واژگان خانگی


یک شعر از: سعید اسکندری

 

«تنها تماشا»

شهر تنها برای تماشاست

در گردش شبانه‌ی ماشین‌هایی 

که شیشه‌هایشان را بالا کشیده‌اند 

یا وقت عروج 

از آسانسور شیشه‌ای شرکت

نه! من شرکت نمی‌کنم.

 

 


یک شعر از: آصف اوزدمیر

 

در رویایم عشق را دیدم..

دنبال انسان می‌گشت

بیدار شدم، انسان را دیدم..

دنبال عشق می‌گشت.

تمام دنیا را خواستم بغل کنم

دست‌هایم به هم نرسید


یک شعر از: سینا بهمنش

 

ما در فیلم‌های ممنوعه زندگی می‌کنیم

این یک اعتراف اجباری نیست

و ما

به اجبار

داریم در فیلم‌های ممنوعه زندگی می‌کنیم

 

فیلم‌هایی که حتی یک فریم از آن

برای دیدن همه مناسب نیست

 

ما

در میان سطرهای “مرثیه‌ای برای یک رویا”

می‌نویسیم:

“زندگی زیباست”

 

من امروز ایستاده بودم

در کنار “ایستاده با مشت”

در کنار  “باد در موهایش” 

و یک نفر داشت “با گرگ‌ها می‌رقصید”

من می‌خواهم “سکانس آخر” را

با فروغ

در سینما فردین ببینم 

 

 


یک شعر از: زهره دلگشا

 

 رها شده‌ام

مثل قاصدکی در باد

به انتظار دستی که بچیندم از آسمان

شوخی تلخی است رهایی 

در آسمانی به وسعت زندان

 

 


یک شعر از: قباد حیدر

 

چه میزان سکوت 

برای مقصود تو کافی‌ست؟

که چراغ‌ها را خاموش کرده و

درد زمین را به فراموشی سپرده‌ای

بگذار دوستت داشته باشم 

تو هم میتوانی انسان باشی 

فقط انگشتت را 

از روی ماشه‌ها بردار

 

 


یک شعر از: مراد قلی‌پور

 

من باغ وحشی از همه حیواناتم
وقتی با برادرم قدم می‌زنم” گرگم”
وقتی سیاستمداری را می‌بینم “گوسفندم”
وقتی دست دوستی را می‌فشارم”روباهم”
وقتی مادرم را در آغوش می‌گیرم “گوساله”ام که لب‌هایم عطر شیر می‌دهند
وقتی پدرم کنار من است نمی‌دانم چرا “شیر” می‌شوم
وقتی به تو خیره می‌شوم
باغ وحشی از همه حیواناتم

 

 


یک شعراز:  شمس لنگرودی

 

سلو‌ل‌مان

سیاه و ساکت و سرد بود

گفتیم: کاش که پرنده‌ئی…

کلاغی آوردند.

سرودی می‌خواندیم- غار غار

بلند می‌شدیم- غار غار

دراز می‌کشیدیم – غار غار

همه ناگهان پر کشیدیم- غار غار، غارغار، غارغار

نگهبانان سر رسیدند

بال کلاغ را بوسیدند

و اتاقک‌مان را

به بخش روانی سپردند.

 

 


یک شعر از: غلامحسین نصیری‌پور

 

فردا همیشه مثل دیروز نیست

چرا که فکر

فکر است و شمشیر

شمشیر

این دو همیشه خادم قدرت بوده‌اند تا بوده‌اند

به جنگ زرگری‌شان نگاه نکن

که قصه‌ی نه‌ی قفل است و اصرار مداوم کلید

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید