واژگان خانگی

 


یک شعر از: حمیدرضا اقبال‌دوست

 

یک جای کار

اشتباه از آب در آمده

این غول بی‌شاخ و دم

منتظر است

که ما دست به سینه

آرزوهایش را برآورده سازیم

لابد فراموش کرده است

که ما او را

برای آرزوهای خودمان

از چراغ جادو بیرون کشیده‌ایم

 


یک شعر از: سینا بهمنش

 

ما در فیلم‌های ممنوعه زندگی می‌کنیم
این یک اعتراف اجباری نیست
و ما
به اجبار
داریم در فیلم‌های ممنوعه زندگی می‌کنیم

فیلم‌هایی که حتی یک فریم از آن
برای دیدن همه مناسب نیست

ما
در میان سطرهای “مرثیه‌ای برای یک رویا”
می‌نویسیم:
“زندگی زیباست”

من امروز ایستاده بودم
در کنار “ایستاده با مشت”
در کنار  “باد در موهایش”
و یک نفر داشت “با گرگ‌ها می‌رقصید”

من می‌خواهم “سکانس آخر” را
با فروغ
در سینما فردین ببینم


یک شعر از: قباد حیدر

ای حنجره‌های بی‌قرار
جای دوری نرفته است آزادی
در خیابان
زخم‌هایش را می‌لیسد و
نفس تازه می‌کند

 


یک شعر از: یانیس ریتسوس

 

دلتنگی‌ها

ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده‌ایم

مست از بوسه‌هایی هستیم که هنوز نگرفته‌ایم

از روزهایی که هنوز نیامده‌اند

از آزادی که در طلبش بودیم

از آزادی که ذره ذره به دست می‌آوریم

پرچم را بالا بگیر تا بر صورت بادها سیلی بزند

حتی لاک پشت‌ها هم هنگامی که بدانند به کجا می‌روند

زودتر از خرگوش‌ها به مقصد می‌رسند

 


یک شعر از: حمید عرفان

«گزارش اجباری» 

 

در لحظه‌های انتحار سکوت

بگو بگو چگونه؟

ماه برهنه در نیزار 

خسوف گرفت و 

خون گریست. 

 


یک شعر از: عبدالعلی عظیمی

«دریغا نبشتی» 

برای سینا حجازی

 

نمی‌دانم

از این جهان

که در اجارهٔ توست

خانه‌ای مانده از پدر تو را

و اگر مانده

از آن

تاقچه‌ای به تو می‌رسد آیا.

پس 

از جنسِ این جهان

تاقچه‌ای خیال کن و

بر آن‌

سندِ شش‌دانگ این غم 

که به نامِ توست

می‌دانم.

 

 


یک شعر از: شمس لنگرودی

 

لبخند همه‌مان کمی مشکوک است مونالیزا!‌

همه‌مان بار داریم

و نمی‌دانیم

در دل‌مان چیست

همه آویزانیم

و چشم به راه خریدارانیم

لبخند همه‌مان کمی مشکوک است

چه کنیم، خالق‌مان داوینچی نبود.

 


یک شعر از: غلامحسین نصیری‌پور

 

ریشه‌های آفتاب

در قلب پریشان من است

چشم از من مگیر

که زندگی تاریک می‌شود

 

آرزوهایش را برآورده سازیم

لابد فراموش کرده است

که ما او را

برای آرزوهای خودمان

از چراغ جادو بیرون کشیده‌ایم

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار منتشر نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید