شاعران این شماره: لاله ایرانی، ناهید عرجونی، اکبر اکسیر، افشین خدامرد، خیراله فرخی و آرش نصرتالهی
____________________
*
مرا ببخش که اینقدر های و هو دارم
و عاشق خودم و حرف بیحساب زده
من از بهشت، من از سيب وز هوس بودم
کنون نشسته به کنجی خراب و خواب زده
“صلاح کار کجا و من خراب کجا”
چه انتظار تو را از من خراب زده
….
غريب بودم و تنها و بی خيال و تهی
و بيمناک زتاريخ پيچ و تاب زده
يکی از اين همه…. بیروزگار و بیرويا
يکی زلشکر اين نسل انقلاب زده
تو رعشههای دلم را برهنه میديدی
و من سراغ تو میآمدم نقاب زده
مرا ببخش اگر با تو کودکی کردم
مرا ببخش که بیباکم و شتاب زده
یک شعر از: ناهید عرجوتی
…………………..لا دیزگل…….از: سایت شخصیی شاعر
من دم اسبیام را باز میکردم توی کلاس
واسبها شیهه میکشیدند
پدر میگفت
وقتی ریشههایت جای دیگری باشد
من به تو فکرمیکردم که جای دیگری بودی
و از خون بدت میآمد
واز سیاستمدارها
که نمیگذاشتند سربازهای عاشق از جنگ بترسند!
یک شعر: از اکبر اکسیر
……………………………………
شرفنامه*
از زايندهرود كمتر نوشتيم، عقيم شد
از درياچهی اروميه ننوشتيم، خشك شد
خزر را
دريای مازندران، گرگان، كاسپين، آبسكون نوشتيم
تقسيم بر پنج شد
حالا رسيدهايم به خليج فارس
لطفن به زبان انگليسی
به آنهايی كه عربی میدانند بگوييد:
اين آب، نه خشك میشود نه تقسيم
اين آب، آبروی ماست!
ریتوریک*
گربه
کاموای مادر را برد
تا سیسمونیی جوجه گنجشک را
کامل کند…
با این دستودلبازیها
میخواهد
آخر پاییز فراموشمان شود!
من که امسال
بدون پلیور
فقط جوجهها را شمردم…
کلاغ
شب
از چشمانام پریده است
با کلاغی که انگار
دنبالهی کبوتریست.
*
سرباز پلاكاش را تحويل گرفت
تا پس از جنگ
جنگ
جا بماند
بر ديوار خانه
دور قاب عكس
يا صندوقچهی خانوادهگی!
One Response to اشعار این شماره