سنگ آفتاب ۲

\

ادامه‌ی شماره‌ی قبل

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سعدی افشار

همیشه از آخر شروع می‌شود

به اول خط که می‌رسم

همه چیز تمام شده است

کنترل‌چی‌ها بی‌کار نمی‌مانند

زندگی سینمای فارسی‌ست

 

 ۲۹ فروردین ۱۳۹۱

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نگاهی به سینما ۱

“ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻋﺎﺷﻖ” ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﮐﻴﺎرﺳﺘﻤﯽ در ﺟﺸﻨﻮارﻩ کن

ﭘﻮﺳﺘﺮ رﺳﻤﯽ ﺷﺼﺖ و ﭘﻨﺠﻤﻴﻦ دورﻩ ﺟﺸﻨﻮارﻩ ﮐﻦ ﺑﺎ ﭼﻬﺮﻩ “ﻣﺮﻟﻴﻦ ﻣﻮﻧﺮو”

ﻋﺒﺎس ﮐﻴﺎرﺳﺘﻤﯽ، ﻓﻴﻠﻢﺳﺎز ﻣﻄﺮح اﻳﺮان ﺑﺎ ﻓﻴﻠﻢ ﺟﺪﻳﺪ ﺧﻮد ﺑﻪ ﻧﺎم “ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻋﺎﺷﻖ ” در ﻣﻴﺎن ٢٢‬
‫ﻓﻴﻠﻢﺳﺎزﯼ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﺨﺶ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ اﺻﻠﯽ ﺷﺼﺖوﭘﻨﺠﻤﻴﻦ دورﻩ ﺟﺸﻨﻮارﻩ ﻓﻴﻠﻢ ﮐﻦ راﻩ ﻳﺎﻓﺘﻪاﻧﺪ.‬
‫در ﮐﻨﺎر ﮐﻴﺎرﺳﺘﻤﯽ، ﻓﻴﻠﻢﺳﺎزان ﭘﺮﺳﺎﺑﻘﻪاﯼ ﭼﻮن ﺁﻟﻦ رﻧﻪ، ﮐﻦ ﻟﻮچ، ﻣﻴﺸﺎﺋﻴﻞ هﺎﻧﮑﻪ، واﻟﺘﺮ ﺳﺎﻟﺲ،‬
‫دﻳﻮﻳﺪ ﮐﺮاﻧﻨﺒﺮگ در اﻳﻦ ﺑﺨﺶ ﺣﻀﻮر دارﻧﺪ.‬
‫ﻓﻴﻠﻢ ﺗﺎزﻩ ﻋﺒﺎس ﮐﻴﺎرﺳﺘﻤﯽ در ژاﭘﻦ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ و ﭘﻴﺶ از اﻳﻦ ﻧﺎم ﺁن “ﭘﺎﻳﺎن” ﻋﻨﻮان ﺷﺪﻩ ﺑﻮد. ﻧﺎم‬
‫ﺟﺪﻳﺪ ﻓﻴﻠﻢ از ﺗﺮاﻧﻪاﯼ در ﻓﻴﻠﻢ ﺑﺎ ﺻﺪاﯼ ِﻻ ﻓﻴﺘﺰﺟﺮاﻟﺪ وام ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.‬
‫‬
‫”ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻋﺎﺷﻖ” داﺳﺘﺎﻧﯽ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ دارد و ﻣﺎﺟﺮاﯼ ﺁن در ﺳﺎل‌هاﯼ دهﻪ ٠۶ ژاﭘﻦ ﻣﯽﮔﺬرد.‬
‫داﺳﺘﺎن اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻢ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ دﺧﺘﺮ ﺟﻮان داﻧﺸﺠﻮﻳﯽ ﺑﻪﻧﺎم “ﺁﮐﻴﮑﻮ” اﺳﺖ ﮐﻪ اﻓﺴﻮن و زﻳﺒﺎﻳﯽاش را‬
‫ﺑﺮاﯼ ﭘﺮداﺧﺖ هﺰﻳﻨﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺧﻮد ﻣﯽﻓﺮوﺷﺪ.ﺁﮐﻴﮑﻮ روزﯼ ﺑﺎ ﻣﺸﺘﺮﯼ وﻳﮋﻩاﯼ روﺑﻪرو ﻣﯽﺷﻮد؛ ﻳﮏ‬
‫داﻧﺸﮕﺎهﯽ ﺁزﻣﻮدﻩ و ﺳﺎﻟﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ او ﺑﺴﻴﺎر دوﺳﺘﺎﻧﻪ و ﻣﺤﺒﺖﺁﻣﻴﺰ رﻓﺘﺎر ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻣﻴﺎن ﺁن‌ها
‫راﺑﻄﻪاﯼ ﻧﺎﻣﺘﻌﺎرف ﺷﮑﻞ ﻣﯽﮔﻴﺮد.‬


ﻧﻤﺎﺋﯽ از “ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻋﺎﺷﻖ” از ﻋﺒﺎس ﮐﻴﺎرﺳﺘﻤﯽ

ﺗﻮﻟﻴﺪ اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻢ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺷﺮﮐﺖ ﻓﺮاﻧﺴﻮﯼ‪  MK٢   ‬ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﺎﮐﻨﻮن ٩ ﺑﺎر ﺑﺎ ﮐﻴﺎرﺳﺘﻤﯽ هﻤﮑﺎرﯼ‬
‫ﮐﺮدﻩ و ﭘﺨﺶﮐﻨﻨﺪﻩ ﺁن ﺷﺮﮐﺖ “ﻳﻮروﭘﻴﺲ” اﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺨﺶﮐﻨﻨﺪﻩ ژاﭘﻨﯽ ﻓﻴﻠﻢ‌هاﯼ ﮐﻴﺎرﺳﺘﻤﯽ اﺳﺖ.‬

‫ﻋﺒﺎس ﮐﻴﺎرﺳﺘﻤﯽ در ﺳﺎل ١٩٩٧ ﺑﺎ ﻓﻴﻠﻢ “ﻃﻌﻢ ﮔﻴﻼس” ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺟﺎﻳﺰﻩ ﻧﺨﻞ ﻃﻼﯼ ﮐﻦ ﺷﺪ.‬
‫”زﻳﺮ درﺧﺘﺎن زﻳﺘﻮن”، “٠١” و “ﮐﭙﯽ ﺑﺮاﺑﺮ اﺻﻞ” از دﻳﮕﺮ ﻓﻴﻠﻢهﺎﯼ اﻳﻦ ﮐﺎرﮔﺮدان اﻳﺮاﻧﯽ هﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ‬
‫ﺗﺎﮐﻨﻮن در ﺑﺨﺶ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ اﺻﻠﯽ ﺟﺸﻨﻮارﻩ ﮐﻦ ﺷﺮﮐﺖ داﺷﺘﻪ اﺳﺖ. “ﮐﭙﯽ ﺑﺮاﺑﺮ اﺻﻞ”، ﺑﺎ ﺑﺎزﯼ‬
‫ژوﻟﻴﺖ ﺑﻴﻨﻮش، ﺑﺎزﻳﮕﺮ ﻧﺎﻣﺪار ﻓﺮاﻧﺴﻮﯼ دو ﺳﺎل ﭘﻴﺶ ﺑﺮاﯼ ﺑﻴﻨﻮش ﺟﺎﻳﺰﻩ ﻧﺨﻞ ﻃﻼﯼ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺑﺎزﻳﮕﺮ زن‬
‫را در ﺟﺸﻨﻮارﻩ ﮐﻦ ﺑﻪ ارﻣﻐﺎن ﺁورد.‬ ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در نقد سینما | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با صدای احمد شاملو

در آستانه شعر و اجرای احمد شاملو

منتشرشده در با صدای شاعر | ۱ دیدگاه

ایرج زهری، کارگردان و کارشناس تئاتر ایران درگذشت

سینما و تئاتر

ایرج زهری، کارشناس و کارگردان برجسته تئاتر در شهر بوخوم درگذشت. از این هنرمند توانای هنر نمایش دهها اثر ماندگار باقی مانده است. زهری هنگام مرگ ۷۹ سال داشت.

ایرج زهری، منتقد و کارگردان تئاتر ایران، حوالی ساعت ۸ و ۲۰ دقیقه شامگاه چهارشنبه (۹ مه) در منزل خود در شهر بوخوم آلمان درگذشت. او تنها چند روزی پیش‌تر از بیمارستان به خانه برگشته بود و قرار بود برای ادامه درمان هفته‌ای سه بار به بیمارستان مراجعه کند.

زهری حدود ۶ هفته پیش برای آخرین بار به ایران سفر کرد تا هم با دوستان و خانواده دیداری کند و هم به کار نشر برخی از کتاب‌های خود سروسامانی دهد. او که خود می‌دانست این “سفر وداع” خواهد بود، سه هفته بعد به خاطر شدت بیماری به آلمان برگشت.

زهری از حدود ۶ ماه پیش به خاطر بیماری سرطان خون تحت درمان بود و هنگام مرگ ۷۹ سال داشت.

همه چیز در راه تئاتر ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | ۱ دیدگاه

مرور رخداهای تاریخ معاصر ایران

با سپاس از دوست فرهیخته و پرکارم جناب ابراهیم مروجی برای ارسال این مطلب.  ح.ش

مرور رخداهای تاریخ معاصر ایران درگفت‌وگو با استاد عبدالعظیم یمینی و احمد علی‌دوست:

شمشیری می‌گفت: “جریمه عشق مصدق هرچقدر باشد می‌دهم.”1

 

استاد «عبدالعظیم یمینی » بی‌شک از شخصیت‌های ماندگار تاریخ و ادبیات و فرهنگ گیلان است؛ گواه روشن این سخن، سابقه ممتدّ و دیر ودور یمینی در عرصه‌های مختلفی چون روزنامه‌نگاری، نقد و تحلیل مبانی فلسفی و نیز سرایش شعر و نویسندگی است. یمینی در سال‌های پُرالتهاب و سرنوشت ساز نهضت ملی شدن صنعت نفت، در نشریات مهمی چون «جبهه آزادی» و« گیلان ما » سابقه نویسندگی و کار داشته و از سوی دیگر دارای کارنامه درخشانی در عرصه مبارزات میهنی است؛ چه اینکه تلاش‌های دامنه‌دار و گسترده‌ای را از اوان جوانی در راه اعتلای مام میهن همراه با همفکران پرشور و آزاده خود سازمان می‌داد و دراین راه، با مخاطراتی نیز مواجه بود. او هم اینک از معدود بازماندگان حلقه یارانی است که زمانی به خانه «دکتر محمد مصدق » رفت و آمد داشته‌اند، بنابراین، خاطرات ناگفته فراوانی که او از آن دوران در سینه دارد، خواندنی و شنیدنی است. یمینی در حوزه فلسفه نیز صاحب نظر و دارای مطالعاتی درخور و گسترده است؛ ماحصل این تحقیقات عمیق فلسفی، دوره‌ای چند جلدی است که امید آن می‌رود با انتشارشان، دیدگاه‌های جدیدی در حوزه مباحث فلسفی مطرح شود. در این میان، سال‌های پُر جوش و خروش دهه بیست و رویدادهای مربوط به دوران ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری دکتر مصدق، آن قدر جای تامل و بحث و بررسی دارد که ظاهرا در طی این شصت و اندی سال، انتشار ده‌ها و بلکه صدها جلد کتاب و مجله و جزوه و … نتوانسته عطش سیری ناپذیر محققان و علاقه‌مندان به مسایل تاریخی را فرو بنشاند و هم از این رو، پنجاه و هفتمین سالگرد کودتای ۲۸ اَمرداد ۱۳۳۲ را ـ که با وقوع آن یکی از مردمی‌ترین دولت‌های تاریخ معاصر کشورمان به زیر کشیده شد ـ بهانه کردیم تا با استاد یمینی به گفت و گو نشسته و سال‌هایی را که این مرد کهنسال گیلانی از سر گذرانده، مرور کنیم؛ گو این که وقت و مجالمان اندک بود و گفتنی‌ها بسیار و به همین دلیل به کلیاتی از رئوس مطالب و موضوعات مهم بسنده شد تا در مجالی دیگر به همه این ناگفته‌ها بپردازیم؛ جا دارد از نویسنده و شاعر پیشکسوت دیارمان استاد « احمد علی دوست » نویسنده کتاب ” خطی بر دیوار ” نیز سپاسگزاری کنیم که در گوشه‌هایی از این مصاحبه ، توضیحات تکمیلی و جالب توجهی را با ما در میان نهاد.1

مروجی: در زندگی‌نامه شما  آمده که متولد سال ۱۳۰۰ هستید و در نتیجه، سالهای نوجوانی و آغاز جوانی شما با یکی از حساس‌ترین بزنگاه‌های تاریخ معاصر کشورمان‌، همزمان بوده ،  چه تصویری از گیلان ِ آن سال‌ها در ذهن دارید ؟

یمینی: بنده از کوچکی به دلیل بیماری ممتدی که برایم پیش آمد و بعدها فهمیدیم، « مالاریا » بوده ، موفق نشده بودم تحصیلات مقدماتی خودم را به طور طبیعی پشت سر بگذارم و از این حیث هم نکته مهمی از آن دوران چندان برای ذکر ندارم؛ البته از این بابت هم مغبون نیستم؛ چون از کودکی شدیدا به مطالعه علاقه‌مند بودم و هر شب با پرداخت سنار ـ سه شاهی پول، کتاب کرایه می‌کردیم. آن دوره از زندگی من بیشتر به این شکل و البته با دوستان خوب و شاخصی مثل « پرویز کیهان » گذشت؛ شخصیت برجسته دانشگاه ندیده‌ای که با او از کلاس یک ابتدایی در مدرسه لقمان رشت همکلاسی بودم و بیشتر اوقات‌مان را با بازی‌هایی مثل فوتبال و شطرنج سپری می کردیم.1

مروجی : در یکی از مقالات شما خوانده‌ام که بعد از شهریور ۱۳۳۰ با اشغال خاک ایران توسط متفقین، از نزدیک، شاهد بمباران مناطق مختلف رشت در جریان حمله قوای  شوروی به این شهر بوده‌اید، آن روز در رشت چه گذشت؟ ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مصاحبه | ۱ دیدگاه

نامه‌ای از ایرج زهری

هنرمند عزیز رئیسی
مرا خجالت می‌دهید.
شاید خبر ندارید، به همه‌ی دوستان نگفتم، چون نمی‌خواستم متأثرشان کنم.
باری مدتی است به بیماری بانمک سرطان خون مبتلا شده ام و در بخش پژوهشی بیمارستان تخصصی شهر اسن بستری‌ام. خوشبختانه به دلیل خوش بینی‌ام و این که سر تعظیم به هیچ دیاری فرود نمی‌آورم  و بیماری دیگر جز بی‌عقلی ندارم، حالم رو به بهبود است. امروز تا دوشنیه مرخصی دارم و درخانه‌ام. دوشنبه برای یک هفته دوره‌ی دوم شیمی درمانی سخت شروع می‌شود پس از آن بهم خون تزریق می‌کنند و احتمالن دوباره راهی خانه‌ام می‌کنند.
این بازی سه ماه طول خواهد کشید.
اما مخلص شما درتمام این احول ار کار غافل نبوده است و نیست. از آن جا که در ایران ۵ کتابم در اداره‌ی سانسور کتاب زندانی است به شعر خوانی که کنار موسیقی عشق سیم‌ام بود روی آورده‌ام. سروده‌های شاعران متقدم تا متأخر را می‌خوانم. نمی‌دانم چه‌گونه می‌توانیم از آن‌ها در سایت‌مان اثر بهره بگیریم. به هرحال جندتایی را برای‌تان می‌فرستم. هدیه‌ای‌ست ناقابل.
من مطمئن هستم تا دوسه ماه آینده بر خانم سرطان غالب آمده‌ام، آن وقت با شوری دیگر و بیشتر درخدمت خواهم بود.
خوش و پیروز باشید
ا. زهری، .
در انتهای این نامه از دوست گرامی‌مان شاهرخ رئیسی که این آثار استاد زهری را دست و دلبازانه‌ی در اختیار رسانه قرار داد سپاسگزاریم.                                                           رسانه
منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

شعرخوانی‌ی ایرج زهری



شعرخوانی‌های اشعار شاعران ایرانی یکی از کارمایه‌های ايرج زهری، منتقد، مترجم، نمايشنامه‌نويس و مدرس تئاتر است که دیرزمانی‌ بود که او را به خود مشغول داشته بود . در شماره‌های قبل اشعاری از شاعران مختلف را با صدای این همکار خردمند که به تازه‌گی ما را ترک کرد شنیدیم. در شماره حاضر شعری از عبید زاکانی با صدای او را که دوست گرامی‌مان شاهرخ رئیسی دراختیار رسانه گذاشته است برایتان می‎آوریم،

 

برای آشنایی بیش‌تر با ایرج زهری‌ به سایت شخصی‌ی او به نشانی‌ی زیر مراجعه کنید.

http://www.iradjzohari.epage.ir

گر باده خوری با خردمندان خور


منتشرشده در صدای شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دیدار با ماندانا زندیان

وارثان آینه

 

نوری نمانده بود

سوسوی بی‌رمق فانوسی، حتی،

آن‌دم که نفس‌های ما

به عطر سیب

مطهر گشت

و معصومانه به زمین رانده شدیم

 

زمین سبز نبود ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دیدار با یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

زندگی‌ی خدیجه مصدق

مختصری درباره‌ی زندگی‌ی پر رنج خدیجه مصدق

مختصری درباره زندگی پر رنج خدیجه مصدق

خدیجه مصدق دختر دکتر محمد مصدق

 نوشته: پرهام آوریل ۲۰۱۲

پیامی از آقای عبدالمجید بیات مصدق در مورد نوشته های دیگران

مختصری درباره‌ی زندگی خدیجه‌ی مصدق در نهمین سال پایان زندگی پر رنج او

زنده یاد خدیجه‌ی مصدق در ۲۵ آذرماه ۱۳۰۲ مطابق با ۱۷ دسامبر ۱۹۲۳ در تهران به دنیا آمد و روز ۲۹ اردی‌بهشت ۱۳۸۲ مطابق با ۱۹ مه ۲۰۰۳ دیده از جهان فروبست.

بیماری‌ی خدیجه در سال ۱۳۱۹ بر اثر شوک شدید عصبی که مشاهده عینی بازداشت خودکامه‌ی پدر و شرایطی که ماُموران شهربانی وقت با قهر و غلبه و خشونت ایشان را به زندان منطقه‌ی کویری بیرجند اعزام می‌کردند بوجود آمد: چرا که علاقهُ عمیقی به پدرش دکتر محمد مصدق داشت. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دو شعر

یک

از صدای دختری که زنگ زده است

سن و سالش شاید

حس و علاقه‌اش را نمی توانی حدس بزنی

من فقط بلدم

از پشت عینک ته استکانی خودم

چهره‌خوانی  کنم

در این سیم‌ها ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

طرح‌های جواد پویان


ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در طرح‌‌ها و نقاشی‌ها | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عکس روز

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید:

منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌تان را بنویسید:

یادداشت‌های شخصی(بیست سال تاریخ عبث)

بهار ۱۳۴۲
اول خیابان سعدآباد که به پل تجریش می‌پیوست مسجد گیاهی بود – و هنوز هم هست – که بیش از آن‌که مجالس
ختم در آن برگزار شود بیشتر به درد کسبه نمازخوان و گردویی‌های اهل لواط و خمر می‌خورد که ناچار بودند
بوی گند مبال آن‌جا را برای دقایقی تحمل کنند و بعد نماز خوان‌ها آبچکان و گردویی‌ها دکمه‌ی شلوار بندان،
دوان دوان یکی به سوی صحن مسجد و دیگری به سمت جگرکی می‌رفتند. ته خیابان سعدآباد کاخ سلطنتی بود
که شب جمعه‌ها شاه و ملک حسین – رندان می‌گفتند – پوکر می‌زدند. ولیعهد تازه سه سالش شده بود و تنها وقتی
در ۱۳۴۹ که ده ساله شد  شاه ژست دمکراسی بازی‌اش گل کرد و گاه گاه  او را با ماشین به سر پل می‌فرستاد
که از موسیو ویلا، ارمنی‌ی هفتاد و پنج ساله  شخصأ بستنی‌ی میوه‌ای بخرد و پولش را هم بدهد. من اقلأ پنج
بار صحنه‌ی بوسیدن دست شاهزاده را توسط موسیو که روزی  چهل عدد سیگار می‌کشید و می‌گفت دستور 
دکترش است دیده بودم . ادامه‌ی خواندن
منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | ۱ دیدگاه

صدای دفترهنر ۲۳

در هر شماره بخش‌های(TRAKS) مختلف صداهای دفتر هنر متعلق به دفاتری که به همراه CD آمده‌اند را در رسانه ارائه می‎کنیم.

با فشار روی  3 tofangdar 14-14 Audio Track می‌توانید به بخش بیست و سوم صدای دفترهنر (موسیقی‌ی پایان از منوچهر صادقی) از ضمیمه‌ی شماره‌ی نوزدهم ويژه‌ی سه‌تفنگدار گوش دهید.

منتشرشده در صدای دفتر هنر | دیدگاه‌تان را بنویسید: