- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل______________________..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________
.. **************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
..«الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. ..
..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________
______________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 11916
-
یادداشتهای شخصی (شاهدی اروتیک از نثر فارسی )
یکی از دوستان میگفت که در یادداشت شمارهی پیش من ” چند شاهد اروتیک در شعر فارسی ” مدخل عبارت نقل شده از جوامع الحکایات عوفی {= مقام آن حکایت} ذکر نشده بود که این تذکر او مرا ضمن پرداختن به داستان کم نظیرآن کتاب عزیز به ذکر این شاهد درخشان اروتیک در نثر فارسی نیز ترغیب کرد.
جوامع الحکایات محمد عوفی از بهترین آثار نیمهی اول قرن هفتم هجریست که بزرگانی چون ملکالشعرای بهار و دکتر محمد معین در گذشته بخشهایی از آن را به تفاریق منتشر کرده بودند که بیشتر از قسم اول این کتاب عظیم که عمدتا متضمن حکایت مربوط به اشخاص تاریخیست انتخاب شده بود و تنها در روزگار انتشارات به یاد ماندنیی بنیاد فرهنگ ایران به ریاست استاد پرویز ناتل خانلری بود که دکتر امیر بانو مصفا به چاپ تمامیی چهار قسم این کتاب که شامل صد باب میشود همت گماشت که البته پس از آغاز حکومت جمهوری اسلامی آن انتشارات بر چیده شد و یک بار دیگر چاپ جوامعالحکایات ناتمام ماند. اما گویا چند جلد باقی مانده را بعدها مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی ضمن تجدید چاپ مجلدات قبلیی نایاب به چاپ رسانیده است که من ندیدهام. ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشتهای شخصی
دیدگاهتان را بنویسید:
طرحها و نقاشیهای (علی آهنگر)
منتشرشده در طرحها و نقاشیها
۱ دیدگاه
شاملو،فرزند عاصی عصر خود .
جوادمجابی
” عصيان بزرگ خلقتم را / شيطان داند / خدا نمیداند .”
شاملوی جوان در پيشاني هوای تازه، اين شعار را كليد فهم جهان شعری خود میسازد و عصيان خود را چون پرچمی برای درگيری با جهان كهنه فروشان برمیافرازد.
پيش از او شاعران بزرگ _ چه در باورهای انديشگی و چه رفتارهای فردی و اجتماعی _ به عصيان انديشيده اند. حافظ شاعری كه او دوست میدارد میگويد:
” جائی كه برق عصيان بر آدم صفی زد / مارا چگونه زيبد دعوی بي گناهی. “
ادامهی خواندن
منتشرشده در مقاله
دیدگاهتان را بنویسید:
معرفیی سپیده رئیسسادات
با تشکر ازدوستمان حسین توسی برای ارسال ویدیوی زیر

سپيده رئيسسادات در سال ۱۳۵۹ در تهران به دنيا آمد. چهار، پنج ساله بود که درک و علاقه او نسبت به موسيقی اصيل و آواز خوشش مورد توجه فرود گرگينپور قرار گرفت و از آن زمان آواز و نواز بزرگان موسيقي ايران (بنان، عبادی، پريسا، شجريان، …) او را شيفته موسيقی اصيل نمود. مادرش پيوسته و در کليه مراحل آموزش موسيقی يار و همراهش بوده و پدرش که به اميد پزشک شدن او دل بسته بود با توجه به علاقه و عشقش به موسيقی از هرگونه کمک و کوشش برای فراگيریهای او در زمينه موسيقی فروگذار نکرد.
از نه سالگی آموزش رديف آوازی به روايت مرحوم محمود کريمی را نزد خانم پريسا آغاز نمود و همزمان در فراگيری و اجرای تصنيفهای سنتی زير نظر جواد لشگری و ميلاد کيايی کوشيد.
سلفژ غربی را نزد ايرج برخوردار فرا گرفت و نواختن سه تار را نزد ارشد تهماسبی و مسعود شعاری آغاز نمود.
در شانزده سالگی راهنمايیهای پرويز مشکاتيان پيوند او را با موسيقی بيش از پيش هماهنگ ساخت و برای نخستين بار اثر کنچ صبوری را با آهنگسازی پرويز مشکاتيان و همخوانی علی رستميان اجرا نمود. در همان سال کنسرتی به مدت پنج شب در فرهنگسرای نياوران با گروه نوروز برگزار کرد. در سال ۱۳۷۷ خورشيدی در رشته گرافيک از هنرستان آزادگان فارغ التحصيل گرديد و در سال ۱۳۸۱ خورشيدی موفق به دريافت ليسانس در رشته نقاشی شد.
از سال ۱۳۸۲ در دانشکده ادبيات و فلسفه دانشگاه بولونيا در ايتاليا در رشته موزيکولوژی به تحصيل پرداخت و از همان سالها به ديدار محمدرضا لطفی شتافت که در آن زمان در کشور سويس اقامت داشت. استاد لطفی با دلسوزی فراوان اصول و ظرافتهای آوازی را به او آموخت.
در ايتاليا با اجرای کنسرتهای متعدد با آهنگسازان ايرانی و غير ايرانی در آشنايی بيشتر مردم آن مرز و بوم با موسيقی ايرانی کوشش نمود.
سلفژ غربی را نزد ايرج برخوردار فرا گرفت و نواختن سه تار را نزد ارشد تهماسبی و مسعود شعاری آغاز نمود.
در شانزده سالگی راهنمايیهای پرويز مشکاتيان پيوند او را با موسيقی بيش از پيش هماهنگ ساخت و برای نخستين بار اثر کنچ صبوری را با آهنگسازی پرويز مشکاتيان و همخوانی علی رستميان اجرا نمود. در همان سال کنسرتی به مدت پنج شب در فرهنگسرای نياوران با گروه نوروز برگزار کرد. در سال ۱۳۷۷ خورشيدی در رشته گرافيک از هنرستان آزادگان فارغ التحصيل گرديد و در سال ۱۳۸۱ خورشيدی موفق به دريافت ليسانس در رشته نقاشی شد.
از سال ۱۳۸۲ در دانشکده ادبيات و فلسفه دانشگاه بولونيا در ايتاليا در رشته موزيکولوژی به تحصيل پرداخت و از همان سالها به ديدار محمدرضا لطفی شتافت که در آن زمان در کشور سويس اقامت داشت. استاد لطفی با دلسوزی فراوان اصول و ظرافتهای آوازی را به او آموخت.
در ايتاليا با اجرای کنسرتهای متعدد با آهنگسازان ايرانی و غير ايرانی در آشنايی بيشتر مردم آن مرز و بوم با موسيقی ايرانی کوشش نمود.
منبع وب سایت شخصیی سپیده رئیسسادات
منتشرشده در در یک صفحه با یک هنرمند
دیدگاهتان را بنویسید:
خیام نابغهی پرسشگر
باتشکر از دوست عزیزمان اسماعیل میرمظفری برای ارسال این ویدیو
منتشرشده در ویدیو
دیدگاهتان را بنویسید:
زیر موج کوتاه
۵۱
با این درخت کنار آمدن
کار حضرت فیل است
که هم بزرگ است وُ
هم گیاه خوار
با این درخت کنار آمدن
کار حضرت فیل است
که هم بزرگ است وُ
هم گیاه خوار
آقا بزرگ هم
که فیلاش هوای هندوستان کرده است
کلهپاچه نمیخورد.
اجازه هست خانم
دستپاچه بخوریم؟
نوامبر ۲۰۱۰
روزویل کالیفرنیا
منتشرشده در روی موج کوتاه
دیدگاهتان را بنویسید:
سه شعر از اکبر اکسیر
جوش شیرین
نون سنگها را خوردیم
سنگها ، سگ شدند
سگها را رها کردیم
سنگها را بستیم
بحث سیاسی کردیم
نانها ، سنگگ شدند!
سهام عدالت
کاشت، داشت، برداشت
سه اصل مهم کشاورزیست
اردیبهشت و خرداد، پدر برنج کاشت
تیر، مرداد، خدا از آفات نگاه داشت
اواسط شهریور
بانک کشاورزی و گنجشک
همه را برداشت!
شعر فارسی
مدام دل ای دل میگفت
از سکته قلبی میترسید
قرص، اکو، تست، آنژیو …
هیچ یک افاقه نکرد
در اتاق عمل بود که فهمیدند
این بیمارستان
دچار مرگ مغزیست!
منتشرشده در شعر فرانو
دیدگاهتان را بنویسید:
پای صحبت کلثوم ننه
به اطلاع خوانندگان گرامی میرسانیم که به درخواست جناب بیژن اسدیپور طراح و خالق محترم کلثوم ننه از این شماره، انتشار مطلب پای صحبت کلثوم ننه که به انتخاب و رأی شخصی نگارنده هر شماره در معرفی این اثر ارزشمند در رسانه منتشر میگردید، متوقف خواهد شد.
لازم به یادآوری است که این تقاضا به دوست گرانقدری ارسال شد که از محبت ایشان برای ابلاغ آن به رسانه بینهایت سپاسگزاریم.
حبیب شوکتی
در زیر بریده این پیام از نطرتان میگذرد:
……..در ضمن حامل پیامی از سوی دوست نازنین بیژن اسدی پور هستم. درگفتگوی تلفنی یکشنبه ایشان میفرمودند که دیگر علاقهای به درج مطلب کلثوم ننه و آن عکس افتتاحیه که در حقیقت مخصوص نوروز بوده است در رسانه ندارند و از بنده خواستند که ضمن تقاضای قطع آن ……………...
منتشرشده در کلثوم ننه
دیدگاهتان را بنویسید:
یادداشتهای شخصی (چند شاهد اروتیک در شعر فارسی )
هاینریش بل نویسندهی بزرگ آلمانی در مهمترین رمان خود ” عکس دسته جمعی با خانم ” که جایزهی نوبل را نصیب او کرد هیجانات حسی ” لنی ” قهرمان اصلی
داستان را در وجه زنانگیاش چنین توصیف کرده است: حالتی شبیه به شور و مالیخولیا و از خود بیخود شدن که طبق فرهنگهای معمول اخلاق پسند ” ارضاء مطلق ” خوانده میشود ولی متخصصان عالم عشق و دانشمندان علم جنسیت از آن با اصطلاح ” نهایت لذت جنسی زن در هنگام همخوابگی ” یاد کردهاند.
هاینریش بل این رمان را در سال ۱۹۷۱ منتشر کرده بود، شش سال پس ازچاپ شعر ” وصل ” فروغ فرخزاد از مجموعهی ” تولدی دیگر ” که سطرهای زیر از میان آن انتخاب شده است :
…. ساعت برید
پرده به همراه باد رفت
او را فشرده بودم
در هالهی حریق
میخواستم بگویم
اما شگفت را
انبوه سایهگستر مژگانش
چون ریشههای پردهی ابریشم
جاری شدند از بن تاریکی
در امتداد آن کشالهی طولانیی طلب
و آن تشنج ، آن تشنج مرگ آلود
تا انتهای گمشدهی من
دیدم که میرهم
دیدم که میرهم …..
آن چه در آن سالهای دههی چهل این نمونه از شعر فروغ را در میان اهالی هنر و ادبیات آن روز انتشاری ناگهانی داد البته از ساختار یا تحول و دگرگونی روش شاعرانهی او نبود- که با حضور تخیل وغنای واژگان شاعران بزرگ زمان قابل
مقایسه هم نبود – بلکه در روزگاری که شعرمردانه و عبوس پروین اعتصامی شعر زنانه محسوب میشد و آوازه خوان زن ترانهی ساختهی مردی را میخواند که یکسره اوصاف لب و دندان و گیسوی معشوقه بود، فروغ به سرعت با مجموعهی شعر
“تولدی دیگر” از تابوهای سرزمین سنتیی مردانه عبور کرد و به شهرتی رسید که البته درانتشار آن جنسیت، سوانح زندگی شخصی و مرگ زود هنگام غم انگیزش در جوار پردهدریهای بیسابقه در شعرهایی با مضامین تنانه بدون تاثیر نبود.
*
سالهای سال است که در سرزمین ما عمل منع شدهای را که از کنش دو جنس مخالف منتج میشود تنها گناه زن دانستهاند و کسی را هم سر ملامت آن سری نبوده است. وقتی در چنین شریعت مردانهای هرگونه فعل و انفعالات اجزاء جسم زن خارج از چارچوب تعریف شدهی دین فحشا و مستحق مجازات تلقی میشود تبعا بیان هیچ گونه احساس تنانهای هم برای آن کس مجاز نبوده است که جسم او از روز ازل ملک طلق مرد محسوب میشده است. آن هم بیان کردن احساسی به زبان شاعران که آیات الهی آنان را قافله سالار گمراهان خوانده است ( قرآن / الشعراء/ ۲۲۴ ) .
اکنون سرچشمهی این سخن نیز پیدا میشود که چرا در مناطقی از سرزمین ایران پس از اسلام ازدواج با زن را ” خریدن زن” میخواندهاند. ( مثلا ترکمن صحرا ) .
با این حساب عجیب مینماید که تنها چهارده سال قبل از رسیدن روزگار اسارت مطلق زن در چنگال سبعیت مردانه، شاعرهای که قبلا در اشعار خود تنها به وجه تصاویری از پیکر زن پرداخته بود در تولد دیگر خود در آغاز سی سالگی حصارها را بشکند و
این گونه پرده براندازی کند :
صدای گمشدن توپهای ماهوتی
و هایهوی گریزان کودکان …
و باد، باد که گویی
در عمق گودترین لحظههای
تیرهی همخوابگی نفس میزد
حصار قلعهی خاموش اعتماد مرا
فشار میدادند
و از شکافهای کهنه دلم را به نام میخواندند ( وهم سبز )
*
مضامین اروتیک در ادبیات فارسی صرف نظر از قصص و تمثیلات سمبولیک در متون اهل تصوف، و مطالب مربوط به شاهد بازی والفیه شلفیه که در حقیقت نوعی پورنوگرافی کلاسیک محسوب میشود، بیشتر در صحنههای مجالست زن و مرد با بازیهای کلامی و اشارات و بذلههایی همراه میباشد که در مغازلهها گاه به قول عوفی صاحب کتاب جوامعالحکایات تا ” مقام آن حکایت ” هم پیش میرود، ولی البته
قصهپردازن به لطایف الحیل به حواشی میپردازند و مانند شرح زفاف داستانهای عاشقانهی کهن که همیشه به یاری عشقبازی پرندگان و گیاهان و عناصر طبیعی پیش میرفته است به لطایفالحیل از سر” مقامات آن حکایت ” میگذرند.
اما در این میان چند استثنا هم دیده میشود که به خصوص میتوان به یک رباعی عجیب از مهستی گنجوی اشاره کرد که به صورت یک چیستان از زیر نگاه متعصبان تمام آن دوران و ممیزان این زمان به سلامت گذشته و به ما رسیده است. این رباعی ساختهی هزارسال پیش است که از سوی شاعره احتمالا خطاب به معشوقی خیالی
یک قرن قبل از حضور نظامی شاعر بزرگ ” هوس نامهها ” درمیان شهر آشوبهای مهستی از چشمها دورمانده که با رسیدن به کلمات اصلیی معادلهای به کار رفته در شعر، یکی از عریانترین و بی پردهترین مضامین تنانهی زن از دل رباعی زاده میشود:
چون چاه عقیقی ست، پناهی دهدت
وز بالش نقره تکیهگاهی دهدت
نه قطرهی سیماب چو در وی ریزی
نه ماه شود چهارده ماهی دهدت
{ اشعارمهستی گنجهای / معین الدین محرابی /
انتشارات توس ، ۱۳۸۲ شمسی / ص ۱۴۲}
*
میتوان مدعی شد که اشعار مهستی و فروغ الزامآ مضامینی در ستایش کامجویی نبوده است و بیپردگی آن نیز در حقیقت با گذر از سد گمان میسر است. اما به یقین نمیتوان بعضی از اشعار مولانا را در مثنوی با وجود صراحت ورای حد تصورکلمات آن – هرچند در نکوهش تن – عریان و بیپرده ندانست.
مرحوم استاد بدیعالزمان فروزانفر که همهی عمر خود را صرف آثار مولانا کرد با وجود آن که ماخذ حکایت دو بیت زیر را در دفتر پنجم مثنوی بدون شک از یک قطعهی انوری دانسته است ولی از ذکر اصل شعر انوری به بهانهی ” رکاکت بعضی الفاظ ” طفره رفته است ! { ماخذ قصص و تمثیلات مثنوی / ص۱۸۶ }
همچو آن زن کو جماع خر بدید
گفت آوه ! چیست این فحل فرید فحل فرید = نر بی مانند
گر جماع این ست بردند این خران
بر کس ما می رییند این شوهران
{مثنوی معنوی / نیکلسون / ابیات ۳۳۹۱ و ۳۳۹۲ }
اما سعدی که بالذات شاعری زمینیتر از مولانا بوده است به نظر میرسد اگر میسرش بود بدش نمیآمد ادامهی این غزل را تا مقطع واقعی آن پیش ببرد :
امشب سبک تر می زنند این طبل بی هنگام را
یا وقت بیداری غلط بوده ست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نا بر گرفته کام را
هم تازه رویم هم خجل ، هم شادمان هم تنگدل
کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را
{ غزل های سعدی / غلامحسین یوسفی / ص ۲۶۷ }
شاید خود سعدی بزرگ دانسته بود که به مرز ممنوعه
رسیده است و لاجرم غزلی با این عیار والا را دربیت
ششم ختم کرده است.
اما مولانا ضمن تمثیل زیبایی که با حضور کلمات
آن چنانی خواننده را بر جای خود میخکوب میکند،
حکایت زیبایی دارد که نشانهی والای روشن بینی و
عظمت روح انسانی آزاده است که گویا هزاران سال
پس از یک دوران “ترس و نکبت رایش” مانند شرق
میانه میزیسته است:
خواجهای بودهست، او را دختری
زهره خدی، مهرخی، سیمین بری خد = سیما
گشت بالغ، داد دختر را به شو
شو نبود اندر کفاءت کفو او کفاءت = برابری / کفو = همتا
خربزه چون در رسد شد آبناک
گر بنشکافی تلف گردد، هلاک
چون ضرورت بود دختر را بداد
او به ناکفوی ز تخفیف فساد ناکفو = نابرابر
گفت دختر را کزین داماد تو
خویشتن پرهیز کن، حامل مشو
کز ضرورت بود عقد این گدا
این غریب اشمار را نبود وفا غریب اشمار = کولی
ناگهان بجهد، کند ترک همه
بر تو طفل او بماند مظلمه مظلمه = وبال
گفت دختر کای پدر خدمت کنم
هست پندت دلپذیر و مغتنم
هر دو روزی، هر سه روزی آن پدر
دختر خود را بفرمودی: حذر!
حامله شد ناگهان دختر ازو
چون جوان بودند هم خاتون و شو
از پدر او را خفی میداشتش
پنج ماهه گشت کودک یا که شش
گشت پیدا، گفت بابا چیست این
من نگفتم که ازو دوری گزین؟
این وصیتهای من خود باد بود
که نکردت پند و وعظم هیچ سود؟
گفت بابا! چون کنم پرهیز من؟
آتش و پنبهست بی شک مرد و زن
گفت من گفتم که سوی او مرو
تو پذیرای منیی او مشو
در زمان حال و انزال و خوشی
خویشتن باید که از وی درکشی
گفت کی دانم که انزالش کی است؟
این نهان ست و به غایت مخفی است
گفت چشمش چون کلاپیسه شود کلاپیسه = پیچش سیاهی چشم
فهم کن کان وقت انزالش بود
گفت تا چشمش کلاپیسه شدن
کور گشتهست این دو چشم کور من
{ مثنوی معنوی / چاپ نسخه ی ۶۷۷ / ص ۸۲۳ و ۸۲۴ }
———————
محسن صبا — مهر ماه ۱۳۸۹
منتشرشده در یادداشتهای شخصی
دیدگاهتان را بنویسید: