تصنیف آهنگ متن رسانه

تصویری از: امیر مجاهد

 تصنیف موسیقی‌ی متن این شماره‌ی رسانه( “در ملک ایران ” شعر از زنده یاد امیر جاهد

آهنگ از شادروان علی اکبر شهنازی در ” دشتی
وصدای دلنشین خانم هنگامه اخوان) را برای علاقمندان نقل می‌کنیم:
در ملک ایران ، وین مهد شیران
تا چند و تا کی ، افتان و خیزان
داد از جهالت خدا که قدر خود ندانیم
در زندگانی چرا شبیه مردگانیم
که با چشمان بینا به کوره ره روانیم
ز معرفت دوریم
به جهلُ مستوریم
به مجمع جهانیان چو عضو رنجوریم
ایرانی بد از اول جهانگیر
نی در کشمکش تسلیم تقدیر
حرف حسابی زده از نوک شمشیر
کجا شد آن ندای عیش دیروز
که در شما خموش گشته امروز
ز علم و تدبیر شما نظام و شمشیر شما
فتاده بد کار جهان به دست تقدیر شما به دست تقدیر شما
عصری که دنیا در انقلاب است
با نور دانش در پیچ و تاب است
در مهد سیروس این خواب سنگین بس نا صواب است
بیدارُ باید دمی شدن از خواب غفلت
تا دورُ گردد همی ز ما ادبار و ذلت
تو ای بیچاره ملت
غریق جهل و غفلت
ز جای خود خیزید
به هم بیاویزید
به جای اشک تر ز آستین گهر ریزید
غم تا چند فغان و ناله تا کی
با ذلت کنی عمر گران طی
کی بوده زیبنده نسل جم و کی
چنین خموشی و فسرده خونی
برون سپیدی و سیه درونی
کجا کند چاره تیغ فغان و فریاد دریغ
به زعم جاهد برگو که را بود دست ظفر
که باشدش پای گریخت
منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سانفرانسیسکو درسال۱۹۰۶

منتشرشده در ویدیو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با صدای فروغ فرخزاد

شعر تولدی دیگر با صدای فروغ فرخزاد

منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

طرح‌های محمد صدیق

با تشکر از دوست هنرمندمان محمد صدیق برای ارسال غالب این طرح‌ها برای رسانه به اطلاع می‌رساند برای آشنایی با کارهای دیگر این هموطن گرامی به سایت او به نشانی‌ی زیر مراجعه کنید.





منتشرشده در طرح‌‌ها و نقاشی‌ها | دیدگاه‌تان را بنویسید:

ای آتش ِ گداخته ! ای کرد !


رضا مقصدی

از کردستان دلم:برای فرزاد کمانگر


زیبایی ِ ترانه‌ی جاری !
این شعر را برای تو می‌گویم
**



دیشب شکوه ِ عاطفه‌ات را گریستم.
با جان ِ شاعرانه‌ترین لحظه‌های تو
تا اوج ِ عاشقانه‌ترین واژه، زیستم.





وقتی که در برابر ِ فریاد ِ بامداد
چشم تو از سپیده، سخن گفت
دیدم چه عاشقانه، چه زیبا
خورشید را به شانه‌ی فردا گذاشتی.




شادابی ِ شقایق ِ عاشق !
این شعر را برای تو می‌گویم
با یک مداد ِ تلخ ِ تپنده
با یک مداد ِ درد که می‌گوید:




از سینه‌ی صمیمی ِ لاهیجان
تا گریه‌ی ستاره‌ی کردستان
تنها
یک
آه
فاصله‌ست.




ای آتش ِ گداخته ! ای کرد !
میراث دار ِ شعله‌ور ِ شور ِ سربلند !




من گیلکم
بوی بهار نارنج
در لابلای واژه‌ی سبزم چکیده است.
آنسان که در ترانه‌ات ، چشم ِ زمانه‌ام
زیبا تر از صدای تو شعری ندیده است.
بگذار از طراوت ِ سبزینه‌های چای
در جان ِ بیقرار وُ دلِ ِ چاک چاک ما
یک شاخه گل به نام تو بگذاریم.
بگذار “عشق” را
در آخر ِ کلام ِ تو بگذاریم.

کلن ۲۲ اردیبهشت ۸۹

منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عکس روز

برای توضیحات بیش‌تر به سایت زیر مراجعه کنید.
http://www.webpresentationofmksadigh.blogspot.com/

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید:

ترانه شاد ترکی قشقایی

منتشرشده در رقص و ترانه‌های ایرانی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

مقام و منزلت زن

See full size image

سخنراني آیت‌الله مدرس در مجلس

“از اول عمرم تا بحال برایم بسیار مهالک در بر و بحر اتفاق افتاده و هیچکدام به بدنم لرزه درنیامده بود* ، آخر ما هر چه تامل می کنیم می بینیم خداوند قابلیت در زن ها قرار نداده ست که لیاقت انتخاب کردن را داشته باشند ، اینها از آن زمره ند که عقول شان استعداد ندارد و در حقیقت تحت قیومیت قرار دارند ، چطور ممکن است به اینها حق انتخاب کردن داده شود
*در ارتباط با پیشنهاد چند تن از  نمایندگان مترقی مجلس دایر بر منظور کردن حق رای برای زنان در قانون اساسی مشروطیت / جلسه یازدهم شعبان سال قمری۱۳۲۹ معادل پانزدهم مرداد ۱۲۹۰ شمسی

منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دیدار با (ناهید کبیری)

 

 

بی انتظار

چه کسی می‌آید
چه «کسی که مثل هیچکس نیست»
چه کسی که از قبیله‌ی خواب‌های هزار پاره

 به ورطه‌های اکنون اضطراب
اکنونِِِ بی هیچ‌گونه چاره…  
*
پاییز که پا به ماهِ زمستان بود
مادرم می‌آمد 
با کلافِ رنگی‌ی نخ‌هایش
و قصه‌ی مکررِِ
                 «می‌آید» را
با رفتآمدِ میل‌ها و انگشت‌ها
یک در میان می‌بافت
و دلم را
برای همه‌ی آرزوهای کوچک‌ام
که مثل خرمالو
روی شاخه‌های خورشید می‌رسید
به لرزه می‌انداخت.

با تلنگ و تلنگرِ ساعت پایه‌دار
زندگی
مثل غرورهای شکست‌خورده‌مان
بر زمین می‌خورد
و صدها تَرَک بر می‌داشت
در مشت‌های گشوده‌ی وعده‌ها
وعده‌هایی 
که از جغرافیای دور و نزدیک تاریخ
                               می‌آمد
طعم ملس قصه‌ها می‌ماسید
 
فکرهای منجمد باطل
قندیل‌های برودتِ خود را
بر کناره‌ه‌ی دیوار می‌بست.
دخترانِ سبز
پشت انبوهِ انتطار آینه‌ها 
شکستند
قدم‌های سنگینِِ شب
تمام ستاره‌ها را 
در مسیر بی‌بهانه‌ی گریه‌ها
                   له کرد.
غزل و غزال غزاله 
از زندگی گریخت
و به شاخه‌ای گمنام
قصه‌اش را آویخت
چه کسی می‌آید
                     هزار سالِ سیاه…
مادر بزرگ 
که صبرش را در گیس‌های سفیدش 
                                  بافته بود
دیگر نیست..
عشق دیگر نیست..
روُیاهای شکفته سرخ
در ذهن بی ستاره‌ی آسمان 
                          دیگر نیست  
و تو که دیگر…
آرزوهای نارنجی‌ی کوچک من
اما هنوز..
اکنون که پاییز پا به ماهِ زمستان
با خرمالوهای رسیده
برخاکِ خون‌آلود

می‌خواهم هزار سالِ سیاه…
                                      خرداد هفتاد و هفت


منتشرشده در دیدار با یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

" تیغ در کوره"

مروری برکنسرت شهناز با شرکت استاد محمد رضا شجریان، مجید درخشانی و یاران
بیست و سوم ماه میِ ۲۰۱۰ در تالار دانشگاه جُرج مِیسون، ویرجینیا



نوشتۀ شهریار صالح
 

از سی سال گذشته تا کنون هراز گاهی، گروهی از موسیقی‌دان‌های ایرانی برنامه‌ای برای یاران دور از وطن به ارمغان می‌آورند و موجب می‌شوند کسانی که به ایران و موسیقی دلنواز آن مهر ‌می‌ورزند، دمی به شنیدن قطعاتی از موسیقی ایرانی بنشینند و حظّّی ببرند که فقط از شنیدن قطعات خوب موسیقی میسّرست.
آن دسته نیز که عمری را بر سر شناختن موسیقی ایران سپری کرده و بعضاً به نواختن و آموختن آن همّت ورزیده‌اند، نیک می‌دانند که رفته رفته کیفیت پاره‌ای از این برنامه‌ها از هر نظر بهتر شده و آنچه در این برنامه نیز اجرا شد، یکی از آراسته‌ترین و بزرگ‌ترین کنسرت‌های موسیقیِ ایرانی، و جزو ممتازترین اجراهایی بود که از سی سال پیش در خارج کشور ارائه گشته است. هم از نظر محتوا، هم از نظر اجرا، هم از نظر خوش نوازی و خبرگی همۀ نوازندگان در کارشان. پس و براستی، این نوشته در جهت ادای احترام و قدردانی از زحمات همۀ هنرمندان این کنسرت و باقی کسانی‌ست که از مدت‌ها قبل این برنامه را تهیه دیدند و اجرای بسیار با شکوه و بی خدشۀ آنرا فراهم آوردند.
صرفنظر از مقام استثنایی استاد شجریان در موسیقی‌ی ایرانی، برای اینکه چنین قدردانی‌ای حمل بر تعارفات مرسوم و گاه گمراه کننده نگردد، پیش از پرداختن به ریزه‌کاری‌هایِ این برنامه، به نکات برجستۀ آن مختصراً اشاره می‌شود.
– مشارکت خانم‌ها. این مسألۀ نمادین نیازی به توضیح بیشتر ندارد. مردان تحصیلکرده و آگاه هر جامعه‌ای به حقوق برابر زنان احترام می‌گذارند و باور دارند که صرفنظر از ارزش الهیِ مادران و غریضۀ طبیعی‌شان در رشد و تربیت جوانان آینده، نیمی از کلّ توانایی‌های جامعه در اختیار زنان جامعه است. در موسیقی‌ی ایرانی نیز زنانی همچون قمرالملوک وزیری سهم ارزنده‌ای داشته‌اند و هنرمندان خوبی از میانشان برخاسته است. پس دیدن سه دختر خانم نوازندۀ سازهای ایرانی و از جمله نشستن مژگان سمت راست پدر، یعنی استاد ارجمند شجریان، جلوه و ابهت و معنوّیتی خاص به صحنه بخشیده بود. او که سه تار می‌نواخت، پاره‌ای از اشعاری را که پدر می‌خواند، نیز در پی او تکرار می‌کرد.


– معرفی چند ساز تازه که جملگی به ابتکار و ذوق استاد شجریان ساخته شده است و از آنها بیشتر یاد خواهد شد.
– آراستگی و در عین حال سادگی‌ی صحنه با لباس‌های شاد و رنگارنگ نوازندگان. دو قالیچه و دو گدان گل پشت سر و نیم دایرۀ پانزده نفری نوازندگان. اساتید شجریان و مجید درخشانی که سازندۀ آهنگ‌ها و سرپرست گروه بود، در وسط نیم دایره نشسته بودند. و این ها لذتی بود که چشم می‌برد.
– استقبال مردم از این کنسرت. هر چند گنجایش دقیق تالار بزرگ موسیقی دانشگاه جُرج مِیسون مشخّص نیست، ولی قدر مسلم اینکه یک صندلی خالی دیده نمی شد و برای شرکت در آن، بسیاری از راه‌های نسبتاً دور آمده بودند. نکتۀ مهم دیگر آنکه شاید حدود نیمی از جمعیت را ایرانیانی با میانگین سنّ سی سالگی و مجموعاً کسانی تشکیل می‌داد که جزو افراد تحصیلکرده و صاحب درجات عالیِ تخصصی‌اند. یعنی اینکه این گونه موسیقی از سویِ لایۀ آگاه و فرهیختۀ جامعۀ ایرانی ساکن خارج از کشور، تأیید و استقبال فراوان شده است. و این باز دلیلی دیگر بر برتری و شکوه موسیقی سنتی ایران است که آنان را که اهل ژرفئگری و تأمل و تعمق و دارای حسّ زیبایی شناسی‌اند بسوی خود فرا می‌خواند.
– گزینش نام استاد جلیل شهناز برای این گروه. استاد جلیل شهناز به اعتقاد همۀ کسانی که تنها از موسیقی لذت می‌برند و کاری به مسایل فنّی آن ندارند، نیز نامی آشنا در تارک موسیقی ایرانی‌ست. شیوۀ نواختن او، آنهم تاری پر صلابت و پر شکوه، شیوه‌ای‌ست سراسر حال و سراسر ابتکار. او با عمری تجربه و ذوقی سرشار، نوازنده و مبتکر زیباترین ملودی‌های ایرانی بوده است، با آگاهی ای ژرف به پیشینه و چند و چون موسیقی ایرانی، و شناختی دقیق از روحیه و انتظارات معنوی همۀ ایرانیان خوش ذوق. استاد شجریان با گزینش عنوان شهناز برای این گروه منتهای ادب و قدرشناسی و سپاسگزاری نسبت به استاد شهناز از جانب خویشتن و همۀ ایرانیان را ابراز داشته است.
– لذت شنیدن نیز فراهم آمد زیرا کشش بلندگوها و آمیزش درست نوای همۀ سازها با صدای ورزیده و دل انگیز استاد شجریان توسط یک صدابردار خبره، اجازه می‌داد همۀ ریزه کاری‌ها شنیده شوند و آنگاه که همه با هم می‌نواختند، نوایی خوش و جذاّب و کوبنده در تالار طنین افکند. این طنین قوی و رسا که به صورت امواج در می‌آید، در اثر برخورد با بدن انسان و نوازش آن، حالت جذبه و کیفی خاّص فراهم می‌آورد که فقط در کنسرت‌های بسیار خوب حسّ و شنیده می‌شوند.
اما مسألۀ مایۀ درونی و تکنیکیِ هر یک از قطعات اجرا شده و ذوق و دانش اساتید شجریان و درخشانی که این قطعات را ترتیب داده و منظّم کرده بودند، و حس احترام و لذتی که از شنیدن این قطعات حاصل می‌شد، داستانی کاملاً جداگانه است.
برای ارزیابی درست یک قطعۀ موسیقی می‌بایست ابعاد جداگانۀ آن را بررسی کرد که به سبب فشردگی این نوشته، فقط به پاره‌ای از آنها اشاره ‌می‌شود.
از نظر فرم‌های موسیقی ایرانی باید یادآور شد که از اواسط دودمان قاجار که ضبط موسیقی و نوشتن نت موسیقی در ایران پای گرفت تا حوالی انقلاب، موسیقی ایرانی شامل چهارگونه قطعات ضربی می‌شد. پیش در آمد و رِنگ و ترانه و چهار مضراب.
ولی از چند سالی پیش از انقلاب، رفته رفته مسیری تازه در نگرش و ارائۀ موسیقی شنیده شد. در این راستا، سازهای مهجور ایرانی مانند کمانچه و دف و قیچک باز به کار گرفته شدند و ریتم های اصطلاحاً لَنگ و از یاد رفتۀ پنج چهارم و هفت چهارم و غیره نیز به میان آمدند.
در مقایسه با آثاری که امروزه ارائه می‌شوند، به خاطر سپردن ترانه‌ها نیز رویهرفته آسانتر بود، زیرا ترانه‌ها موجز بودند و ساختار آنها از نظمی خاص و در عین حال ساده پیروی می‌کرد: مقدمۀ ترانه، پیش فراز، فراز، پس فراز، فرود.
از دوران انقلاب به بعد، با جمع و ترکیب و دگرگونیِ آنچه که تا آن زمان در موسیقی ایرانی رایج بود، نوع دیگری از موسیقی نیز شکل گرفته است که رفته رفته زنگار و تأثیر موسیقی اروپایی در ترکیب‌های ارکستری را از آن زدوده؛ شیوۀ بیان رایج موسیقی ایرانی را متحول ساخته ؛ نظری عمیق‌تر به میراث موسیقی ایرانی افکنده؛ در هر گوشه و شاخه‌ای تأمل و تفحصی بیش از پیش نموده؛ رویهمرفته از اجراهای کندتر اجتناب ورزیده؛ به سازهای کوبه‌ای و ریتم‌های کوبنده و پر هیجان گرویده؛ و به جز تنبک و دف، به سازهای دیگری نیز روی آورده است که زیربنایِ بم قطعات موسیقی ایرانی را برجسته‌تر می‌کند. به دیگر سخن اشتیاق به نو آوری با کنکاش در، و تکیه بر موسیقی کهن ایران و امکانات بس سرشار آن. اما چون به تأثیر موسیقیِ اروپایی بر ارکستراسیون‌های رسمی در موسیقی ایرانی اشاره شد، باید روشن باشد که به جهت لزوم جلوه‌های مختلف موسیقایی، تنظیم ارکستراسیون‌ها به شیوۀ ارکسترهای اروپایی زیبایی ویژۀ خود را داراست و فقط اینکه اینک نوعی دیگر نیز از ارکستراسیون و سازبندی بر بنیادهای اصیلِ ایرانی جلوگر شده است که ضرورتی از پیروی از سلیقه و تفکر موسیقایی غربی نمی‌بیند و می‌کوشد آنچه را که لازمۀ ارائۀ یک ارکستراسیون کامل و بی‌خدشه است، از دلِ موسیقی ایرانی و پیشینۀ کهن آن به در آورد.
وه چه پر شکوه است که انقلاب و تأثیر دست آوردهای آن بر همۀ شئونات زندگانی ایرانیان، و دشواری‌هایی که بر سر راه موسیقی ایرانی قرار داده است، به روشنی نتیجۀ معکوس بخشیده و بر خلاف همۀ ممنوعیت‌ها و تبلیغات، همۀ دست اندرکاران موسیقی از پیر و جوان را به راه‌هایی پر از شور و عشق و امید سوق داده است. و البته از نظر نباید دور بماند که در سی سال گذشته که موسیقی ایرانی بارها آماج تیر هنرستیزان قرار گرفته است، جوانان پیشرفت‌های خود را در زمینۀ موسیقی، مدیون شخصیت‌هایی محکم و استوار و منزّه مانند استاد محمد رضا شجریان، می‌باشند.
معرّف و پیشرو این موج نوین موسیقی در ایران، جوانان نوازندۀ این کنسرت و خیل همکارانشان در داخل ایرانند که بیشترین‌شان از مراکز علمی موسیقی فارغ التحصیل گشته، از محضر اساتید فنّ بهره برده و پیوسته در جستجوی محیطی مساعد برای گسترش اندیشه و ذوق موسیقی و تصنیف آهنگ های جدید و همنوازی می‌باشند و کوشا برای برقراری همدلی، و امیدوار به آیندۀ روشن ایران تا نوای دل انگیز موسیقی جادوئی آن از هر خانه‌ای برخیزد و بر سراسر ایرانزمین طنین افکند.
از اینرو در اواسط تماشای این برنامه، با شنیدن و دیدن آنهمه کوبش دف و تنبک و زخمه‌های پر شور و صلابتِ سازها و صدای بسیار رسا و شفاف و همچنان قویِ استاد شجریان و نغمه‌هایی که مرتباً در هم می‌تنیدند و رنگ عوض می‌کردند، به ذهنم رسید که برای پدیده‌هایی از این دست، چه در حوزۀ موسیقی ایرانی و چه در خارج از آن، می‌توان عنوان ” تیغ در کوره” را برگزید. سبب آن‌ست که فلزی با آلیاژی خاص که به شکل تیغۀ شمشیر یا به گفتۀ گذشتگان تیغ در می آید، بارها در کوره گداخته و روی سندان با پتک کوبیده می‌شود و در آب فرو می‌رود تا آنکه با تمهیداتی که جزو اسرار نخبگان کارست، سرانجام همان شود که پولاد آبدیده‌اش می‌خوانند و گویند تیزیِ لبۀ آن به حدّی می‌رسد که با آن می‌توان شیئی نازک همچون موی را به دو نیم کرد.
حال که سخن از تیغ در میان آمد، شاید خالی از لطف نباشد که این بیت زیبا از استاد سخن سعدی نیز افزوده شود که،
گر تیغ بر کشد که محبّان همی زنم اول کسی که لاف محبت زند، منم
باری، شباهت واکنش های دورنی آلیاژی که پس از تحمل آزمونی سخت به تیغ تیز پولاد آبدیده مبدل می‌شود، با وضع و حال مردمان ایران کنونی و از جمله هنرمندان آن و به ویژه هنرمندان رشتۀ موسیقی نیز در آن است که انگار سالیانی‌ست خواه ناخواه همۀ آزاداندیشان و بشر دوستان و هنرمندان و هنردوستان ایران به درون کوره‌ای فرو رفته‌اند و به جهت آن به مرحله‌ای از تفکّر و بلوغ ذهنی رسیده‌اند که جز گداختن در این کوره میّسر نمی‌بود و حال باید در انتظار بود تا آنکه پولاد آبدیده شود …
برنامه‌های موسیقی این کنسرت در دو بخش اجرا شد. بخش اول در دستگاه همایون زیر عنوان ” رندانِ مست ” که آهنگ‌های آن عمدتاً ساخته و پرداختۀ مجید درخشانی نوازندۀ تار بود، شامل هشت بخش.
در این بخش قطعات زیر اجرا شدند: قطعۀ ” دیدار”، ” زنگ شتر ” برگرفته از ردیف میرزا عبداللّه، ساز و آواز، تصنیف ” چشم یاری ” ساختۀ شجریان با تنظیم مجید درخشانی، ساز و آواز، و تصنیف ” رندانِ مست “
و در بخش دوم برنامه یک مرکب نوازی که از دستگاه ماهور شروع شد و از طریق گوشۀ دلکش ماهور، به دستگاه شور راه یافت شامل هفت بخش و از این قرار: قطعۀ ” انتظار ” ساختۀ درخشانی، ساز و آواز، تصنیف ” بی‌همزبان ” از آثار شجریان با تنظیم درخشانی، ساز و آواز، ” چهار مضراب شور ” از ساخته‌های شجریان با تنظیم درخشانی، ساز و آواز و تصنیف ” سخن عشق ” باز از ساخته‌های شجریان با تنظیم درخشانی.
آنگاه که برنامه به انتها رسید، مردم آنقدر ایستادند و کف زدند و خروشیدند و دسته‌های گل نثار این هنرمندان کردند که هنرمندان بازگشتند و دو آهنگ اضافی نیز خواندند و نواختند. آخرین آنها ترانۀ ” مرغ سحر” بود که در اوج هلهله و هیجان مردِم برخاسته از جای اجرا شد. زیرا بی‌گمان ترانۀ ” مرغ سحر ” ساختۀ مرتضی خان نی‌داوُد با اشعار ملک الشعرای بهار، در کنار سرود ” ای ایران ” برای مردم ایران بُعدی میهنی و سیاسی یافته است.
متأسفانه در این محدوده، مجالی نیست تا ریزه‌کاری‌های قطعاتی که اجرا شد، بیشتر شرح داده شوند.
سازها و نوازندگان آنها عبارت بودند از:
مجید درخشانی آهنگساز، تنظیم کننده، سرپرست گروه و نوازندۀ چپ دستِ تار. او در آغاز ساز دیگری نیز که احتمالاً ” کرشمه ” بود، نواخت. این ساز صدای رویهمرفته ریزی داشت و مانند سازهایی همچون بانجو و بالایکایِ روسی، با طنینی فلزی که از سازهای چوبی برنمی‌خیزد و دست کم اینکه برای گوش‌های ایرانی، چندان مأنوس نبود.
رامین صفایی، نوازندۀ سنتور.
مژگان شجریان نوازندۀ سه تار.
محمد رضا ابراهیمی نوازندۀ بربط و کرشمه.
رادمان توکلی نوازندۀ تار.
سحر ابراهیم نوازندۀ قانون.
مهدی امینی نوازندۀ ساغر.
شاهو عندلیبی نوازندۀ نی.
حامد افشاری نوازندۀ شه نواز.
نگار خارکن نوازندۀ صراحیِ سوپرانو.
سامان صمیمی نوازندۀ کمانچه و سبو
مهرداد ناصحی نوازندۀ صراحی آلتو.
حمید قنبری نوازندۀ تنبک. و
حسین رضایی نیا، نوازندۀ دف و دایره.
درآغاز بخش دوم برنامه، استاد شجریان نام یکی دیگر از نوازندگان را ذکر کرد به جهت آنکه نام او در بروشور برنامه از قلم افتاده بود و متأسفانه آنقدر سریع بیان شد که امکان یادداشت آن فراهم نیآمد.
در بروشور برنامه عکس هایی که از ساز سبو و صراحی انداخته شده و شرحی که در مورد کاربرد آنها داده شده، حدوداً یکی‌ست و به مطالعه‌ای دقیق‌تر نیازست تا فرق بین دو گروه ساز روشن‌تر شود. البته همۀ این سازها باید در دست نوازندگان مدت‌ها نواخته شوند تا عامل زمان روشن کند که آیا به زمینۀ موسیقی ایرانی می‌پیوندند یا تدریجاً به دست فراموشی سپرده می‌شوند. با اینهمه ذوق و ابتکار استاد شجریان در طرح و ساختن این سازها ستودنی‌ست و استفادۀ آنها در این کنسرت موجب شد که نواهایی تازه گوش را نوازش دهد.
درخاتمه به خاطره‌ای اشاره می‌شود. چند روزی مانده به انقلاب با سر تراشیده دانشجوی وظیفه در پادگان فرح آباد بودم. شامگاهی علیرضا شجریان که در منزل برادرش میهمان بود، مرا دعوت کرد به دیدنشان بروم. پس از آنکه هوا تاریک شد، رفته رفته بانگ اللّه اکبر از سر بام‌های تهران پارس مانند باقی نقاط ایران برخاست و ما سرگرم گفتگو تا سپیدی‌های سحر بیدار ماندیم. صبح که دور سفرۀ صبحانه نشستیم، همایون روی پای پدر نشسته بود وهمسر و سه دخترِ همچون دسته های گلش در کنار او. یکی شان همین مژگان خانم بود که پریشب با پدرش همکاری می کرد.
از دور دست اساتید محمد رضا شجریان و مجید درخشانی و همۀ نوازندگان خوب این برنامه را می‌فشریم، و موفقیت آنها و شکوفایی هرچه بیشتر موسیقی ایرانی را آرزمندیم.
چنانکه پیش از این نیز یاد شده، امیدست باقی علاقمندان به اینگونه برنامه‌ها نیز نظریات خویشتن را بیان کنند تا با رد و بدل شدن دیدگاه‌ها، به غنای ادبیات موسیقایی و بخش نوشتاریِ آن افزوده شود.

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌تان را بنویسید:

مادران میدان مایو

این زنان آرژانتینی از سال ۱۹۷۷ در اعتراض به ناپدید شدن جوانان خود (در دوره‌ی دیکتاتوری نظامی ددمنشانه‌ی آرژانتین در سال‌های ۸۳۱۹۷۶ که به جنگ کثیف معروف است) به پا خاستند. مادران طی اعتراض‌های خود توانستند توجه جامعه‌ی جهانی را به نقض حقوق انسانی در آرژانتین آن زمان معطوف کنند و به این ترتیب برخی جنایت‌کاران را به سزای خویش برسانند.
0.JPG

5.JPG
این زنان مُبدع شکلی از تشکل و کنش جمعی شدند که از آن پس الگوی فمینیست‌ها و گروه‌های زنان در سرتاسر دنیا شد. جنبش مادران در آوریل ۱۹۷۷ آغاز شد؛ زمانی که چهارده زن برای به دست آوردن اطلاعاتی درباره‌ی فرزندان‌شان به شکل علنی با هم ملاقات کردند. آن‌ها پیش از آن، زمانی که در ادارات دولتی و دادگاه‌ها در جست‌وجوی بی‌نتیجه‌ی فرزندان خویش بودند با یکدیگر آشنا شده بودند، اما این بار در میدان مایو، میدان مرکزی شهر بوینس آیرس، گرد هم آمدند؛ روبه‌روی کاخ ریاست جمهوری و در قلب منطقه‌ی سیاسی و اقتصادی پایتخت.
777.JPG
این زنان رفته رفته به مثابه یک گروه شناخته شدند و خود را مادران میدان مایو نامیدند. مادران به منظور شناسایی خود از دیگران روسری‌هایی سفید رنگ بر سر می کردند. در طی سه ماه بیش‌تر از صد و پنجاه زن میان‌سال به مادران پیوستند. آنان هر هفته در میدان مایو جمع می‌شدند و بازو در بازو به آهستگی دور میدان قدم می‌زدند.
77.JPG
پلاکاردهایی حاوی اطلاعاتی درباره‌ی ناپدیدشدگان خود را حمل می‌کردند و عکس‌های فرزندان خود را بر کارت‌هایی به گردن می‌آویختند. گاهی نیز پشت میکروفون می‌ایستادند و با پرسش‌هایی درباره‌ی جوانان خود، کاخ ریاست جمهوری را مخاطب قرار می‌دادند.
موفقیت مادران در جلب توجه ملی و بین‌المللی نسبت به سی‌هزار ناپدیدشده‌ی آرژانتینی و اعتراض‌های پی در پی آن‌ها دولت و مقامات آرژانتینی را بیم‌ناک کرد.
2.JPG
مقامات حکومتی آرژانتین در پاسخ به عملکرد مادران دوازده تن از آنان را ناپدید و در مقاطعی ورود این زنان را به میدان مایو قدغن کردند.
6.jpg
3.JPG
به رغم این اوضاع و شرایط و با وجود این واقعیت که دوران دیکتاتوری مدت‌هاست که به پایان رسیده است، مادران هم‌چنان به اعتراض خود ادامه می‌دهند و هنوز در پی اطلاعات، غرامت و مجازات هستند. آنها با ارائه‌ی روایتی دیگر از دو موضوعِ ملیت آرژانتینی و جنسیت علیه سلطه‌ی نظامی در قلمرو عمومی به مخالفت برخاستند و به فراموشی سپردن فرزندان مادران میدان مایو را محکوم کردند.
77777.jpg7.JPG

مادران میدان مایو با اعتراض‌های خود نام و چهره‌ی ناپدیدشدگان را زنده نگاه داشته، یادآوری و ثبت و ضبط می‌کنند و تعریف مردسالار و ظالمانه‌ی مرسوم را از مادر بودن به چالش می‌گیرند؛ تعریفی که قصد دارد آن‌ها را ساکت نگاه دارد و در خانه ماندگار کند.
4.jpg
کنش جمعی مادران میدان مایو اگرچه خودجوش و بدون طرحی قبلی شکل گرفت، رفته رفته به نمایشی گروهی بدل شد. می‌توان این حرکت را از منظر هنری و در قالب پرفورمنس (
Performance Art) هم خوانش نمود. تاریخ پرفورمنس مملو از چنین حرکت‌های مردمی است که با اعتراض اجتماعی خود تحولاتی بنیادین را در عرصه‌های ملی یا بین‌المللی رقم زدند.

منبع: The Routledge Companion to Theatre and Performance, 2006

و نیز می‌توانید با این عنوان در اینترنت جستجو کنید:The Mothers of The Plaza de Mayo
8.JPG

منتشرشده در گزارش | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شمارهی دوازدهم سال اول شانزدهم می ۲۰۱۰
منتشرشده در Uncategorized | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یادداشت‌های شخصی( در باره‌ی هدایت)

واقعیت این است که هنوز ساحت‌های دیگر صادق هدایت حتی برای دوستداران او هم شناخته نیست و باید از مستندات به جا مانده از او پیدا شود . فی‌المثل او در شناخت ادبیات غرب بدون اغراق آدمی در اندازه‌های آندره ژید بوده است . اولیس جیمز جویس که امروز از آن به عنوان مهمترین رمان دوران مدرنیسم یاد می‌شود

و جزو متون درسی دانشگاه‌های بزرگ دنیاست چند دهه در انگلستان چاپ نشد و حتی نویسنده‌ی بزرگی مثل ویرجینیا وولف هم حاضر به چاپ آن در موسسه‌ی انتشاراتی خود و شوهرش نشد و ضمن رد کردن آن یادداشت خام دستانه‌ای هم نوشت . این کتاب سرانجام در سال ۱۹۲۲ و در میان دو جنگ جهانی در پاریس چاپ شد و دنیای انگلیسی زبان تا پایان سال ۱۹۳۴ از چاپ آن سر باز می‌زد و یک قاضی آمریکایی چاپ آن را به جرم استمناء یکی از کاراکترهای کتاب ممنوع اعلام کرد ، کتابی که هنوز به بسیاری از زبان‌ها ی دنیا ترجمه نشده و هنوز کسی فارسی شده‌ی آن را ندیده است اما هدایت در گرمای چهل درجه‌ی تهران آن روز و در حالیکه به قول فرزانه مدام با دستمال عرق خود را خشک می‌کرد به شهید نورایی می‌نویسد : جرجانی کتاب ارسالی اولیس جویس را که می‌دانم با چه قیمت گزافی از کهنه فروش ها خریده‌اید به دست من رساند و تا حالا نصفش را خوانده‌ام
تاریخ این نامه تابستان ۱۹۴۶ است ، یک سال پس از پایان جنگ دوم جهانی که اروپا هنوز مشغول جمع آوری خرابی های جنگ بود . چند روز بعد به مصطفی فرزانه مرید جوان خود می‌گوید : من اولیس جویس را تمام کردم ، حالا می‌توان گفت تاریخ ادبیات غرب به دو بخش قبل از جویس و پس از جویس تقسیم شده است . چه گونه می‌توان معیار چنین مردی را در روزگاری که هنوز شاید تنها تعدادی استاد ادبیات انگلیس به این نکته رسیده بودند در آن خراب شده تعیین کرد؟ حالا پرداختن او به کافکا و ترجمه‌ی مسخ که آن هم جزو شاهکار های قرن بیستم است بماند .

منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

تمبر صادق هدایت

 

با سپاس از دوست فرهیخته‌مان جهانگیر هدایت تصاویری از تمبر صادق هدایت را همراه با یادداشت‌هایی از ایشان در این رابطه ‌برای‌تان می‌آوریم.

با درود   پيوست تصويرتمبرصادق هدایت را برايتان مي فرستم .
اين تمبر را به مناسبت ۱۹ فروردين ۱۳۸۹ مصادف با پنجاه و نهمين سالگشت درگذشت او منتشر كرده ايم . امريكائي ها هم براي درگذشت صادق هدایت يك برنامه امريكائي اجرا كردند. در۱۸ فروردين ۱۳۸۹ سايت ادبي او را روي ايران و ايراني و مردم دنيا  بستند اما نام نويسنده بزرگ ايران را به يك شركت مبتذل تبليغاتي چيني فروختند !
همه دوست داران صادق هدایت اين اهانت علني به فرهنگ و ادب ايران و زبان فارسي را نبايد ناديده انگارند .

با درود 
دومين تمبر صادق هدایت دركنار تصوير مجسمه فردوسي بزرگ منتشر شد . اولين تمبر تصوير او دركنار مزار حافظ بود و حال دركنار فردوسي است . پيوست تصويرتمبر را برايتان مي فرستم .
به ياد داشته باشيم امريكائي ها صادق هدایت را تحريم كردند ، نام او را به يك موسسه چيني تبليغاتي فروختند و به ايران و ايراني و فرهنگ و ادب ما توهين كردند . اين مقدمه و تصوير تمبر را براي همه بفرستيد .
با سپاس:جهانگیر هدایت

منتشرشده در با هدایت از هدایت | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دیدار با (غلامحسین نصیری‌پور)

.

از این شماره هر بار یک شعر از دیوان شاعری را که در دسترس است با نام دیدار با یک شاعر برای‌تان نقل می‌کنیم.  در صورت تمایل به معرفی‌ی دفتر شعرتان در این بخش از رسانه یک نسخه ازکتاب‌تان‌را برای ما بفرستید تا با آوردن یک شعر، آن‌را در این‌جا عرضه نماییم  .

برای آغاز این سرفصل تازه، همراه با معرفی‌ی کوتاهی از غلامحسین نصیری‌پور شعری از کتاب شهری به شعاع باد از این شاعر خوب میهن‌مان را انتخاب کرده‌ایم. 

“دبیر انقلاب سفیدمان هر کاری که می‌توانست می‌کرد که نسل انقلاب شاه و مردم! آن‌ کتاب‌را خیلی جدی نگیرند که البته با جو بگیر و ببندهای آن روزگار کار آسانی هم نبود. سر کلاس این بزرگوار آزادی از نوع غیر متعارف آن روزها کاملآ جاری بود. روزی ایشان از من خواستند که مثنوی‌ای که با مطلع (ای زندگی می‌خوانم‌ات با نام غم) سروده بودم را سر کلاس بخوانم که دعوت ایشان را لبیک گفته با ترس و لرز و کلی خجالت شعرم را خواندم ایشان ضمن اظهار محبت گفتند که مرا با شاعر این شهر آشنا می‌کنند. بنده که تا آن زمان با هیچ شاعر جدی‌ای که تمام وقت شاعر باشد! آشنا نشده بودم دست از پا نمی‌شناختم تا با او روبرو شوم. وقتی او را دیدم کلی جا خوردم! نصیری‌پور از جنس خود ما بود و بسیار بی‌آلایش! در همان برخورد اول از او آموختم که برای شاعر خوب بودن لازم نیست از مردم فاصله بگیری و خود را بهتر از دیگران بدانی و آموختن از او هنوز هم ادامه دارد هرچند که هیچگاه شاگرد خوبی برایش نبودم. او با حوصله‌ی مثال زدنی جوان‌های علاقمند به شعر و هنر در شهر را جمع می‌کرد و برای‌شان امکان ارتباط با دیگر شعرا و هنرمندان را فراهم می‌کرد! از طریق او ما با بسیاری از مرکز نشینان مطرح آن روزها آشنا شدیم که جدای از شعف دیدار با آن‌ها آموزنده هم بود . بزرگترین کار فرهنگی‌ او درخرم‌آباد کوچک ما انتشار جنگ فلک‌الافلاک بود که با امکانات محدودی که او داشت بسیار هم خوب درآمد. البته او شماره بعدی آن‌را زمانی که در تهران مقیم بود توسط انتشارات نمونه منتشر کرد که بسیار کامل‌تر و خواندنی‌تر بود اما دیگر آنقدرها بوی بومی بودن نمی‌داد. نصیری‌پور اولین کتاب شعرش به نام موزه‌های برهوت را زمانی که هنوز در خرم‌آباد زندگی می‌کرد در آورد. و آن شروع خوش- پی‌آمد کتاب‌های دیگر شعرش را به دنبال داشت که در زیر نام پاره‌ای از آن‌ها را می‌آوریم. برای حسن ختام این معرفی‌نامه‌ی خلاصه بخشی کوتاه از شعر بلند شهری به شعاع باد از کتابی از وی به همین نام را برای‌تان نقل می‌کنیم.”
.
باختنی که بی‌نیازم از هر بردنی می‌کند*
.
زندگی یعنی تلفنی که به من نشد
یعنی پرنده‌ای که یاد گرفته کور باشد
این نامه هم مثل تلفنی‌ست که هرگز نزنگید
مدفون است و دور
خاطره‌ام در حافظه‌ی گوشی‌های گمشده دراندوه زمان
اکنون چه خلوتم و بی نامه
در سایه‌ی سکوتِ تنها تلفنی که رابطه از یادش رفته
علف
……..شلوغم می‌کند.
این چه لزومی‌ست که معنایت را در فهم من می‌جویی
برگی که بادم را پرید
جنگلی از نگاهم گرفت که ریشه‌ای در حافظه‌ی زمین نداشت
تا در هول و ولای فقر و سیاست گم و گور نشویم
بیا تردامنانه و شنگ
لحظه‌ای لب از شعر هم تر کنیم
جهان که به پایان نمی‌رسد اگر دمی در هم به سر رویم
بانوی حرف‌های جهان ‌است تردیدی که با سکوتِ لبانت
.……………………………………….پرسه می‌زند
گاهی این سایه بی‌حرف
 

…………………..روشنم می‌کند
همه‌ی ما همان قطره‌ای هستیم که اشک از چشم‌مان ربوده
حرفه‌ای‌تر از پا

  ……………راهی‌ست که دست از سرِِ پاشنه‌ام نمی‌کشد
کلافه‌ام کرده انتشارِ بوی ایستادن در گنداب باور
من ضربدر اشک

  ……………..اندوه تواَم که همیشه بازنده‌ام می‌گرید
باختنی که بی‌نیازم از هر بردنی می‌کند
پیاده‌رو چیزی از رسیدن به پایم می‌گوید
که از زبان خستگی

  ………………..شدنی‌تر است
و نا گهان تو کجایی که موجت در آبی‌ام نمی‌توفد
مَپُرسم
من خوبم

  ……..مثل پرنده که بد نیست!
.
*عنوان شعر از رسانه
.
پاره‌ای از کتاب‌های غلامحسین نسیری‌پور
موزه‌های برهوت_ سین صدای زنی‌ست_
برگ را ببار_ریل_ سنگفرش_ سه‌گانه‌عشق(دیروزپریروزپس پریروز) _ سه‌گانه‌ی پرواز(چلچله‌ی لال- تشنگی واژه‌ها- لی خانم ما)_ سه‌گانه‌ی مرگ(تو را تاریک‌تر از بادم- شهری با شعاع بادخوبم مثل پرنده که بد نیست)

منتشرشده در دیدار با یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

جای حضور فریاد است

با تشکر از دوست هنرمندمان لقمان ادهمی برای ارسال این شعر


چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۸۹

هرچند دخمه را بسیار خاموش و کور می‌بینم
در انتهای دالانش یک نقطه‌ی نور می‌بینم
هرچند پیش رو دیوار بسته‌ست راه بر دیدار
در جای جای ویرانش راه عبور می‌بینم

هرچند شب دراز آهنگ نالین زمین و بالین سنگ
در انتظار روزی خوش دل را صبور می‌بینم


تن کم توان و سر پردرد پایم ضعیف و دستم سرد
در سینه لیک غوغایی از عشق و شور می‌بینم
گر غول در شگفت از من پاس گذر گرفت از من
با چشم دل عزیزان را از راه دور می‌بینم
من کاج آهنین ریشه هرگز مبادم اندیشه
برخاک خود اگر موجی از مار و مور می‌بینم
طوفان چو در من آویزد ناکام و خسته بگریزد
از من هراس و پروایی در این شرور می‌بینم
هر جا خلافی افتاده است جای حضور فریاد است
من رمز کامیابی را در این حضور می‌بینم
هشتاد و اند من، با من گوید خروش بس کن زن
گویم خموش بودن را تنها به گور می‌بینم
________________________________________

منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید: