی‌گفتگوی
    خاک عالم بر سر عالم کنی


    چه کسی باور می‌کند که صد سال پیش از این، زنی در ایران، ازدواج ناخواسته را با تن فروشی برابر نهاده و آنرا سروده باشد؟!
    ای ذخیره کامرانی‌های مرد
    / چند باید برده آسا زیستن؟
    تن فروشی باشد این یا ازدواج؟
    / جانسپاری باشد این یا زیستن؟
    و یا باز در جای دیگر:
    مرد سیما ناجوانمردی که ما را شوهر است
    مر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر است
    آن که زن را بی‌رضای او به زور و زر خرید
    هست نا محرم به معنی، ور به صورت شوهر است


    عالمتاج قائم مقامی مادر شاعر معاصر پژمان بختیاری است و دیوان اشعارش ….هر آنچه که باقیمانده است ….توسط ایشان در سال ۱۳۴۵ به چاپ رسیده است.


    یک سوال….
    آیا او را می‌شناختید؟ و یا حتی اسمش را شنیده بودید.؟
    برای اکثر ما شعری که احساس زن بودن در آن آشکارا آمده باشد از فروغ فرخزاد است ولی در حقیقت ژاله قائم مقامی پیش کسوت این ابداع در شعر فارسی بوده است.
    روانش شاد باد
    **نقل :از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
    ***با تشکر از دوست‌مان امیر جابری برای ارسال بخش دوم این مطلب

    منتشرشده در مقاله | ۱ دیدگاه

    با صدای فریدون مشیری

    منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    لحظات همیشه ماندنی

    با تشکراز دوست عزیزمان منصور احدیان برای ارسال این مطلب.
    .
     
    نمی دانم عکس بالا را دیده ای یا نه؟
    برای من عکس هایی که از سیاستمداران گرفته می شوند هر چیز را که نشان دهند، زیبایی را بر نمی تابند. اما این عکس یکی از زیباترین شاهکارهای کم یاب سیاسی را ثبت کرده است. در این عکس ویلی برانت (Willy Brandt)، وزیر خارجه وقت آلمان، را نشان می دهد که در برابر مجسمه یادبود کشته شدگان لهستان در ورشو، زانو می زند. خوب است که بدانی لهستان در جنگ جهانی دوم، بالاترین آمار تلفات انسانی را در سطح جهانی داشت. بیش از هفت میلیون نفر با اشغال لهستان در ۱۹۳۹ توسط آلمان نازی جان خود را از دست دادند. و حالا فکرش را بکن که بعد از سه دهه از آن واقعه اسف بار تاریخی، آلمان وزیر خارجه اش، ویلی برانت ، را به ورشو فرستاده تا دست دوستی به سوی لهستان دراز کند. او قرار است در میدان مرکزی ورشو ، کنار مجسمه یادبود کشته شدگان جنگ جهانی دوم لهستان سخنرانی کند.  ۷ دسامبر۱۹۷۰ . نفس ها در سینه حبس است و نه فقط لهستان، که دنیا چشم است و گوش تا ببیند و بشنود او چگونه از کشورش اعاده حیثیت خواهد کرد… و او کلمه ای حرف نزد. به جای رفتن ِ پشت تریبون، با قدم های شمرده و آرام به طرف مجسمه یادبود رفت و در برابر آن زانو زد… و دقایقی بعد، در برابر چشمان حیرت زده خبرنگاران و حاضران، در سکوتی سنگین جایگاه را ترک کرد…
    ویلی برانت جایزه نوبل صلح ۱۹۷۱ را به خاطر این حرکت زیبا از آن خود کرد و مرد آن سال شد.
    امروزه، یکی از میادین اصلی ِ ورشو به نام ویلی برانت است و نمای یادبودی از او، در حالیکه زانو زده است، در وسط این میدان به چشم می خورد…

    منتشرشده در لحظات همیشه ماندنی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    عکس روز

    منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    کیست میان شما

     

     

    باز در این رهگذر رایحه ی میهن است                        

    نکهت گلبرگ نیست، بوی دیار من است                    
    جلوه  گه یادها،  گلشن  اردیبهشت
    در تپش نبض خاک مرثیه‌ی  بهمن است
    از پرو بال پگاه خون به فلق می‌چکد
    سردر آفاق شب رایت اهریمن است
    اشک شقایق به دشت، آتش و خون می‌کشد
    هیمه ی گلخن، دریغ، برگ گل لادن است
    گرچه به زنجیر ظلم نای سحر بسته‌اند
    نعره‌ی تندر رسا، ابر شب آبستن است
    ورچه طناب ستم بسته ره حلق ِ خلق
    کوچه سراسر گلو، شهر پر از شیون است
    ملک درفش کیان، خطه‌ی آزادگان
    وای ببین این زمان، محبس بی روزن است
    از پس اسطوره‌ها، آن یل تک تاز بین
    پا به رکاب نبرد، رستم رویین تن است
    دل نگران وطن، بانگ بر آورده: “هان!
    فرصت تدبیر نیست، وقت خطرکردن است”
    چشم به ره تا یکی منجی دیگر رسد
    آب عبث بیختن در دل ِ پرویزن است
    گستره‌ی خاوران مسلخ خون شد ولی
    کشتن سهراب‌ها، توطئه‌ی دشمن است
    طاقت توفان شکست، قوس قزح نطفه بست
    های حریفان مگر وقت شکوفیدن است
    آتش زرتشت را مجمر زرین سزد
    کز فر ِ ” َفرَو َهر” جان ِ جهان روشن است
    های وطن دوستان! – مهر وطن نوشتان-
    کیست میان شما، کآرش تیر افکن است؟
                                                         
                                     جهانگیر صداقت فر

    منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    راه رفتن

    با تشکر از دوست خوبمان خانم شهین خوشه‌‌گیر برای ارسال این مطلب. .
    راه برويد  …

    ارگان‌های بدن شما سنسورها و گيرنده‌های قابل لمسی در كف پاها دارند كه با ماساژ دادن اين نقاط، می‌توانيد از دردها و خستگی‌های آن اعضا بكاهيد.
    در زير ارگان‌های مربوط به هر كدام از پاهايتان را می‌بينيد. قلب با پای چپ در ارتباط است:

    در اين تصوير، اعضا و ارگان‌های بدن بدانگونه كه هستند نمايش داده شده و مشخص گشته كه هر عضو با كدام نقطه در ارتباط است.

    رشته‌های عصبیِ مرتبط با هر ارگان در نقطۀ نمايش داده شده به پايان می‌رسد

     راه رفتن باعث تحريک شدن
     گيرنده‌های اعضای مختلف شده و همواره آن‌ها را فعال نگه ميدارد. پس…. راه برويد

    منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    آهنگ محلی‌ی مازندرانی


    منتشرشده در رقص و ترانه‌های ایرانی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    عکس‌هایی که دنیا را تکان داد

    با تشکر از دوست عزیزمان محسن صبا برای ارسال این مجموعه عکس‌ها. توضیح این که تصاویر زیر ابتدا در سایت یک پزشک آمده بود.

     

    عکس‌ها برش‌هاي جاودانه‌کننده‌اي از تاريخ و زندگي هستند ، آدمي بسياري از حوادث مهم تاريخ را با يک يا دو قطعه عکس به ياد مي‌آورد ، در اين وبلاگ قبلا چندين بار مجموعه‌اي از عکس‌هاي به يادماندني را معرفي کرده بودم. پس از تأخيري طولاني سري‌هاي جديد عکس‌ها را در اينجا مي‌آورم.

    در عصر فليکر و يوتيوب و در شرايطي که موبايل و اينترنت تعداد دوربين‌ به دست‌هاي هميشگي ارسال‌کننده عکس را به ميليارد رسانده است ، تعداد عکس‌هايي که از هر حادثه غيرمترقبه و يا رخداد مهمي گرفته مي‌شود ، غيرقابل شمارش هستند. عکس‌هاي مگاپيکسلي پروضوح ، به سرعت به مشاهده همگان مي‌رسند ، اما نمي‌دانم چرا عکس‌هاي اين سال‌ها تأثيرگذاري عکس‌هاي قديمي را ندارند ، شايد اين «سوژه‌ها» هستند که ديگر جذابيت جادويي قبل را ندارند ، ما ديگر نه نسل عاصي و سرکش جوانان دهه‌هاي ۶۰ و ۷۰ را داريم و نه ديگر شرايط روزگار مجال ظهور چهره‌هايي دست کم به فراواني شخصيت‌هاي بزرگ قرن بيستم را مي‌دهد ، چهره‌هايي که مي‌خواستند يک تنه جهان را متحول کنند ، همه چيز در عين فراواني ، ميني‌ماليستي و حداقلي شده است.
    شايد تعبير من بر اينگونه باشد.
     

    ۱۸۲۷ – اصطبل و کبوترخانه : اين تصوير مبهم يکي از نخستين عکس‌هاي گرفته شده به وسيله آدمي است. مخترع فرانسوي به نام نيسه‌فور نيپس Nicéphore Niépce و برادرش کلود از سال ۱۷۹۳ ، روي روش‌هاي مختلف عکسبرداري کار مي‌کردند. آنها چون مواد حساس به نور مناسب نداشتند ، مجبور بودند زمان نوردهي را بسيار طولاني کنند. به عکس‌هاي اوليه آنها را هليوگرام مي‌گفتند و زمان نوردهي اين عکس‌ها ، ۸ ساعت بود. اين عکس گرچه نخستين عکس گرفته شده نيست ولي قديمي‌ترين عکس به جامانده از اين مخترع فرانسوي است:
     
     
    ۱۸۵۵ – جنگ کريمه : راجر فنتون Roger Fenton را مي‌توان يکي از نخستين عکاسان جنگ دانست. او در سال 1855 با دشواتري فراوان و در حالي که با بيماري وبا مبارزه مي‌کرد و درد دنده هاي شکسته را تحمل مي‌کرد ، وسايل عکس‌برداري را بر پشت اسب‌ها به مناطق جنگي کريمه برد و ۳۵۰ عکس از اين جنگ گرفت. ولي نه ملکه انگليس و نه ديگر پشتيبانان مالي وي حاضر نشدند عکس‌هاي وي را از اجساد و تآثيرات مخرب جنگ را ببينند:
     
     
    ۱۸۹۶ – نخستين عکس اشعه ايکس گرفته شده از انسان: اين عکس تصويري است از دست و حلقه ازدواج ويلهلم کنراد رونتگن. شخصي که نخستين بار متوجه شد با اشعه ايکش ساطع شده از سيانيد باريم ، مي‌توان داخل بدن را مرئي کرد:
     
     
    ۱۷ دسامبر ۱۹۰۳ : اورويل و ويلبر رايت دو مکانيک دوچرخه ، براي اولين بار پرواز کردند. گرچه پرواز اول فقط 12 ثانيه طول کشيد ولي آغازي شد براي تحولي جدي:
     
     
    ۱۹۱۰ – لوئيس هاينه Lewis Hine با عکس‌هايش همان کاري را انجام داد که چارلز ديکنر با رمان‌هايش. هاينه با سفر به مناطق مخالف کشور عکس‌هايي از زندگي دشوار کارگران کودک گرفت. در اين عکس گروهي از کارگران کودک ديده مي‌شوند که کارسان جدا کردن زغال‌سنگ از خرده سنگ‌ها است:
     
     
    ۲۵ مارس سال ۱۹۱۱ : صاحبان يکي از کمپاني‌هاي توليد لباس زنانه در نيويورک هميشه درهاي واحدهاي توليدي‌اش را قفل مي‌کرد تا مطمئن شوند زنان جوان مهاجر محل کار را ترک نمي‌کنند و چيزي نمي‌دزدند. وقتي در طبقه هشتم اين کارخانه آتش‌سوزي به راه افتاد ، در عرض تنها 30 دقيقه ، 146 کارگر مردند. بسياري از کارگران خود را از بالا به پايين پرت کردند. اين حادثه باعث شد توجه بيشتري به امنيت واحدهاي توليدي شود:
     
     
    ۱۹۲۳ : کمال آتاتورک:
     
     
    21 ژانويه 1924 : مرگ لنين:
     
     
    6 اکتبر 1927 : نخستين فيلم ناطق جهان The Jazz Singer :
     
     
    1928 : الکساندر فلمنيگ کاشف پني‌سيلين نخستين آنتي‌بيوتيک:
     
     
    12 مارس 1930 : آغاز راهپيمايي 240 مايلي گاندي براي براندازي استعمار:
     
     
    اعدام سياهان به وسيله سفيدان : اين عکس در سال 1930 گرفته شده است و صحنه اعدام غيرقانوني دو سياه متهم به جنايت را که اصطلاحا «لينچ» ناميده مي‌شد ، نشان مي‌دهد. اين دو نفر به وسيله انبوهي از مردم از زندان ايالتي به صورت غيرقانوني و به زور بيرون آورده شدند و بعد از شکنجه به دار آويخته شدند. چهره‌هاي بي‌تناسب شاد مردم ، منقلب‌کننده است:
     
     
    29 سپتامبر 1932 ، طبقه 69 آسمانخراش در حال ساخت GE Building در منهتن نيويورک – 11 کارگر در حال صرف نهار:
     
     
    9 آگوست 1936 : جسي اونز در ورزشگاهي که هيتلر در آن حضور دارد ، برنده دوي 100 متر المپيک مي‌شود:
     
     
    3 مارس 1938 : نخستين چاه نفت عربستان سعودي:
     
     
    1 سپتامبر 1939 : رژه سربازان آلمان هيتلري در لهستان:
     
     
    7 دسامبر 1941 : حمله به پرل هاربر:
     
     
    1941 – پرتره وينستون چرچيل : اين عکس به وسيه يک عکاس کانادايي هنگاني که چرچيل به اتاوا رفته بود ، گرفته شد. اين پرتره يکي از مشهورترين پرتره‌هاي جهان است و گفته مي‌شود پرتيراژترين پرتره دنياست. علاوه بر اين ، از اين عکس به عنوان روجلد مجله تايم هم استفاده شد:
     
     
    1941 – پرتره ان فرانک : هولوکاست قربانيان زيادي گرفت ، ولي اين کلمات «ان کرافت» ، يک نوجوان 14 ساله ، در قالب خاطرات روزانه‌اش بود که به اين واقعه چهره و رنگ و لعاب ويژه‌اي داد. وي مدتها در آمستردام هماره خانواده‌اش ، در يک اتاقک زيرشيرواني پنهان شده بود ، ولي در سال 1944 ، محل اختفاي ان و خانواده‌اش پيدا شد و همگي دستگير شدند. ان و خواهرش تنها چند ماه قبل از آزادي اردوگاه اسرا ، به علت ابتلا به تيفوس فوت کردند. در اين پرتره وي با چشمان درشتش به آينده‌اي خيره شده که هيچگاه برايش رخ ننمود:
     
     
    1943 – وقتي عکس زير در يک مجله آمريکايي ، جسد سه سرباز کشته شده را به تصوير کشيد اين سؤال مطرح شد که اين سه سرباز در يک ساحل بيگانه چه مي‌کردند و براي چه کشته شدند:
     
     
    1944 – ساحل اماها ، فرانسه:
     
     
    برافراشتن پرچم در آيوو جيما : اين عکس در تاريخ 23 فوريه سال 1945 گرفته شده است. شايد قبل از دوگانه کلينت ايستوود به درستي با اين عکس آشنا نبوديم. ولي «پرچم پدران ما» و نسخه ژاپني اين فيلم «نامه هايي از آيوو جيما» کاملا ما را با اين عکس آشنا کرد:
     
     
    1945 – وقتي کمپ Buchenwald به تصرف نيروهاي متفقين درآمد ، فرمانده نيروهايي آمريکايي از ديدن جسدهاي بي‌شمار اين کمپ ، آنچنان منقلب شد که دستور داد شهروندان آلماني را به اين کمپ بياورند تا به چشم خود ببينند که نيروهاي ميهنشان چه اعمالي انجام داده‌اند:
     
     
    1945 – هيروشيما سه هفته بعد از انفجار بمب اتمي : آمريکايي‌ها و هر کس ديگري در جهان خبر واقعه را شنيدند و فهميدند که بمبي قوي هيروشيما را نابود کرده اس. ولي تاوقتي که سه هفته بعد عکس‌هاي هوايي از شهر ويران‌شده گرفته نشد ، هيچ کس تصور درستي از ميزان تخريب نداشت:
     
     
    1945 – هيروشيما بعد از انفجار بمب اتمي : سرباز ژاپني در محلي که قبلا سربازخانه در آنجا برپا بوده ، قدم مي‌زند:
     
     
    1945 – يکي از عکس‌هاي مشهور جنگ جهاني دوم : بعد از اعلام خبر پايان يافتن جنگ جهاني دوم ، هر کسي به نحوي شادي خود را ابراز مي‌کرد. اين ملوان هم به سبک خود شادي‌اش را با يک پرستار تفسيم کرده است! البته او به خاطر اين نوع شادي يک سيلي دريافت کرد!:
     
     
    دکتر محمد مصدق در بيرون ساختمان مجلس:
     
     
    اول اکتبر 1949 : مائو تولد جمهوري کمونيستي چين را اعلام مي‌کند:
     
    منتشرشده در لحظات همیشه ماندنی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    منتشرشده در Uncategorized | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    شمارهی یازدهم سال اول یکم می ۲۰۱۰
    منتشرشده در Uncategorized | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    یادداشت های شخصی ( درباره ی شاعران زن )

    اگر چه در سیر تاریخ هزار ساله‌ی شعر فارسی تذکره‌ها جز ازمعدودی شاعران زن یاد نکرده‌اند اما همین تعداد اندک نیز نه تنها به احتساب شعر که به دلایل سوانح زندگی از اهمیت بسیار بر خوردار هستند . قدیم‌ترین آن‌ها مهستی گنجوی‌ست که بدون شک یکی از سه رباعی سرای بزرگ و قدیم‌ترین آن‌هاست . آن دو دیگر یکی خیام بزرگ است و رباعیات اندیشمندانه‌ی او، و دیگری عطار و کتاب مختار نامه
    که مجموعه‌ایست از رباعیات در مضامین صوفیانه. اما پیش از این دو بزرگ نیشابوری زنی در شهر گنجه به سرودن رباعیات زنانه و مجلسی و نوعی که در تاریخ ادبیات به شهرآشوب معروف است پرداخت که شاید پیش درآمدی بود برای حضور نظامی بزرگ در آن شهر و
    سرودن آن شاهکارهای عاشقانه‌ی بی‌مانند که خودش به زیبایی ” هوس نامه” نامیده بود . تصور مضامینی که مهستی در نهصد سال پیش سروده است اگر چه دشمنی متشرعان و شایعات بدنامی او را در گذشته توجیه می کند اما در ضمن حتی با مقایسه‌ی با شعر امروز زنان و از جمله فروغ فرخزاد از تخیل زنانه و بی‌پردگی بیشتری بر خوردار است. این چیستان از اوست :
    چون چاه عقیقی‌ست پناهی دهدت
    وز بالش نقره تکیه گاهی دهدت
    نه قطره‌ی سیماب چو در وی ریزی
    نه ماه شود ، چهارده ماهی دهدت
    این که مصراع آخر به نظر ناموزون می رسد از آن روست که ظاهرا این رباعی را برای خواندن ساخته‌انددولی خود شعر خوشبختانه از حد سواد دستگاه ممیزی
    بیشتر بوده که در همین دهه به چاپ رسیده است وگرنه مثل این سطرهای شعر فروغ فرخزاد از شعر فارسی رانده می شد :
    و باد ، باد که گویی
    در عمق گود ترین لحظه های تیره‌ی همخوابگی
    نفس می زد …
    از تمامی رباعیات مهستی اطلاع زیادی نداریم مگر آنها که در مجموعه‌های کهن چون نزهت المجالس با اشعار مردانه‌ی دیگری به نام او ضبط شده و همین مستمسکی شده است که قدما – شاید هم از روی حسن نیت – آن ها را مشاعره‌ی زن و شوهری اهل گنجه خوانده‌اند . این مجموعه‌ی شامل رباعیات مجلسی کم نظیر در همین دهه در کمال شگفتی در تهران به چاپ رسید و نایاب شد .
    شاعره‌ی دیگر شاهزاده جهان ملک خاتون شاعر هم عصر و آشنای حافظ است که زندگی تلخ او در گذر از دوران خاندان فرهنگ دوستش یعنی اینجوها و زندگی در دوران شوم آل مظفر یاد آور در به دری‌های شاهزاده خانم‌های دیگر تاریخ ایران است که همیشه قربانیان خاموش این دست به دست شدن‌های سلسله‌های مردانه بوده‌اند . او که پس از قتل پدرش مسعود شاه اینجو در دستگاه عمویش دوست و ممدوح مورد علاقه‌ی حافظ شاه شیخ ابو اسحاق در کنار همسرش امین‌الدین جهرمی ندیم شاه زندگی آرامی را می‌گذراند با سقوط و قتل عمو با روزگاری مواجه شد که تلخی آن را در غزل های آن روز حافظ می‌توان به وضوح دید . مرثیه‌ای که حافظ برای عموی او ساخته است شاید نمایش احوال و روزگار این زن اهل فرهنگ و شعر هم بوده باشد :
    یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
    دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
    راست چون سوسن و گل در اثر صحبت پاک
    بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
    در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
    چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
    راستی خاتم فیروزه‌ی بو اسحاقی
    خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
    شهرت این شاهزاده خانم شاعر که نسبتش از سوی پدر بهذخواجه عبداله انصاری و از سوی مادر به رشید الدین فضل‌اله می‌رسیده است ظاهرا آنقدر بوده است که در یکی از تواریخ آن دوره آمده است : ” مسعود شاه را پسر نبود ، از او یک
    دختر ماند به نام جهان ملک به غایت مستعده بود و اشعار اومعروف است .”
    دیوان او که یکی از منابع بزرگ جنبی در تحقیقات حافظ شناسی است پانزدسال پیش در تهران چاپ شد . گویا جهان ملک به شعر سعدی سخت دلبسته بود و یکی از ابیات او را نیز تضمین کرده است ولی بسیاری از غزلیات او نشان از مجالست و کاربرد مفردات خاص حافظ را دارد و این مجالست به احتساب غزلیات مسلمی که بر گرفته از قوافی حافظ و محصول دوران میان سالی به بعد او هستند نشان از روابط طولانی شاعرانه‌ی آن دو می‌دهد :
    یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
    کلبه‌ی احزان شود روزی گلستان غم مخور ( حافظ )
    *
    ای دل ار سرگشته‌ای از جور دوران غم مخور
    باشد احوال جهان افتان و خیزان غم مخور ( جهان ملک )
    شاعره‌ی کمتر شناخته شده‌ی بعدی عالمتاج قائم مقامی‌ست که
    ژاله تخلص می‌کرده است . او از نوادگان قائم مقام فراهانی وزیر دانشمند و بزرگ محمد شاه قاجار بوده است و با پدرش در همان زادگاه پدری شهر فرهنگ پرور فراهان زندگی می‌کرده است . دختری زیبا روی از خاندانی که یک قرن پیش از آن
    از فرزند آشپز خود مردی به بزرگی امیر کبیر به ایران تقدیم کرده بود . وقتی پدرش در پانزده سالگی او را به تهران آورد طبق رسمی غلط او را به همسایه‌ی دوست لشکری اهل بختیاری خود شوهر داد ، مردی تند خو و خشن که چندین و چند سال از این دختر بزرگ تر بود و کاری جز شکار و جنگ نداشت . حاصل این وصلت که چند سالی بیش دوام نیاورد یک پسر بود که همان پژمان بختیاری شاعر معروف باشد که تنها پس از مرگ پدر به مادری پیوست که از خود او به یقین شاعر بزرگ تری بوده است . در چند شعر از دیوان نه چندان بزرگی که از این شاعره باقی مانده است او تصویری تلخ و طنز آمیز از شوهر خود به دست می دهد :
    هم صحبت من طرفه شوهری‌ست
    شوهر نه ، که بر رفته آذری‌ست
    ریشش به بناگوشم آن چنانک
    بر مردمک دیده نشتری‌ست
    بر گردن من چون طناب دار
    پیوسته از آن دست چنبری‌ست
    با ریش حنا بسته نیمه شب
    وصفش چه کنم ؟ وحشت آوری‌ست
    و جای دیگر در شعر بلندی با ردیف عشق می گوید :
    گم شد جوانی‌ام همه در آرزوی عشق
    اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق
    روی نکو و خوی نکو داشتم دریغ
    رویی ترش نصیب من آمد ز خوی عشق
    شویی عبوس و زشت و گران سایه داشتم
    هم پیر و هم گریزان از گفتگوی عشق
    اکنون بسیج راه عدم می‌کنم به شوق
    آن جا مگر دری بگشایم به روی عشق
    این هم از نقیضه های روزگار است که وقتی فرزندش پژمان سال‌ها پس از مرگ مادر این دیوان کوچک را به ناشر سپرد درست در همان روزی منتشر شد که جنازه ی فروغ فرخزاد را پس از تصادف به گورستان ظهیرالدوله می‌بردند و این دیوان دیگر دیده نشد تا ناصر زراعتی سال ها بعد آن را در سوئد منتشر کرد . شاید بهترین اشعار این دیوان آن هاست که این شاعره‌ی دوست داشتنی در تنهایی خود برای اشیاء خانگی خود سروده است ، شعرهایی در باره ی چرخ خیاطی و شانه و سماور خود :
    ای همدم مهر پرور من
    ای یار من ای سماور من
    سوزی عجبت گرفته گویی
    در سینه‌ی توست آذر من
    آموخته رسم اشکباری
    چشم تو ز دیده‌ی تر من
    ای نغمه سرای قصه پرداز
    بنشین به کنار بستر من
    آینده نیامده ست و رفته
    آبی‌ست گذشته از سر من
    پس شاد نشین و شادیم ده
    ای زمزمه‌گر ، سماور من
    *
    این جا قبل از این که با ذکر دو زن بزرگ شعر معاصر این یادداشت را تمام کنم لازم است توضیح داده شود که ذکر این شاعره‌ها به اعتبار وجود تخیل و بیان زنانه در شعرشان بوده است و این نکته را به ویژه در جنس مطلقا متفاوت شعرهای دو شاعره‌ی هم نسل یعنی فروغ فرخزاد با شعر شخصی و سیمین بهبهانی با شعر اجتماعی به وضوح خواهیم دید . و به همین دلیل است که یادی از پروین اعتصامی نشد که شعری غالبا مردانه و واپس گرا با تقلید از ناصرخسرو در قصاید
    و انوری در قطعات دارد و با آن نگاه حکیمانه انگار اصلا نگاهی به شعرهای متحول شده‌ی روزگار خود نکرده است . حقیقت آن که گمان نمی رود درآن روزگاران نا امن و بی ثبات که تهران هنوز از غروب‌ها زیر سیطره‌ی لوطی‌ها و قمه‌کشان بوده است و زنان از خانه بیرون نمی‌آمده‌اند یک کتابدار بی تجربه‌ی
    جوان و پرده نشین خانه‌ی فرهنگی پدر فاضل خود بگوید :
    محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
    مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
    گیرم که تحت تاثیر حکایت مولانا در مثنوی ساخته شده باشد ، به قول شمس خویی استاد جوانی شمس تبریزی کسانی نمره‌ی قبولی می‌گیرند که خود تجربه کنند نه آن‌ها که فقط حفظ کردن را بلدند . مثل بلبل که ترانه‌ی گل را خود خلق می‌کند نه چون مرغ مینا که هر صدایی را تقلید می‌کند .
    *
    شاید در بین نام شاعران زن هیچ کدام به شهرت دو شاعره‌ی معاصر فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی نبوده‌اند ، دو زنی که وجه مشترک چندانی در شر خود نداشته‌اند. احتمالا نزدیک ترین نوع شعری آن دو
    مربوط به کارهای اولیه‌ی آن‌ها بوده است که در شخصیت شاعری هیچ کدام نقشی نداشته است . مرگ زود هنگام فروغ که پس ازچرخش زندگی شخصی او که نوع شعرش را نیز متحول کرد این قضاوت را که شعر پس از” تولد دیگر “‌ ش در سال‌های آتی تا انقلاب به کجا می‌رسید البته غیر ممکن کرده است ، اما در همین کتاب و شعرهای اندک منتشر شده پس از مرگش در کنار اشعار ماندنی به کارهای اندک دیگری نیز بر می‌خوریم که با ساختمان شعری کتاب نمی‌خواند و تاثیری از نوع جای پای مردی چون ملک الشعرای بهار در دیوان پروین اعتصامی ( که تعصب عجیب آن مرد بزرگ را در دیباچه‌ی دیوان پروین نیز نشان می‌دهد ) دیده می‌شود .
    فروغ شاعر ” من ” است و هر جا که از غیر می‌گوید آن طراوت زنانه ازمیان می‌رود .
    حکایت سیمین بهبهانی از نوع دیگری‌ست . بلوغ شعری او با مجموعه‌ی
    ” رستاخیز ” شروع شد و با کاربرد استادانه‌ی اوزان بی‌سابقه در شعر فارسی و همزمان با زندگی در روزگاری دشوار چنان اوج گرفت که شاید در آینده بتوان از مجموعه‌های شعر او به صورت تقویم سال‌های رنج و امید ملت ایران یاد کرد . او که روزگاری خبر از ” مریم های دریده دامان ” داده بود چند سال بعد در کنار مردم در خیابان سرود :
    حمید آزاد شد ، هویزه آزاد شد
    و در این فاصله در روزهای تلخ جنگ که شام آخر ملت با شام غریبان آن‌ها یکی می‌شد در یکی از اشعار خود که یک روزه در تهران جمع شد گفت :
    کوچه آه بگو با من ، شور نسل جوانت کو
    وان نگاه خریداری ، پشت سرو روانت کو
    گوی و تنگی میدانت ، های هوی جوانانت
    تیر و تور و خط  و مرزی ، بسته ره به میانت کو
    در تو گزمه چو پا کوبد ، خواب خلق برآشوبد
    در تموز رمیدن ها ، سایه سار امانت کو
    نقش سینه‌ی دیوارت ، یاوه‌های دل آزارت
    تا زمانه بشویدشان ، لال مانده ! زبانت کو
    هر پسین پی دیواری ، حجله تازه و نو داری
    نقل و پول و نثار اما ، جز فشاندن جانت کو
    رای پیر تبه کردت ، تا دیار فنا بردت
    کوچه ! پیر شدی ، مردی ، قلب گرم جوانت کو ؟
    این تصویر تلخ سیمین بهبهانی را از کوچه‌های زمان جنگ در تهران مقایسه کنید با تصویر دیگری از کوچه به روایت فروغ فرخزاد :
    صدای کوچه ، صدای پرنده ها
    صدای گم شدن توپ های ماهوتی
    و های هوی گریزان کودکان
    و رقص بادکنک‌ها
    که چون حباب‌های کف
    در انتهای ساقه‌ای از نخ صعود می‌کردند
    در شعر سیمین همه چیز در کوچه نشان از سقوط می دهد ، اما در کوچه ی فروغ در کنار پرنده‌ها و شادی کودکان بادکنک‌ها رقص کنان صعود می‌کنند . شعر فروغ شعر ” های هوی ” است و شعر سیمین شعر ” های های “
    محسن صبا — اردیبهشت ۸۹

    منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    خيانت امريكا به هنر، فرهنگ و ادبيات ايران

    جهانگيرهدايت
    درحالي كه دراكثر دانشگاه‌هاي امريكا يك قسمت زبان وادبيات فارسي برقراركرده و ظاهراً به فرهنگ و ادب ايران و زبان فارسي احترام گذاشته ترويج مي‌كنند عملاً ما با حقايق بسيار تلخي مواجه مي‌شويم كه نمي‌دانيم قسم دانشگاه‌ها رابايد باور كنيم يا دم خروس موسسات امريكايي را .

    به احتمال زياد مي‌دانيد ۸ سال است سايت صادق هدايت راه اندازي شده و يك شركت امريكائي به نام eNom.Incorporation به اين Domain‌ سرويس مي‌داده است . از اوايل سال ۲۰۱۰ ناگهان اين موسسه امريكائي به بهانه تحريم ايران خدمات خود را به سايت صادق هدايت قطع و اين سايت را تعطيل كرده است . درمقابل اعتراضات ما هم اين موسسه امريكائي بازي از خودش درآورده و مي‌گويد مرغ يك پا دارد و ايران تحريم شده و ما اهميت نمي‌دهيم سايت مال كيست و كجاست و چه محتوياتي دارد و فقط تحريم مطرح است و حتي پرستوهايي كه درفضاي ايران پرواز مي‌كنند بايداز پرواز تحريم شوند !
    ما هرچه متذكر شديم كه آقايان با بستن سايت يكي از معتبرترين نويسندگان معاصرايران كه يك رسانه فقط ادبي است شما داريد مردم ايران ، مردم فارسي زبان ، ادب و فرهنگ ايراني را تحريم مي‌كنيد و نمي‌ گذاريد مردم ايران و دنيا از محتويات اين سايت ادبي فرهنگي استفاده كنند نه تنها هيچ اعتنايي نكردند و آن نخوت و غرور ابلهانه امريكايي برأي العين مشاهده شد بلكه براي آن كه ما و همه را درمقابل كار انجام شده قرار دهند درتاريخ ۱۸ فروردين ۱۳۸۹ امتياز سايت را به يك شركت تبليغاتي بسيار مبتذل در شانگهاي فروختند و حالا آدم‌هايي از ناكجا آباد چين نام معتبرترين نويسنده ايران را گذاشته‌اند روي سايت بسيار مبتذل تجارتي خودشان !
    اين عمل يك شركت امريكايي چه معنا و مفهومي دارد؟ آيا جز خيانت محرز و بلاشك امريكا به مردم ، به ادب و فرهنگ ، به حقوق بشر و دوستداران و علاقمندان صادق هدايت مي‌تواند معناي ديگري داشته باشد ؟
    به اين ترتيب شما آقايان كه دراين منطقه هيچ محبوبيتي نداريد حالا ميزان نفرت مردم ، آن هم باسوادها و كتاب خوان ها و تحصيل كرده ها به شما دو چندان مي‌شود .                 
    مردم ايران و فارسي زبانان اين منطقه و حتي فارسي زبانان دنيا و ازآن بيشتر طرفداران صادق هدايت درتمام كشورهاي جهان اين خيانت امريكا به فرهنگ وادب و هنرايراني را نخواهند بخشيد و براي آن كه اين نابخردي ازخاطرها نرود ازاين پس درمقدمه تمام كتب صادق هدايت كه درسراسر دنيا منتشر مي‌شوند همه چيز را خواهم نوشت.

    منتشرشده در با هدایت از هدایت | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    ندای مردم ایران

    ویدیوی زیرتوسط خواننده‌ی گرامی شکیلا به یاد ندا آقا سلطان و جنبش حق‌طلبانه‌ی مردم ایران اجرا شده است وحاصل کار جمعی‌ی هنرمندان زیر می‌باشد.
    شعر و ترانه: همای  تنظیم: پاشا  گروه: مستان  نویسنده و کارگردان: علیرضا توانگر

    منتشرشده در ویدیو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

    عشق عمومی

    با سپاس از دوست فرهیخته‌مان جهانگیر هدایت برای ارسال این اثر. باید متذکر شویم که متأسفانه نام آهنگساز و عکاس این کار در دسترس نیست.

    منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید: