نوشته شده توسط مهرداد آبکناری مدیریت سایت آبکناری در ۰۲:۴۵
حرف تازهای نخواهد بود اگر از دوستیهای غیرمعمول سه یار جاودانهی تاریخ طنز ایران، بیژن اسدی پور و زندهیادان پرویزشاپور و عمران صلاحی؛ سخن بگویم. از آن پیشتر،
رویدادهای ادبی و هنری فراوانی که از درون این دوستی بیمانند، شکفته شد، برگ و بار داد و چشمان بسیاری را به حیرت و شگفتی وا داشت که در حافظهی طنز و طراحی ایران ثبت گشته است. چه کارها و طرحهای مشترکی که این سه یار همیشگی که به «سه تفنگدار طنز ایران» شهرت یافتند، خلق نکردند و چه قدردانیها و مهربانیهایی که در روزگار پرمشغله امروز به افسانه ای شباهت دارد به یادگار نگذاشتند. شاید برای بسیاری حیرتآور باشد که چطور میشود دو یا سه هنرمند، احساسی مشترک را در یک اثر هنری نقش زده و خلق نمایند؟ اساسا هنر، یک زایش عاطفی فردیست که بر ایدهها و باورهای یک فرد استوار است. چطور امکان دارد بخشی از یک طرح به قلم یکی باشد و ادامه کار را یکی دیگر بر عهده گرفته و تکمیل نماید؟ اما این سه یار دیرینه چنین آثاری از خود بجای نهادهاند که باور آن برای بسیاری نه تنها دشوار که حتی غیرممکن مینماید. در این راه بیمهریهای فراوان نیز دیدهاند، بیمهریهایی که گاه دردناک و گاهی به طنزهای تاریخی شباهت دارند. .
سرنوشت کتاب «طنزآوران امروز ایران» (کار مشترک بیژن اسدیپور و عمران صلاحی) از همین دست بیمهری هاست. این کتاب به همت و کوشش بیژن اسدی پور و زنده یاد عمران صلاحی در سال ۱۳۴۸ گردآوری (و یا به قول خودشان «طنز»یم!) شده و بهصورت کتاب انتشار یافته است. طی سالهای دههی پنجاه که موسسهی «کتاب نمونه» از سوی بیژن بنیان گذاری شد – تا اسفند ماه سال ۱۳۵۳ که این موسسه از سوی مقامات امنیتی برای همیشه تعطیل گردید –، او توانست ۷۳ عنوان کتاب به چاپ برساند که ۲۲ عنوان از این مجموعهی انتشاراتی از سوی مقامات سانسورخانه اجازه انتشار نمیگیرند و ممنوعه اعلام میشوند! فعالیتهای مطبوعاتی بیژن در «کتاب نمونه» دردسرهای زندان و غیره را برای او بههمراه داشته تا اینکه پس از بگیر و ببند فراوان بالاخره در اسفند ماه سال ۱۳۵۳ از زندان خلاص و موسسهی انتشاراتی او، «کتاب نمونه» برای همیشه تعطیل گشته و خود او هم برای سه سال ممنوعالخروج میشود! بیژن در سال ۱۳۵۶ (پس از اتمام دورهی سه ساله ممنوعالخروج بودن) به خاطر تهدیدها و اذیت و آزارها مجبور به ترک ایران شده و به آمریکا میرود.
پس از بسته شدن «کتاب نمونه» بیژن انتشار کتابهای خود را به انتشارات مروارید میدهد (حدودا از سال ۱۳۵۴ خورشیدی) و در آن میان همین کتاب مستطاب «طنز آوران امروز ایران» در انتشارات مروارید منتشر میشود. این کتاب در سال ۱۳۵۶ به چاپ دوم میرسد و انتشارات مروارید آن را در ده هزار نسخه منتشر مینماید. در سال ۱۳۶۵ هم به چاپ سوم میرسد و تا این تاریخ خوشبختانه نام بیژن و عمران و نام کتاب و مطالب آن تغییر نیافته است!
در سال ۱۳۷۰ پس از انتشار اعلامیهای در دفاع از آزادی بیان و قلم ( که بیژن هم آن را امضا میکند) به ناگهان اوضاع تغییر کرده و کتاب «طنزآوران امروز ایران » به سرنوشت غریبی دچار میشود:
ابتدا مسئولین تصمیم میگیرند نام بیژن را از روی جلد کتاب بردارند! ناشر که گویا کتاب را آمادهی انتشار دارد؛ مجبور میشود نام بیژن را که روی جلد کتاب چاپ شده است با مرکب سیاه کند! زنده یاد عمران صلاحی به این کار اعتراض کرده و مسئولین تصمیم میگیرند در چاپهای بعدی کتاب به جای پاک کردن نام بیژن مبتکرانه عمل کنند یعنی ابتدا مطالب داخل کتاب را کم و زیاد کنند و آثار بیژن را حذف نمایند و نام کتاب را هم به «چهل داستان از چهل نویسنده» (مثل علیبابا و چهل دزد بغداد!) تغییر دهند! و در کنار نام عمران هم نام بیژن را پاک کرده و بگذارند: «یک نفر دیگر»!
این کار مضحک صدای خنده همه را بلند میکند. عمران صلاحی در این میان بسیار ناراحت است و هم دلش را گرفته و از عصبانیت میخندد! او مرتب نامه و مقدمه مینویسد و از ناشر میخواهد که نام او را حذف نماید و یا این که یک نام مستعار هم به او بدهد! تا اینکه بالاخره خوشبختانه اعتراض او موثر میافتد و این بار به طور کلی نام بیژن و آثار او در کتاب حذف میشود! در همین روزهاست که عمران صلاحی در جایی برای بیژن مینویسد: «برای بیژن اسدیپور بسیار عزیز و نازنینم متخلص به «یک نفر دیگر»! که امیدوارم در چاپهای دیگر با اسم واقعی خود روی جلد کتاب بیاید چرا که بنیانگذار این کار خود اوست. عمران صلاحی – ۳۰ فروردین ۱۳۷۹» یا در جایی دیگر چیزی با این مضمون مینویسد که: «راننده اتوبوس را برداشتهاند شاگرد شوفر را جایش نشاندهاند!»
اعتراض عمران صلاحی ادامه دارد: نامه مینویسد. یک متن طنزآمیز از چگونگی شکل گرفتن کتاب «طنزآوران امروز ایران» انتشار میدهد تا اینکه بالاخره مقامات سانسورخانه میبینند حذف نام بیژن (و حالا دیگر جناب «یک نفر دیگر») اثر معکوس داشته لذا اجازه میدهند نام هر دو روی جلد کتاب بیاید ولی بیژن نفر دوم بشود! یعنی برود پشت جبهه! البته باز پشت جبهه بودن بهتر از روی مبل لم دادن است! به هر تقدیر چنین است که باز «یک نفر دیگر» میشود بیژن اسدیپور!
بیش از این سرتان را درد نمیآورم – میگذارم با تماشای عکسهای طنزآلود جلد کتاب «طنزآوران امروز