شاعران این شماره: لیلا کردبچه، منصور خورشیدی، کروب رضایی، هوشنگ رئوف، حبیب شوکتی، و مجید نفیسی
_____________________
به تقاضای شاعر تصویر او از اینجا حذف گردید. رسانه
یک شعر از لیلا کردبچه
پیرمرد و دریا
بهجای اینهمه صبح
که با نوری آویزان از دستات کنار ساحل آوردی
دریا،
چهات بخشیده مرد ماهیگیر؟
جز باری از نمک
که هر روز بر یقهی تلخ ِ پیراهنات خط میاندازد
جز باری از خستگی
که هرشب مرد قهوهچی
با اسکناس مچالهای از دستات میگیرد
و جز پتپت فانوسی
که تنها خمیازههای زن زیبای همسایه را
کنار پنجره میآورد
شبها که تور خالیات را پشتات پنهان میکنی
و دستهای خالیات را در جیب ِ خالیات پنهان میکنی
و فکر میکنی به فانوسی
که صبرش از روشن کردن ِ اینهمه صبح
تمام شدهست.
رقص روی زبان گل
دایره میزند
رگ نهان در من
تاب میخورد
پلک ماه
روی نگاه
فریاد میشود
هجای بلند نام
در شعرهای شبانه
وقتی صدای تو کوتاه
روی زبان گل میرقصد
ناتیلیوس
همه هستند،
ماهیها ،لاک پشتها ،کوسهها،
اینجا ترکیب آب با خاک، گل نیست
تاریکی مفهوم زشتی در برابر روشنایی، نیست
در اعماق تنها عبور اژدرها،
کنجکاوی ماهیها را برمیانگیزد.
(سفر)
سفر
در ابرهای جمعه
پیاده شد
و باز جاده ماند وُ
زخم شانههایش
که آن همه غربت را
جا به جا کرده بود .
قپان
درختها بار میدهند
کارگران بار میبرند
وانتبارها هم
خربزه بار میکنند
من بالاجا*ی پیری هستم
که این گوشهی دنیا
خوابهای خزر را
بر دوش میکشم
* باربران سختکوش بازار رشت که خریدهای مردم را برایشان حمل و به منزل میرسانند.
پیادهروها
من پیادهروها را دوست دارم
هرچند که امروز هیچکس
آنها را جدی نمیگیرد.
کودکان را آنجا نمیبینم که تیلهبازی کنند
یا زنان را که از پشت پرچینها
به یکدیگر لبخند زنند.
تنها مردانی را میبینم که با نخوت
درهای ماشینشان را قفل میکنند
و دستههای سنگین کلیدشان را
تکان تکان میدهند
من به امروز تعلق ندارم
زیرا نه ماشین میرانم
و نه شغلی دارم.
بیشتاب راه میروم
و به پیادهروها فکر میکنم
که همراه با برگهای زرد درختان
آرام آرام میپوسند
One Response to اشعار این شماره