عشق نوجوانی‌ی وودی آلن

وودی آلن
 
آمده در سایت: فریبرز یوسفی
 
 
 
 
« وقتی که فقط ده سال داشتم، عاشق یه دختر لاغر و قدبلند شدم که عینک ته استکانی میزد،وپانزده سال از خودم بزرگتر بود. او هر روز به خونه پیرزن همسایه میومد تا پیانو یاد بگیره، از قضا زنگ خونه پیرزن خراب بود و معشوقه ی دوران کودکی من زنگ خونه مارو میزد. منم هر روز با یه دست لباس اتو کشیده میرفتم پایین و درو واسش باز میکردم. اونم میگفت:
“ممنون عزیزم”.
لعنتی چقدر تو دل برو میگفت عزیزم!
پیرزن همسایه چند ماهی بود که داشت آهنگ « دریاچه قو» چایکوفسکی رو
بهش یاد میداد. خوشبختانه به اندازه کافی بی استعداد بود تا نتونه آهنگ رو بزنه. تمرین رو بی استعدادیش چربید و داشت کم کم یاد میگرفت.
اما پشت دیوار حال و روز من چندان تعریفی نداشت چون میدونستم پیرزن همسایه فقط بلده همین آهنگ رو یاد بده و بعد از این کلاس تمام میشه. واسه همین دست بکار شدم و یه روز با سادیسمی تمام, یواشکی ده صفحه از نتهای آهنگ رو کش رفتم و نت هارو جابجا کردم و دوباره سرجاش گذاشتم.
روز بعد و روزهای بعد دختره اومد وشروع کرد به نواختن دریاچه ی قو. شک ندارم کل قوهای دریاچه داشتن زار میزدن وپیرزن جیغ میکشید. روح چایکوفسکی هم توی گور لرزید. تنها کسی که لذت میبرد من بودم.
پیرزن چون هوش وحواس درست حسابی نداشت متوجه نشد. همه چیز خوب بود. هرروز صدای زنگ در و ممنون عزیزم های هرروز وصدای بد پیانو.
تااینکه یه روز پیرزن مرد. فکرکنم دق کرد. بعد, دیگه اون دختر رو ندیدم تا بیست سال بعد، فهمیدم توی شهرکنسرت تکنوازی پیانو گذاشته.
یه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش.اما دیگه لاغر نبود، عینکی هم نبود، تمام آهنگارو با تسلط کامل زد تا رسید به آهنگ آخر. دیدم همون برگه های نت تقلبی رو گذاشت روی پیانو. اینبار علاوه بر روح چایکوفسکی و روح پیرزنه, تن خودمم داشت میلرزید. دریاچه قو رو به مضحکیه هرچه تمام تر اجراکرد.
وقتی تموم شد, سالن رفت روی هوا از صدای تشویقها. از جاش بلندشد و تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت. اما اسم آهنگ دریاچه ی قو نبود…
اسمش شده بود:
“وقتی که یک پسر بچه عاشق می‌شود…”
وودی آلن
بر گرفته از صفحه دوست عزیز نسرین ستوده

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در داستان ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید