شاعران این شماره: منصور خورشیدی، حبیب شوکتی، ناهید عرجونی، خیراله فرجی، غلامحسین نصیریپور و علیرضا نوری
یک شعر از: منصور خورشیدی
هوش لبریز
از تفکر ناگاه
درهم می ریزدم در هوایی
که شکل دیگر نام
روی عصب های خاک
پیمانه می شود
یک عکس از: حبیب شوکتی
«یورو»
ناسیونالیتهای دست راستی
اروپا را به فاشیست میکشند
فرانکو از چیچو شکایت میکند
ژنرال دوگل دو گل
به الجزایر میزند
موسولینی به موسموس میافتد
دیکتاتورِ پرتغالی ترش میکند
و جایزه صلح نوبل
به عالیجناب هیتلر تقدیم میشود
یک تار از موهایم را بردار
با خودت ببر
به هر شهر که میرسی
دری باز میشود به رویت
با هر کس حرف میزنی
روسریم تاب میخورد
هر زنی که عاشقت بشود
گونههای من گل میاندازد
و منتشر میشوم
توی تمام ایستگاههای جهان
سرنخ
آن قدر توی نخِ حرفهایات رفتام
ازسوراخ هرسوزنی رد میشوم
سرنخِ من
حرفهاییست
که درسوزنِ زبانات
گیرکرده
یک شعر از غلامحسین-نصیریپور
فریاد آتش را وقتی درخت میشنود که خشکیده است
ولی تو وقتی شنیدی که تازه سبز شده بودی
در شبهای باد
که خدا از صدای گلدستهها میروید
اندیشهی ویران سیل را
از صدای زلال یک لیوان آب هم میتوان شنید
در سکوت شهر سایهها
دخترانی دمیدهاند که فریاد انکارشان از حواشی
تسلیم لبانشان مکیده شده است