بخشی از یک شعر: رضا براهنی
امروز بوسههای تو یادم آمد
در این زمین زیبای بیگانه
و کاکل کوتاه موهایت
و دستهایت
و شانههایت
و آن مورب نورانی از چشمهایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
اینها تمام حافظهی من نیست
تنها اشارههایی از فاصله است…
یک شعر از: باران رضاپور
نقل از: مجله الکترونیکی فرهنگ نو
آه قهوه قجریام را بیاورید
کسی را بیاورید
لیوان شراب و افعال اردیبهشتیام را سر بکش
تولد من است
و رنگ پیراهن مرا
ارغوانیتر از همیشه بکشید
اه
مرگ من دور بود
اگر
غریبانه برایم شمع روشن میکردید
من
خود خودم هستم
زنی
در اولین اردیبهشت خاموش
زنی
در آستانه
بودنهای بدون تکرار
و شعری که ماندگار میشود
برای تولدی شبیه
روشن شدن
ستارهها
دغدغه من نیست
دست بزنید
در میلادم
تنها
شعری از مرا
نجوا کنید
تا
فراموش نکنم
بارانم.
مهدی_رضازاده
صدای خستهای دارد
خاموشی.
سر برگردانی –
همهی تن گوش میشوی
با سوالی بزرگ
بر لبانی کوچک.
جهانِ سوختهای دارد –
فراموشی
خاموش که میمانی
پُر میشوی لبالب
از آوازی که همیشه تازه است.
#مجله_ادبی_هنری_روزآمد
یک شعر از:جلال سرفراز
بسیار ساده
سادهتر از میلِ قهوهی تلخِ قجر
و بیبهانهتر از حضور خستۀ گرگی در آینه
یک سوت میزنی که بیاید
یک سوت میزند – که بیایی
همیشه زوزهی دوریست
در هوای سربیِ بعد از غروب
و روی سینۀ ابریشمات بخارِ نقسهای سرد
یک شعر از: نزار قبانی
«حفرهها»
سقوط میکند مَرد
در نخستین چالهی زنانهی برابرش
بهراستی تاریخِ مرد
سرگذشتِ سقوط در چالههاست…
یک شعر از: علیرضا نوری
عکس قاتلان در خون توست
و فردا
رویایِ چشمانِ سرخ/ آبی/کبود است
و فردا از خونِ تو قاتلان را بیرون میکشند
و خورشید
خورشیدِ قلبِ تو بر خیابان خواهد تابید
و هزاران هزار قناریِ مدفون
از جای جای این خاک سرخ/کبود برخواهد خواست
و فردا
چشمهای روشنی دارد
بخشی از یک شعر بلند: غلامحسین نصیریپور