- [wikiwordpress]
جستجو
دفتر هنر وبژهی «نشریات فکاهی ایران» را میتوانید با فشار روی نشانیی زیر بخوانید و داشته باشید:
daftar-honar.com
__لل______________________..._________________ ..................................................................................... دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید. ntjv ikv _..._________________
.. **************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتword به نشانیی
habib@rasaaneh.com برایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
...... .....
..«الف مثل باران» را از رسانه بخواهید. .............. ..
..دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_______________________________________________
______________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.
این کتاب را میتوانید در نشانیی زیر بخوانید.
http://asre-nou.net/php/view.
php?objnr=31357 پیوندها
دستهها
- دیدار 10673
-
حرفهای کترهای
منتشرشده در حرفهای کترهای
دیدگاهتان را بنویسید:
یادداشتهای شخصی (سومین سالمرگ بیژن الهی)

در گفتگوهای کیمیایی و آغداشلو با روزنامهی اعتماد 
نشسته بودم در بارهی حرفهای مسعود کیمیایی بنویسم که روزچهارشنبه چهارم دی ماه امسال در روزنامهی اعتماد تهران منتشر شده و در طی آن ذکری هم از من رفته است, که پنج روز بعد دوستی مصاحبهی آیدین آغداشلو را همزمان برایم پی دی اف کرد کیمیایی که به علت احساساتی شدن قاعدهی مصاحبه را به هم زده است در جایی میگوید: ” من فکر میکنم برای این که از بیژن الهی اطلاعات بگیرید من آدم درستی نیستم. آن کسی که در آن دوران خیلی رفیقش بود محسن صبا بود. او یک داروخانه در تجریش داشت. محسن را من بعدا شناختم. دوستش داشتم . من و بیژن با محسن در داروخانه خیلی رفیق بودیم . بیرون داروخانه همدیگر را نمیدیدیم، یعنی این که قرار بذاریم و جایی اینها نبود. ” در ادامهی همین حرف و موضوع تنهاییی بیژن میگوید : ” … تنهایی, زمستان, تابستان, پاییز تنها در یک باغ در خانهای که نمیتواند پایش را بیرون بگذارد، در یک جای بسته در دنیای خودش. یعنی این تهاجمی که از بیرون به او میشد برایش کارساز بود. اینها بیشتر او را ساخت تا محسن صبا. برای اینکه آنها فقط بودند که بگویند بیرون باران میآید قدم بزنیم کاوافی بخوانیم اما جواب آن تنهایی را چه کسی میدهد.” جواب تنهایی بیژن را قرار نیست کسی بدهد چون اولا او با کتابهای عزیزش حتی ٢٤ ساعت روز هم کماش بود. ثانیا بیژن اصلا تنها نبود و احتمالا کیمیایی خبر نداشته که من از فروردین ١٣٨٢ تا اوایل شهریور ١٣٨٧ در ایران بودم و بیشتر این زمان را با بیژن و در خانهی او میگذراندم. اما اگر از آشفتگی و اضطرابهای غروب بیژن میگوید این مربوط به یک سال آخر زندگیی او بود که من هر روزش را یا با تلفنهای خود او و یا در زمانهای بی خبری با تلفنهای خودم به دو مستاجری که سال های سال در همان خانه زندگی کرده و مرا میشناختند در جریان قرار میگرفتم. اگر به دلیل آشفتگی به خانهی کیمیایی میرفته, چند باری حتی به خانهی خواهر ٨٢ سالهی نابینای من هم میرفته و پیش او میمانده. دوستان دیگرش طاهر نوکنده, کاظم رضا، حسن عالیزاده ورضا زاهد تقریبا اغلب با او بودند. تنها بخش غیر معمولی که در این زمان از بیژن سر زد راه دادن به چند دوستدار جوان بود که از سالهای پیش در صدد ارتباط با او بودند و در این زمان مشکل در مقام کمک تا حد پادویی و رانندگیی او پیش رفتند که هنوز علت و انگیزهی آن بر من روشن نیست, الا یکی که گویا شارلاتان تمام عیاری از آب در آمده است. ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشتهای شخصی
2 دیدگاه
زبان فارسی از آشوب تا سامان
متن زیر از نوشتههای ایراشناس فرهیخته دکتر جلیل دوستخواه را در چند شماره به نظرتان میرسانیم. مطالعهی این مطلب چون دیگر نوشتههای استاد دوستخواه ما را در راه شناخت بهتر سرزمینمان ایران و زبان شیرین فارسی یاری میدهد.
بخش یکم

…………………جلیل دوستخواه
۲ – دی – ۱۳۹۲
نوشته :دکتر جلیل دوستخواه
برگرفته از: سایت پارسی انجمن
١. درآمد
زبان فارسی یا فارسیِ دَری، ستونِ استوار تاریخ و فرهنگ و شناختنامهیِ ایرانیان، افغانان، تاجیکان و برخی تیرههای فارسی زبان در دیگر کشورهای آسیای باختری و مرکزی و سرمایهیِ مشترک معنوی ملتها و تیرههای یاد کرده است. این زبان، شاخهای از زبانهای ایرانی است که خود به شاخهی بزرگترِ گروه زبانهای هندو – ایرانی میپیوندد و در کلیدواژههای زبانشناختی، از آن به نام فارسی نو یاد میشود. (در برابر فارسیِ باستان / کهن، زبان روزگارِ هخامنشیانته که نوشتههای اندک شماری به خطِ میخی از آن بر جا مانده است و فارسی میانه، زبان روزگار پارتیان/ اشکانیان که پهلویک / پهلویِ شمالی/ پهلوی اشکانی / پارتی و پارسیک / پهلویِ جنوبی / پهلویِ ساسانی، که شمار بیشتری سنگنوشته و کتاب به دبیره (خط) پهلوی از آن در دست داریم.) ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشتهای پراکنده
دیدگاهتان را بنویسید:
اشعار این شماره
شاعران این شماره: ناهید عرجونی، مهری محبی، منصور خورشیدی، حبیب شوکتی، غلامحسین نصیریپور، حبیب شوکتی، رضا مقصدی
___________________

یک شعر: ناهید عرجوتی*
…………………..لا دیزگل…….از: صورتکتاب شخصیی شاعر
پیراهنات را در آغوش گرفتهام
این پرچم سفید من است
در برابر
جنگهای
نابرابر دنیا
منتشرشده در اشعار این شماره
۱ دیدگاه
آقای ابراری
منتشرشده در داستان
دیدگاهتان را بنویسید:
عکسهای فوری یک شاعر
«عکسهای فوری»
حافظ موسوی- نشر پن پاب، سوئد
نگاه سهراب رحیمی
حافظ موسوی، با نخستین مجموعه شعرش، «دستی به شیشههای مه گرفته دنیا» در سال ۱۳۷۵ نشان داد که شاعر شعرهای آرام با ایماژهای دلنشین و مفاهیم فردی و گاه اجتماعی است.حافظ موسوی (۱۳۳۳)، شاعر و از اعضای کانون نویسندگان ایراندر شعرهای او با زبانی تغزلی و گاهی هم روایی شاهد لحظههای شخصی و دلتنگیهایی هستیم. در مجموعه «عکسهای فوری» اما او از خودش فاصله گرفته و در بخش نخست این کتاب بیشتر به مضامین اجتماعی میپردازد و حتی میتوان گفت که راوی یک جنبش اجتماعی در مقطع خاصی از تاریخ معاصر ایران است. در بخش دوم «عکسهای فوری» اما از این رویکرد اجتماعی فاصله میگیرد و شعرهایش در حال و هوای اشعار تغزلی شکل میگیرند. ادامهی خواندن
منتشرشده در نقد شعر
دیدگاهتان را بنویسید:
با صدای سیاوش کسرایی
آخرین شعرخوانی سیاوش کسرایی در آستانه بستری شدن در بیمارستان و خاموشی همیشگی او.
منتشرشده در با صدای شاعر
دیدگاهتان را بنویسید:
در رسَای ابراهیم پورداود، ایران و زرتشتشناس بنام

………………………ابراهیم پورداوود

احمد رناسی
سرودهای از پورداود در سوگ جنبش مشروطهخواهی:
شام غم باز نمودار شد، افسوس افسوس
دلم از ظلمت آن تار شد،افسوس افسوس
مست پارینه که از باده کشی توبه بکرد
باز در خانهی خمّار شد،افسوس افسوس
دستِ بیداد عدو گشت سوی جور دراز
چرخ بر کامِ ستمکار شد،افسوس افسوس
بیرق ظلم دگر باره برافروخته شد
عَلم عدل نگونسار شد، افسوس افسوس
بزم شورا که در آن بود نجات ملت
هدفِ تیر شرر بار شد، افسوس افسوس
آه، آه از جسد پاکِ شهیدان غیور
وطن امروز چو گلزار شد، افسوس افسوس
سَزد، ارهموطنان جامه نیلی پوشند
زانکه بس جامه گل ِ نار شد، افسوس افسوس
مادر پیر وطن از غمِ فرزندانش
زار و دلگیر و عزادار شد، افسوس افسوس
دوش در وقت سحر هاتف غیبی میگفت
نک جهانگیر *گرفتارشد، افسوس افسوس!
___________________
* میرزا جهانگیر خان شیرازی، مدیر نشریّهی صور اسرافیل که به دست جلادان محمّدعلی شاه در باغشاه کشته شد.
***
ابراهیم پورداود فرزندِ حاج داود در بیستم بهمن ۱۲۶۴ در رشت زاده شد و در ۲۶ آبانماه ۱۳۴۷ ، در سن ۸۲ سالگی در آرامگاه خانوادگیاش در نزدیکیی سبزه میدان رشت، در کنارِ گورِ پدر و برادر در ۲۶ آبانماه ۱۳۴۷ با شکوهی شایسته او، به خاک سپرده شد. ادامهی خواندن
منتشرشده در یادداشتهای پراکنده
2 دیدگاه
مرگ سهراب شهیدثالث
به روایت عکسهای آزاده اخلاقی
به روایت یک شاهد عینی ” صحنه مرگ تراژیک ایرانی