حرف‌‌های کتره‌ای‌

پوزش و توضیح:

در شماره‌ی گدشته دو خط از حرف‌های کتره‌ای که می‌بایست در ادامه صفحه دوم  می‌آمد به عللی حذف گردید. در اینجا با پوزش از خوانندگان گرامی بخش حذف شده شماره‌ی قبل را در ابتدا می‌آوریم.

بخش دوم

ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در حرف‌های کتره‌ای | دیدگاه‌تان را بنویسید:

اشاراتی بر حرف‌های کتره‌ای

از: محسن صبا
.
آقای کتیرایی نوشته‌اند : دکتر فریدون آدمیت رساله‌ای هم درباره‌ی سید جمال‌الدین اسدآبادی نوشته بود که در بیش از سه دهه پیش آماده‌ی چاپ بود اما پس از آن دیگر حال چاپ آن را نیافت .
اگر آن مرحوم به صرافت چنین کاری هم می‌افتاد عملا غیر ممکن بود. مرحوم علامه محمد قزوینی در وفیات معاصرین می‌گوید که سید جمال‌الدین همان طورکه معروف است افغانی بوده، و با اظهار شگفتی اضافه می‌کند که اگر سید ایرانی بود چرا دولت ترکیه بدون هیچ چون و چرایی جنازه‌ی او را به کابل تحویل داد ؟ ( یادگار / سال سوم /شماره ی ۴ ) ادامه‌ی خواندن
منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | ۱ دیدگاه

یادداشت‌های شخصی (کتاب‌فروشی‌های قدیم تهران )

بخش دوم

کتاب‌فروشی‌ی گوتمبرگ در خیابان منوچهری نزدیک کافه‌ی جمشید قرار داشت که جواد مقامی شب‌ها در آن‌جا خراباتی می خواند. بعضی وقت‌ها اگر سر شب از کافه‌ی ری در می‌آمدیم و سری به گوتمبرگ می‌زدیم تک و توک کلاه مخملی‌ها هم در آن جا پلاس بودند و زیر لب با صدای دو رگه‌ی یکی از رقاصه‌های خواننده همراهی می‌کردند:
آب حموم داغه بیا لیف بزن
اگه دماغت چاقه بیا لیف بزن
ممکن است فکر کنید کتاب و ترانه‌ی روح پرور که با هم نمی‌خوانند اما وقتی بدانید گوتمبرگ روشی را در فروش کتاب باب کرده بود که در طول تاریخ این صنف بی سابقه بوده است قبول می‌کنید که روح مرحوم گوتمبرگ در گور می‌لرزیده است. آری، گوتمبرگ ما کتاب را کیلویی می‌فروخت.
هر چه کتاب می‌خواستید بر می‌داشتید و جلوی پیر مرد مو سفیدی می‌گذاشتید که یک ترازوی بزرگ در برابر خود داشت. هنوز کشور ما مثل امروز مکارم شیرازی نداشت و از هر ده نفر یکی مفسر مثنوی مولانا و دیوان حافظ نبود که به قپان نیاز باشد، بنابر این پیرمرد یادشده کتاب‌ها را در یک کفه و سنگ لازم را در کفه‌ی دیگر می‌گذاشت. اگر کتاب‌ها کمی سبکتر بودند چون پاره آجر نداشت یکی از آثار ادبیات کمونیستی کشور همسایه را که در باکو ترجمه و چاپ شده بود دو پاره می‌کرد و روی آن‌ها می‌گذاشت و تعادل لازم را برقرار می‌کرد. درست شبیه نقش دنبه در قصابی‌ها. حالا برای این که همه‌اش بدگویی نباشد می‌توان ادعا کرد که گوتمبرگ آغازگر صنعت کتاب در مقام دکور در خانه‌هایی بوده است که اهالی آن هیچ گونه گرایشی به خواندن کتاب نداشته‌اند. ادامه‌ی خواندن
منتشرشده در یادداشت‌های شخصی | 2 دیدگاه

نگاهی به: لقانطه‌ی اقبال

بزودی در هر شماره بخش‌هایی از کتاب لقانطه‌ی اقبال نوشته منوچهر برومند را با موافقت نویسنده گرامی در رسانه می‌آوریم. 
در این شماره برای آشنایی شما با لقانطه‌ی اقبال مطلب زیر از سایت اثر  نوشته‌ی رضا اعظمی را برای‌تان نقل می‌کنیم.

لقانطه‌ی اقبال
اثر: منوچهر برومند
نشرآبنوس پاریس
چاپ اول اوریل ۲۰۱۲

به روایتِ نویسنده، آقای پاینده که نویسندۀ معروفی ست به علت بیماری در بیمارستانِ دارالشفا بستری می‌شود ودرحین معالجه که توام با بدخلقی‌های او با کارکنان بیمارستان است، انتشار خبر ترور رزم آرا نخست وزیروقت، او را نگران می‌کند. از کسادی بازار مجلۀ پُر فروش‌اش ناراحت می‌شود و مهم‌تر، ازاینکه گویا قرار بوده نویسنده معروف درکابینۀ رزم آرا به وزارت دادگستری برسد و از قاضی لوچ و تریاکی انتقام بگیرد. «نزدیک بودن بیمارستان با لقانطه ی اقبال، که مردم دارالشفایش می‌گفتند، با همان باغ بزرگی که سابقا چراگاه چهارپایان مرحوم حاج امین التجار اصفهانی بود و به پدر قاضی حاتم بخشی شده بود…»، گذشته را در ذهنش زنده کرده است. مشرف بودن اتاقِ بیمارستانی که پاینده درآنجا بستری ست، مانندِ آیینه‌ای ازسپری‌شده‌های دور و دراز را مقابل چشمان او پهن می‌کند. آن شب، چشم به باغ دوخته و شاهدِ اتفاقات شب عروسی پسرقاضی‌ست. وناظربگومگوهای «حسن رحمان، قهرمان جنگ خوزستان، با سوابق درخشان خزغل چزانی و هم رزمی با بصیردیوان»، که حالا درپسِ گذرِ زمان، درنقش سلاخ بره‌ای را باید زیرپای عروس قربانی کند، و پاینده شاهد جرو بحث‌های او با «خاله‌ی داماد، کلک سلطنه، نماینده‌ی جدید الانتصاب انجمن شهر» شود که به سخنان او «توجهی نداشت، غافل ازاینکه نماینده‌ی انجمن شهر کم کسی نبود. نمی‌شد حرفش را نشنیده گرفت.»، و همچنین سخنرانیِ آقاحسین، برادر داماد درحضور مهمانان، «که پاینده آنان را یک به یک می‌شناخت، هنوز در دو طرف خیابان وسط باغ سرپا ایستاده بودند، برخی ازآن ها با شنیدن حرف‌ها ودیدن حرکات برادر داماد متحیرانه به هم می‌نگریستند! چندنفری علاوه برشگفتی مشهود برچهره، تبسمی مرموز و زیرکانه نیز برلب داشتند.» روایتگر، آقاحسین را قبلا معرفی کرده و خواننده را با خلق وخوی او آشنا کرده است. درس نخوانده و تنبل، با ظاهری زیبا و آراسته ومجیز گوی، می‌خواهد: «با جلب توجه درمحافل خصوصی و مجامع عمومی سری میان سرها درآورد. ادامه‌ی خواندن
منتشرشده در لقانطه‌ی اقبال | دیدگاه‌تان را بنویسید:

فابل‌های ایرانی

منتشرشده در فابل‌های ایرانی | دیدگاه‌تان را بنویسید:

ریخت‌شناسی‌ی شعرِ تخریب

.

این متن از سایت mindmotor گرفته شده است.
این مطلب را در نشریه‌ی بررسی کتاب نیز خوانده‌ام.

در ادبیات معاصر فارسی اخیراً یک جریان تازه‌ی شعری پیدا شده است که بنیان آن بر اعتراض، پرخاش، طنز و تخریب است. این جریان نوخاسته در شعر ایران که ریشه در نهضت فکری سیتواسیونیست‌ها و آنارشیست‌های فرانسوی دارد، یک شعر اجتماعی و البته سیاسی با گرایش‌های چپ است؛ مهم‌ترین بن‌مایه‌اش ویرانگری است و به جای آن که به کلام نظر داشته باشد، به حرف نظر دارد.
کلام مهم‌ترین تجلی فرهنگ ایرانی – اسلامی در شعر کهن است. شعر کهن فارسی هنری است کلامی، و می‌دانیم که کلام از معنا جدا نیست و از این رو در شعر کلاسیک معنای کلام را نمی‌توانیم از چگونگی گفته شدن کلام جدا کنیم. کلمه در دست شاعر فارسی ‌زبان مانند یک شیء جسمیت دارد و می ‌بایست با همه‌ی ویژگی‌هایش به کار گرفته شود.
بنای هزارساله‌ی ادبیات و فرهنگ ایران بر شعر کلاسیک استوار شده است. این بنا، دست ‌کم از صفویه به این سو گرانی‌گاه خود را کم کم از دست ‌می‌داد، تا جایی که در زمان مشروطه از این بنا جز چند برج و باروی نه چندان استوار و دیوارهایی فروریخته چیزی باقی نماند. نیما با آوردن یک مصراع آزاد پس از چهار مصراع تخیل شاعر را از قید وزن عروض رهانید. این خیزش تاریخ‌ساز شعری که با «افسانه»ی نیما یوشیج آغاز شد و در «شعر سپید» به آخر رسید، نشانه‌ای بود از آخرین تلاش‌های شاعر فارسی ‌زبان در نقش معمار فرهنگ که ناگهان با انقلاب مشروطه از خوابی چند صدساله برخاسته و به این حقیقت پی برده بود که فرهنگ و ادبیات ایران در پهنه‌ی ادبیات جهانی بدون مرکزیت و گرانی‌گاهی است که بتواند تعادل آن را در جهان مدرن حفظ کند. اگر فرض کنیم که فرهنگ در تقابل دائمی سنت و بدعت مدام پوست می‌اندازد و نو می‌شود و تغییر ماهیت می‌دهد، به این نتیجه می‌رسیم که لازم و حتی بدیهی بود که «شعر نیمایی» نتواند خود را از وزن عروض برهاند. تازه بعد از کودتای بیست و هشت مرداد که به یک نوع سرخوردگی ‌ اجتماعی و افسردگی فراگیر انجامید، به تدریج زمینه‌هایی فراهم آمد که شاعران ایران بتوانند از وزن عروض به عنوان آخرین یادگار فرهنگ ایرانی – اسلامی در قلمرو هنرهای کلامی دل بکنند، و در «شعر سپید» نوعی شعر را به وجود بیاورند که هر چند هنوز به کلام به عنوان یک شیء نظر داشت، اما خود را از بند وزن رهانیده و به موسیقی درونی کلام پناه آورده بود. از این جا تا ویرانی باقی ‌مانده‌ی بنای شعری کهن ایران چندان راهی نبود. با وجود آن که شعر فارسی به خواست نیما تن داده بود و خود را از موسیقی جدا کرده بود، اما هنوز کلام – و معنا – بر شعر حکم می‌راند. در «خطاب به پروانه‌ها»ی رضا براهنی، شعر فارسی از نو به موسیقی روی آورد و در زمانه‌ای که شعر سیاسی ایران با درونمایه‌ای چپ‌گرا به جبر زمانه با بحران معنا و آرمانباختگی جریان‌های سیاسی چپ روبرو شده بود، از کلام و معنا ‌گریخت و به درون خودش پناه ‌برد و از پذیرش هرگونه ارجاع به واقعیت‌های بیرون از شعر سرباز زد. رضا براهنی در مؤخره‌ی بحث ‌برانگیز «خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمائی نیستم» اعلام کرد که شعر نیمائی و شعر سپید ناکارآمد است. او نوشت:
«… ریتم‌های محتمل در زبان فارسی محدود به افاعیل نمی‌شود. پس هر شاعر جدی، شعر خود را، هم از ریتم‌هایی که در شعر گذشته وجود دارد می‌سازد و هم از ریتم‌هایی که خود او به وجود می ‌آورد.» [۱]
براهنی اعتقاد داشت که مشکل نیما «دو قطبی دیدن امر آفرینش شعر، […] تقسیم دکارتی جهان به من و بیرون از من، تقسیم به موزون و غیرموزون است.» او این دوگانگی میان محتوا و فرم، کلمه و شعر را برای شعر سپید هم قائل بود و در صدد بود این دوگانگی در شعر را از میان بردارد. او نوشت: شعر را باید با شعر سنجید. بدین ‌ترتیب شاعرانی که بعدها خود را پست ‌مدرن نامیدند با به‌کارگیری پیشنهادات براهنی نوعی شعر به وجود آوردند که با جهان سر ستیز نداشت، آرمانگرا نبود، به مفهوم و معنا نظر نداشت و در ضدیت چیزی جز خودش نبود؛ از معنا می‌گریخت و شعر زبانیّت بود. در «شعر تخریب»، شاعر از نو به کلام روی می‌آورد و با تخریب کلام، به حرف می‌رسد. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در نقد شعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با صدای یداله رویایی

منتشرشده در با صدای شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

صدای دفترهنر ۲۹

طبق روال شماره‌های گذشته در هر شماره بخش‌های(TRAKS) مختلف صداهای دفتر هنر متعلق به دفاتری که به همراه CD آمده‌اند را در رسانه ارائه می‎کنیم.

با فشار روی tofiq 06-Trk006 می‌توانید به بخش بیست و نهم صدای دفترهنر (صدای پرویز شاپور و بیژن اسدی‌پور از آرشیو کیخسرو بهروزی ) از ضمیمه‌ی شماره‌ی بیستم ويژه‌ی توفیق گوش دهید.

منتشرشده در صدای دفتر هنر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

دیدار با منصور خورشیدی

منتشرشده در دیدار با یک شاعر | دیدگاه‌تان را بنویسید:

معلم نقاشی‌ی ما

بخش اول

سال اول دبستان بود. كلاس بزرگ بود: يك اطاق پنجدری. و روشن بود. آفتاب آمده بود تو. بيرون پاييز بود. دست ما به پاييز نمی‌رسيد. شكوه بيرون كلاس بر ما حرام بود. سرهای ما تو كتاب بود. معلم درس پرسيده بود. و گفته بود: دوره كنيد. نمی‌شد سربلند كرد. تماشای آفتاب تخلف بود. ديدن كاج حيات جريمه داشت: از نمره گرفته, دو نمره كم می‌شد.
ما دور تا دور اطاق روی نيمكت نشسته بوديم. ميان اطاق خالی بود. و چه پهنه‌ای براي چوب و فلك. تخته‌ی سياه بدجايی بود: ضد نور بود. روی چند شيشه را گرفته بود: نصف يك درخت را حرام كرده بود. با تكه‌ای از آسمان. نوشته‌ی روی تخته‌ی سياه خوب ديده نمی‌شد: برگ, مرگ خوانده می‌شد. همان روز حسن «خوب» را «چوب» خوانده بود. و چوب خوبی از دست معلم خورده بود. جای من نزديك معلم بود. پشت ميزش نشسته بود و ذكر می‌كرد. وجودش بطلان ذكر بود. آدمی بی‌رؤيا بود. پيدا بود زنجره را نمی‌فهمد, خطمی را نمی‌شناسد, و قصه بلد نيست. می‌شد گفت هيچ‌وقت پرپرچه نداشته است. در حضور او خيالات من چروك می‎خورد. وقتی وارد كلاس می‎شد, ما از اوج خيال می‎افتاديم. در تن خود حاضر م‎شديم. پرهای ما ريخته بود. انگار سرنگون بوديم. تركه‌ی روی ميز ادامه‌ی اخلاق او بود. بی‌تركه شمايل او ناتمام می‌نمود. و تركه هميشه بود. حضور ابدی داشت. تركه‌ی تنبيه, تركه‌ی انار بود. كه در شهر من درختش فراوان بود. تركه, شلاقه‌ی پای درخت انار بود. شلاقه‌ها را می‎بريدند تا زور درخت را نگيرند, شلاقه گُل نمی‌كرد. ميوه نمی‌داد. اما بی‌حاصل نبود: شلاق می‌شد. در تعليم و تربيت آن روزگار, درخت انار سهم داشت. فراگيری, محركِ گياهی داشت.
بعدها, من هم تنبيه را ياد گرفتم. تركه زدن را در خانه مشق می‌كردم. باغ مادربزرگ بود. و جای همه جور مشق, با تركه پيش يك درخت می‌رفتم. و با خشونت می‌گفتم: «اوضاع طبيعی هندوستان را بگو». و چون نمی‎گفت, تركه بود كه می‌خورد. به درخت ديگر می‌گفتم: «”سار“ را با چه می‌نويسند؟… گفتی ”صاد“؟» و شلاق بود كه می‎زدم. دلم می‌خواست هيچ‌كدام درس خود را حاضر نباشند. معلم ما هم تنبل‌پسند بود. كندذهنی جولانگاه ساديسم آموزشی او بود. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در داستان | دیدگاه‌تان را بنویسید:

نگاهی به سینما

بخش اول

نکاتی چند در مورد فیلم “بی‌گناهی مسلمانان”

http://www.youtube.com/watch?v=lE5McEN4HKA&bpctr=1348355100

ماه گذشته جهان شاهد ناآرامی های شدید و واکنش مسلمانان کشورهای مختلف بخاطر اکران قسمتی از فیلم به ظاهر کمدی “بی‌گناهی مسلمانان” بروی اینرنت و یو تیوب بود. عواقب این ناآرامی‌ها به کشته شدن بیش از ده نفر منجمله سفیر آمریکا در لیبی منجر شد. ما در اینجا سعی به بررسی سیاسی این قضیه را نداریم و فقط به نکاتی چند در باره فیلم و اظهار نظر تهمینه میلانی فیلمساز ایرانی در این‌باره خواهیم پرداخت. http://rasaaneh.com/wp-admin/post-new.php

تهیه کننده فیلم به ظاهر فردی است بنام “ناکولا باسلی ناکولا” که دارای سوءسابقه و پرونده کلاه‌برداری بانکی در گذشته می‌باشد. او یک مسیحی  55 ساله مصری است که بخوبی به حساسیت مسلمانان نسبت به تصویر پیامبرشان و به طنز کشیدن آن واقف است.

در بازجوئی که از طریق مقامات فدرال دولت آمریکا از وی بعمل آمد او اظهار داشته: ” از اتفاقاتی که به بار آمده متاسف است، اما از ساختن  فیلم پشیمان نیست”. او همچنین  اتهامات برخی از بازیگران و خدمه‌ی فیلمبرداری را مبنی بر اینکه آنها فریب داده شده‌اند تکذیب کرد.
او گفت: “این حق تهیه کننده فیلم است که هر چه را می‌خواهد بدون مشورت با بازیگران در فیلم بگنجاند”.

تهمینه میلانی فیلمساز ایرانی در فیس‌بوک خویش اینگونه با این مسئله برخورد می‌کند:

دوستان عزیزی که تعدادشان بسیار زیاد است از من خواسته بودند تا نظر خود را در مورد فیلم ” معصومیت مسلمانان” بیان کنم .
1- فقط جند دقیقه از این فیلم را در یکی از شبکه‌های تلویزیونی دیدم و به نظرم آنقدر بد ساخت و ضعیف بود ، که حتی کنجکاو نشدم تا در یوتیوپ آن را دنبال کنم.
2- با تماشای همان چند دقیقه به این نتیجه رسیدم که افراد سازنده‌ی آن بسیار بی‌سواد ، بی هنر و غرض‌ورز و حتی دیوانه هستند و بی شک سیاست خاصی (بی‌احترامی به عقاید مذهبی 1.5 میلیارد مسلمان ) را دنبال می‌کنند. کلیه‌ی صحنه‌ها توهین‌آمیز و بشدت نفرت انگیز بودند .

3- ای کاش مسلمانان که بحق خشمگین هستند ، به جای اعتراض خشونت بار که منجر به مرگ چند انسان بی‌خبر از ماجرا و چند مسلمان شد ، پی‌گیر محاکمه‌ی سازندگان و سفارش‌دهندگان اصلی این فیلم سخیف شده و اعتراض خود را بدون خشونت انجام می‌دادند، که بی‌شک همدلی بیشتری هم در میان مسلمانان و هم معتقدان سایر ادیان بوجود می‌آوردند.

4- معتقدم هر نوع رفتار خشونت‌بار از طرف مسلمانان متاسفانه تبلیغ بیشتری برای این فیلم سخیف بوده و کنجکاوی بیشتری در میان مردم جهان بوجود می‌آورد. بویژه که این فیلم هم سعی وافر دارد تا مسلمانان را انسان‌های وحشی نشان بدهد .

حضور پیمان معادی در تاتر

به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مجموعه تماشاخانه ایرانشهر، حضور «پیمان معادی» و «محمد یعقوبی» به عنوان راوی در دو نمایش‌ ایتالیایی «لو» و 3(A+B) به کارگردانی «کلودیا سوراچه» که پیش از این توانسته بود جایزه نخست کارگردانی در بخش بین‌الملل بیست‌ونهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر را به دست آورد، قطعی شد.
یادآور می‌شود؛ روایت در این دو نمایش که کاری از گروه تئاتر Moto Imago است به زبان ایتالیایی بوده و در مدت زمان اجرا به صورت جمله به جمله ترجمه می‌شود.

گفتنی است، پیش از این نیز پیمان معادی به عنوان بازیگر در نمایش «خشکسالی و دروغ» به کارگردانی محمد یعقوبی در تماشاخانه شماره یک مجموعه ایرانشهر حضور داشته است.

موزه لوور و آثار عباس کیا رستمی

موزه لوور «پاریس» به مدت سه ماه میزبان آثار عباس کیارستمی ـ هنرمند معاصر ایرانی ـ است.            

به گزارش خبرنگار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، موزه لوور پاریس در برنامه‌ای سه ماهه از سه هنرمند شاخص از کشورهای اسلامی دعوت کرده است تا آثارشان را در بخش سینما، ادبیات و هنرهای معاصر به نمایش بگذارند. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در نقد سینما | دیدگاه‌تان را بنویسید:

تا آبکنار تو

برای بیژن اسدی‌پور
…………………….
به زاد روزت
تا تو آمده بود ساقی
و یک پا یش را که توی قایق گذاشت
یادش رفت
پا ی دیگرش را کجا بگذارد
و چنگرها
از پا ی بوته‌های تا لا ب
 آسیمه سر پریدند

تا آبکنار تو

 

منتشرشده در شعر دیگران | دیدگاه‌تان را بنویسید:

مشکل زبان در شعر نیما

بخش اول

 نوآوری‌های نیما در زمینه‌ی موسیقی کلام، صور خیال و مضامین شعر، امروزه کم و بیش از سوی جامعه‌ی روشنفکری ایران به رسمیت شناخته شده است، ولی مشکل زبان شعر او همچنان پابرجاست. گروهی این دشواری را به حساب عدم تسلط او به زبان فارسی می‌گذارند و به تبع آن دیگر بدعت‌های نیما را نیز ناشی از ناتوانی او در طبع آزمایی به شیوه‌ی شعر کهن می‌دانند. (ذم شبیه به مدح)

در مقابل، برخی از دوستداران سبک شعر نیما، این مشکل را کتمان می‌کنند و “ویژگی‌های زبانی” شعر او (در زمینه‌ی گزینش واژه ‌و چیدن آنها در کنار یکدیگر) را نشانه‌ی خدمت او در پالودن زبان فارسی می‌دانند. برای نمونه سه مصراع اول منظومه‌ی “مانلی” را به خاطر آوریم که روزی پرویز ناتل خانلری آن را به عنوان شاهدی بر ضعف زبانی نیما نقل کرده بود:۱

من نمی‌دانم پاس چه نظر

می دهد قصه ی مردی بازم

سوی دریای دیوانه سفر۲

عبارت “پاس چه نظر” به چه معناست؟ در عرف زبان معمولاً می‌گوییم: “از این نظر” و اصطلاح “پاس” را در این ترکیب به کار نمی‌بریم و تازه اگر هم بخواهیم آن را مورد استفاده قرار دهیم باید حرف اضافه‌ی “به” را به آغاز “پاس” بیفزاییم. همچنین، دور افتادن اجزای فعل مرکب “باز سفر دادن” از یکدیگر و چسباندن “م” ضمیر به “باز”، نظم طبیعی کلام را بهم زده و کار انتقال مفهوم را دشوار ساخته است. البته می‌توان با جواز هزارساله‌ی “ضرورت شعر”، گریبان خود را رها کرد، اما این توجیه به کار نیما نمی‌آید، زیرا او کسی بود که می‌خواست زبان شعر را به نثر و گفتار روزمره نزدیک کند و همچنین “جمله” را از زیر یوغ اسارتِ “مصراع” بیرون آورد و شعر را از خودکامگی‌ی وزن و قافیه برهاند.

دوستداران متعصب و نه آزاداندیش شعر نیما همین ترکیب “پاس چه نظر” را شاهدی بر نوآوری زبانی او می‌دانند و آن را در کنار ترکیباتی چون “پاس‌ها” در شعر “پاس‌ها از شب گذشته است” و “هنگام” در شعر “هنگام که گریه می‌دهد ساز”، نشانه‌ی خدمت نیما به غنای زبان فارسی می‌شمارند. ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در مقاله | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عکس روز

منتشرشده در عکس روز | دیدگاه‌تان را بنویسید:

منتشرشده در سرفصل | دیدگاه‌تان را بنویسید:

صورت‌نامه ۳

منتشرشده در صورت‌نامه | دیدگاه‌تان را بنویسید: