سنگ آفتاب ۳

ادامه‌ی شماره‌ی قبل

ادامه در شماره‌ی بعد

منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نگاهی به سینما (ماه جون)

توضیح: با پوزش از دوستداران این سلسله مطالب سینمایی و نیز دوست گرامی‌مان هانری نهرینی نویسنده‌ی این مقالات ادامه‌ی نگاهی به سینما ماه می به علت دریافت نقد سینمایی ماه جون، به فرصتی دیگر موکول می‌شود که به نظر خوانندگان محترم خواهد رسید.                                                                                                                                                                                 رسانه

آخرین اخبار از فستیوال کن ۲۰۱۲

 

 سشصت و پنجمین جشنواره بین المللی فیلم کن که به حق می‌توان آنرا معتبرترین واقعه سینمای هنری دنیا دانست از تاریخ ۱۷ ماه می شروع شد و با اهدای نخل طلا بالا ترین جایزه این فستیوال به فیلم “عشق” اثر کارکردان اتریشی “میشائیل هانکه” کار خود را در روز ۲۷ ماه می به اتمام رساند.

 میشائیل هانکه گارگردان اتریشی برنده نخل طلای کن ۲۰۱۲

در فستیوال امسال فیلم‌های زیادی از کارگردانان معروف و غیر معروف دنیا به دوستداران این هنر عرضه شد که از بهترین آنها که مورد توجه منقدین قرار گرفته به ترتیب می‌توان از فیلم‌های زیر نام برد:
۱- عشق (میشائیل هانکه)  ۲– قلمرو طلوع ماه(وس اندرسون)  ۳— سهم فرشتگان(کن لوچ)

۴-شکار(دنیس آرتور)   ۵– آنها را آرام بکش(اندرو دومینیک)  ۶– محرک‌های مقدس(ائوس کاراکس)   ۷– در سرزمین‌های دیگر  ۸– زنگار و استخوان(جاکوس آاودیارد) –۹– – واقعیت(متئو گارونز) ۱۰-بی قانون(جان هیلوکاست)  ۱۱-تو هنوز هیچ چیز ندیده‌ای(آلین رسناس) ۱۲-پشت تپه‌ها(کریستین موریگو)  ۱۳– مثل یک عاشق(عباس کیارستمی)

نمایی از” عشق “ساخته میشائیل هانکه برنده نخل طلای ۲۰۱۲

هیئت داوران جشنواره کن شامگاه یکشنبه ۲۷  ماه می جایزه نخل طلای کن را که پرافتخارترین جایزه این جشنواره به شمار می‌رود به میشائیل هانکه، کارگردان اتریشی، برای فیلم “عشق” اهدا کرد. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در نقد سینما | ۱ دیدگاه

دیدار با اکبر اکسیر

سرای‌دار

 

در اختلاف طبقات

من برعکس حلاجم

او در طبقه سی‌ام برج

من، زیر طبقه‌ی هم‌کف

او، فشار، چربی و قند دارد

من، هیچ‌ چیز ندارم

با این حساب نمی‌دانم

هربار زنگ در را که می‌زنند

چرا من سکته می‌کنم؟

تبریک

 

اپرای کوراوغلو

در مایه فشار

به سرپرستی ندیرقلی خان

                             تمدید شد

****

از شیراز، هنوزهم

بوی شنبلیله می‌آید

لطفأ، لطفعلی‌خان را دراز کنید

کمی نمک، یک پیمانه روغن

سبزه‌ها را تف دهید

چشم بلبل‌ها را درآورید

آقا محمد خان، هوس قرمه‌سبزی کرده‌ست

****

راستی ببخشید: نوروزتان پیروز!

منتشرشده در دیدار با یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

طرح‌های گل‌محمد خداوردی‌زاده


ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در طرح‌‌ها و نقاشی‌ها | دیدگاه‌تان را بنویسید:

سه شعر از حمیدرضا اقبال‌دوست

آنفلوانزا

 

آلوده شده‌اند

آسمان

دشت

دریا

 و این روزها مرغ‌های مهاجر

باید رویاهایم را واکسینه کنم

قارچ

 

خوراکی یا سمی یا…..

فرقی نمی‌کند

من هم مثل تو

از قارچ می‌ترسم

هیروشیما

زباله

 

شعرهایم

بوی خوبی نمی‌دهند

مثل دست‌های کودک

که پر شده بود

و فاتحانه می‌خندید

بر بلندای کوه زباله‌ها

منتشرشده در شعر فرانو | ۱ دیدگاه

شعرخوانی‌ی ایرج زهری



شعرخوانی‌های اشعار شاعران ایرانی یکی از کارمایه‌های ايرج زهری، منتقد، مترجم، نمايشنامه‌نويس و مدرس تئاتر است که دیرزمانی‌ بود که او را به خود مشغول داشته بود . در شماره‌های قبل اشعاری از شاعران مختلف را با صدای این همکار خردمند که به تازه‌گی ما را ترک کرد شنیدیم. در شماره حاضر شعری از عبید زاکانی با صدای او را که دوست گرامی‌مان شاهرخ رئیسی دراختیار رسانه گذاشته است برایتان می‎آوریم،

 

برای آشنایی بیش‌تر با ایرج زهری‌ به سایت شخصی‌ی او به نشانی‌ی زیر مراجعه کنید.

http://www.iradjzohari.epage.ir

عبید زاکانی درمناجات گوید به وضع مطایبه

منتشرشده در صدای شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

پشه‌بند

پشت ِبام حرف می‌زنیم

پشت بام می‌نشینیم

پشت بام می‌خوابیم

پشه‌های مزاحم اگر بگذارند

در پشت بام

خواب‌های رنگی می‌بینیم.

برای حفاظت از محیط زیست

پیف پاف نزنید

۲۳ شهریور ۱۳۹۰

منتشرشده در شعر فرانو | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با صدای ژیلا مساعد

کسی عاشق است… شعر و صدای ژیلا مساعد

 

منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

متن اصلی‌ی گفت‌وشنود ِ گزارشگر روزنامه‌ی شرق با جلیل دوستخواه

توضیح شاهنامه‌شناس فرهیخته جلیل دوستخواه  در مورد انتشار مصاحبه ایشان با روزنامه‌ی شرق چاپ تهران:

درود، دوست گرامی.
  با پوزش‌خواهی، آنچه پیش‌تربرای‌تان فرستادم، روایت سر و دست شکسته و مُثله شده‌ای از گفت‌وشنود من با روزنامه‌ی شرق، چاپ تهران بود! 
*
متن اصلی و کامل گفت‌وشنود را به پیوست این پیام، برای شما می‌فرستم. 
شادکام باشید.
بدرود.
جلیل دوستخواه.

متن اصلی و کامل گفت‌وشنود:

− جناب آقای دکتر جلیل دوستخواه! به عنوان نخستين پرسش و برای ورود به بحث، از فضای دوران كودكی و نوجوانی خود برايمان بگوييد؟ اين كه در چگونه خانواده‌ای چشم به جهان گشودید و دوران كودكی شما چگونه گذشت؟

− من در سال ١٣١٢ در یک خانواده‌ی کارگری و کم درآمد، در محلّه‌ی بازارچه نو /  مسجد حکیم اصفهان، زاده شدم.  پدرم یکی از نخستین رانندگان حرفه‌ای‌ی اتومبیل بود. او که پدر خویش را در اوان کودکی از دست داده و ناگریر شده بود به کار بپردازد تا نان آور خود و مادرش باشد، از رفتن به مکتب و مدرسه و سوادآموزی، بی بهره مانده بود.

  مادرم نیز – با آن که از خانواده‎ای متعیّن‌تر و کم و بیش باسواد بود – به سبب زناشویی‌ی زودهنگامش با پدرم، از رقتن به مکتب‌خانه و دبستان بازمانده بود. امّا او و پدرم، هر دو، خود را سخت به سوادآموزی‌ی فرزندانشان، پای بند می‌دانستند؛ گویی می‌خواستند، محروم ماندن خود را بدین گونه جبران کنند. از این رو، نخست خواهرم ایران را – که سه سال از من بزرگتر بود – در سال ١٣١٤ به مکتب‌خانه‌ی محلّه‌مان – که بانوی مهربان ِ کهن سالی به نام ِ بگوم (/ بیگم) مُلاباجی (/ معلّم) آن بود – فرستادند و سپس در سال ١٣١٧ نوبت من شد که به آن آموزشگاه دخترانه – پسرانه بروم و تا سال ١٣١٩– که هفت ساله شدم و بنا بر رسم آن زمان، هنگام رفتنم به دبستان فرارسید – در آن جا، خواندن و نوشتن فارسی و اندکی حساب و بخشی از کتاب نصاب الصّبیلن ِ ابونصر فراهی و نیز دو جزو از قرآن را آموختم و از همین رو، در دبستان، از همشاگردی‌های به مکتب نرفته‌ام، یک سر و گردن، برتر بودم و گاهی آموگاران، در کارهایی مانند بررسی‌ی مشق شب و تصحیح املای شاگردان، نقش ِ “کمک آموزگار” به من واگذار می‌کردند. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مصاحبه | دیدگاه‌تان را بنویسید:

داستان کوتاه متشکرم

از: آنتون پاولوویچ چِخوف

همین چند روز پیش، پرستار بچه‌‌‌هایم را به اتاقم دعوت كردم تا با او تسویه حساب كنم.

به او گفتم: بنشینید می‌‌‌‌دانم كه دست و بال‌تان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمی‌‌‌آورید. ببینید، ما توافق كردیم كه ماهی سی‌‌‌روبل به شما بدهم این طور نیست؟

– چهل روبل.

– نه من یادداشت كرده‌‌‌‌ام، من همیشه به پرستار بچه‌‌هایم سی روبل می‌‌‌دهم. حالا به من توجه كنید.
شما دو ماه برای من كار كردید.

– دو ماه و پنج روز

– دقیقاً دو ماه، من یادداشت كرده‌‌‌ام. كه می‌‌شود شصت روبل. البته باید نُه تا یكشنبه از آن كسر كرد. همان طور كه می‌‌‌‌‌دانید یكشنبه‌‌‌ها مواظب “كولیا” نبودید و برای قدم زدن بیرون می‌‌رفتید. سه تعطیلی . . . ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در داستان | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نامه دروغین چارلی به دخترش!

بزرگترین جعل در مطبوعات ایران چه بود؟
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۸:۳۸

این نامه غیرواقعی علاوه بر دریافت مجوز انتشار در کتاب‌های متعدد از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در نمایشگاه عفاف و حجاب سال گذشته مصلای بزرگ تهران، به عنوان یکی از مستندات زشتی برهنگی به نمایش عموم گذاشته شده بود.
به گزارش صراط، نامه مشهور چارلی چاپلین به دخترش با عنوان «برهنگی بیماری عصر ماست» را می‌توان بزرگترین دروغ در مطبوعات ایران دانست که با گذشت بیش از چهل سال از انتشار این دروغ، به عنوان یک اثر واقعی نقل و انتشار می‌شود.

جالب است که این نامه دروغین در مقدمه چند کتاب هم منتشر شده و به آن استناد می‌شود. به ویژه بخش حجاب آن و توصیه اخلاقی چارلی چاپلین به دختر رقاصه‌اش جرالدین مورد توجه همگان قرارگرفته است. جالب این که این نامه به چند زبان زنده دنیا از جمله انگلیسی، آلمانی و ترکی استانبولی ترجمه شده است.

«فرج‌الله صبا» روزنامه‌نگار کهنه‌کار و نویسنده این مطلب تاثیرگذار بارها با ابراز ندامت و پشیمانی از مخاطبان نشریه خود به دلیل این دروغ بزرگ عذرخواهی کرده است اما همچنان این نامه بدون هویت نقل قول و دست به دست می‌گردد.

این نامه با چنان تبحری نگاشته شده که جای هیچ شک و شبهه‌ای را به خواننده مطلب نمی‌دهد. شناخت مختصر از چارلی چاپلین بزرگ این حس را به هر فرد می‌دهد که این نامه ساخته و پرداخته کسی غیر این بازیگر طنزپرداز نیست. صداقت این نامه به قدری است که علیرغم آگاهی به جعل آن، اشک را در چشم‌ها جاری می‌کند. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در یادداشت‌های پراکنده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

رقص محلی خراسان – موسیقی کردی قوچان

منتشرشده در رقص و ترانه‌های ایرانی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عکس روز

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید:

منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نگاهی از ایران به: یادداشت‌های شخصی

سلام آقای صبا
شما را از آنچه می‌شناختم که در ” این شماره با تأخیر یافت می‌شد، و پس از رفتن آقای الهی، از آنچه در جواب نوری‌علا نوشتید، و بعد باقی نوشته‌ها در ” رسانه “، به خصوص این آخری که در سه عکس  مجزا، خاطره‌ی الهی را نگه داشته‌اید. مطلب ” دو جلال ” و ” بیژن الهی ” را نرم و جاندار نوشتید، از آن دست که در ایران گم شده است، میان عنعنات کم‌خون و هیاهوهای بازار، خلط یاد و فراموشی، تاریخ و  روایت، آنقدر که زندگی درون یک صدف باور نکردنی‌ست. ادامه‌ی خواندن
منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

صدای دفترهنر ۲۴

در هر شماره بخش‌های(TRAKS) مختلف صداهای دفتر هنر متعلق به دفاتری که به همراه CD آمده‌اند را در رسانه ارائه می‎کنیم.

از این شماره صدای ویژه‌نامه‌ی توفیق آخرین دفترهنر(۲۰#) منتشر شده، به سمع‌تان می‌رسد.

با فشار روی tofiq 01-Trk001 می‌توانید به بخش بیست و چهارم صدای دفترهنر (شعر مجتبی کاشانی با صدای شاعر) از ضمیمه‌ی شماره‌ی بیستم ويژه‌ی توفیق گوش دهید.

منتشرشده در صدای دفتر هنر | دیدگاه‌تان را بنویسید: